البته کسب این تعداد مدال قبل از شروع مسابقات قابل پیشبینی بود اما انصافا حتی خوشبینترین افراد هم تصور نمیکردند کاروان ایران بتواند چهار مدال طلا کسب کند.
پس از پایان المپیک مانند ادوار گذشته، اظهارنظرهای متفاوتی در نقد عملکرد ورزشکاران ایرانی مطرح شد. طبیعی بود که مسئولان ورزش کشور، نتایج بهدست آمده را حاصل یک کار سیستماتیک و اصولی بدانند اما کارشناسان بیطرف این موفقیت را جرقهای و گلخانهای دانستند.
چند دلیل برای اثبات سناریوی دوم کافی بهنظر میرسد:
تقریبا دو هفته پس از پایان رقابتهای المپیک، رقابتهای دوومیدانی لیگ الماس در شهر لوزان سوئیس برگزار شد. از قضا در این رقابت هم یوسین بولت، برنده سهمدال طلای المپیک لندن و احسان حدادی، پرتابگر دیسک کشورمان که در المپیک لندن مدال نقره گرفته بود حضور داشتند. یوسین بولت تصمیم گرفت در ماده 200متر شرکت کند که با اقتدار در این مسابقه قهرمان شد و حتی رکورد پیست لوزان را هم بهبود بخشید. اما در نقطه مقابل، احسان حدادی با پرتابی ضعیف در جایگاه هفتم قرار گرفت.
همین اتفاق نشان میدهد که قهرمانان ورزش ایران در یک سیستم اصولی و حرفهای پرورش نیافتهاند و فاقد تفکر حرفهای هستند. احساس حدادی پس از آن مدال ارزشمند و تاریخی که در المپیک کسب کرد تمرین را رها و بیشتر وقت خود را صرف امضای قرارداد با باشگاه پرسپولیس و انجام مصاحبههای کوتاه و بلند در رسانههای گروهی کرد. اما یوسین بولت که در المپیک لندن در کنار مایکل فلپس، بیشترین توجه را بهخود جلب کرده بود، پس از خروج از لندن تمرین را رها نکرد و از شرایط مسابقه خارج نشد. درواقع فقدان تفکر حرفهای و نبود سیستم، بزرگترین آفت ورزش کشور است.
مسئولان ورزش ما را به نوعی میتوان استاد انگیزهکُشی معرفی کرد. اگر اینچنین نیست، چگونه است که پس از پایان المپیک و برگزاری مراسم تقدیر از مدالآوران و نیاوران المپیک، تعداد قابل توجهی مربی و ورزشکار با ابراز نارضایتی اعلام میکنند که دیگر انگیزهای برای ادامه کار ندارند؟
اگر سیستم صحیح بر ورزش ما حاکم بود مربیانی چون کورش باقری، علیرضا رضایی و ... پس از المپیک بیانگیزه نمیشدند. اگر ورزش ما سیستم داشت حداقل اسمی از احسان روزبهانی و نوشاد عالمیان (دو پدیده کاروان ورزشی کشورمان در لندن) در مراسم تجلیل آورده میشد.
هنوز فراموش نکردهایم که در ماههای منتهی به رقابتهای المپیک چه شکاف عمیقی میان نظرات سازمان ورزش و کمیته ملی المپیک وجود داشت که همین شکاف منجر به برکناری روسای فدارسیونهای به ظاهر متمایل به کمیته ملی المپیک شد. آیا با وجود چنین اختلافات عمیقی میتوان کسب 12مدال را حاصل کار اصولی مسئولان ورزش کشور معرفی کرد؟
در مورد چگونگی توزیع بلیتهایی که در اختیار کمیته ملی المپیک در لندن قرار داشت حرف و حدیثهای بسیاری مطرح است و هنوز ایرانیان حاضر در لندن سرگردانی خود پشت درهای محل برگزاری بازیها را فراموش نکردهاند. آیا میتوان مدعی شد ورزشی که هنوز با این مسائل ابتدایی و پیشپاافتاده مانند تقسیم بلیتهای رایگان میان علاقهمندان به تشویق ورزشکاران خودی دست به گریبان است، توانسته با اتکا به سیستم خود مقام هفدهم المپیک را کسب کند؟
بدون تردید این موفقیت بزرگ در المپیک لندن برای ورزش گلخانهای ما جرقهای بزرگ بود، مگر اینکه چهار سال بعد در ریو بیش از 12مدال بگیریم و بالاتر از جایگاه هفدهم بایستیم.