اگر جای مناسبی را برای استراحت پیدا نکنی، در کمتر از چند ثانیه ممکن است نیش جانداری تو را از پا در بیاورد. حمام زیر آبشار و شستن لباس توی رودخانه و تاولهای پا و دست را دیگر نگو. این حکایت زندگی دانشمندان و عاشقان حیوانات و طبیعت است که ما به راحتی زیر کولر کتابهایی از یافتهها و تحقیقاتشان را میخوانیم. چه کسی حاضر است جای آنها باشد؟
زندگی کسانی که در دل طبیعت تحقیق و جستوجو میکنند، بدون شک با زندگی همهی ما و حتی محققانی که در آزمایشگاهها مشغولکارند، فرق دارد. آنها روز و شب با خطر دست و پنجه نرم میکنند. جمعآوری اطلاعات و نمونهبرداری از انواع موجودات کاری است که برای انجامش باید دل شیر داشت و خستگی ناپذیر بود. این که کیلومترها از خانهات دور شوی و ساعتها به انتظار موجودی کوچک بنشینی یا ساعتها از پشت دوربین حرکات یک حیوان را تحت نظر بگیری، کاری است که تنها با عشق و علاقه میتوان آن را انجام داد.
«کتی یانگ» یکی از پژوهشگران جوانی است که بعد از تمام کردن تحصیل دانشگاهیاش برای بررسی نوسانات آب و هوایی ناگزیر است به قطب شمال برود. او میبایست بهطور گسترده دربارهی اکوسیستم و جانداران قطب و تأثیر تغییرات آب و هوایی روی آنها تحقیق میکرد و برای این کار، روزها در منطقهای خالی از سکنه، حدود 145 کیلومتر دورتر از آبادی زندگی کرد. دست و پنجه نرم کردن با انواع حیوانات وحشی و خوردن صبحانه کنار خرسی که سرش را از پنجره داخل کرده، تنها بخشی از خاطرات او هستند!
زندگی علمی «تایرون هیز» نیز پر از چنین تجربههایی است. او برای بررسی تأثیر مواد شیمیایی روی دوزیستان به شرق آفریقا سفر کرد. جایی که میزبان معروفش شیر و پلنگ است. او برای یافتن و تحقیق روی انواع قورباغهها ناگزیر شد خطرهای زیادی را از سر بگذراند. در نهایت نتیجهی زندگی در کنیا و تحقیقات شبانهروزی او نشان داد قورباغهها در اثر تماس با مواد شیمیایی مختلف مثل آفتکشها، دچار اختلالات هورمونی میشوند؛ اختلالاتی که منجر به ناباروری آنها میشود. اطلاعاتی که البته به این راحتی به دست نیامد!
«جفری سوسا کالوا» محقق دیگری است که برای تحقیق روی زندگی مورچهها و انواع قارچها مدتها در برزیل و گویان (کشوری در آمریکای جنوبی) زندگی کرد. برای او این موضوع که از بین 13 هزار گونهی شناخته شدهی مورچهها، 250 گونه، قارچ پرورش میدهند بسیار جالب بود. در واقع او میخواست بداند این مورچههای کشاورز، چگونه قارچی را که غذای اصلیشان است تولید میکنند. او برای این کار ماهها در جنگل زندگی کرد و زندگی مورچههایی را که هر کدام چند میلیمتر بیشتر نبودند، زیر نظر گرفت. گاهی وقتها هم مجبور شد سوراخهای بزرگی حفر کند و در دل زمین تحقیقاتش را ادامه دهد. او یک بار 10 روز تمام زیر باران در جنگل جستوجو کرد و نتیجهی تلاشش تنها یافتن یک مورچه بود! بیشترین ترس را زمانی تجربه کرد که از خواب بیدار شد و ردپای یک پلنگ را درست کنار زیراندازش دید. اما با وجود همهی اینها وقتی از او پرسیدند که شاید بتوان تحقیقات میدانی را به دلیل خطرهای زیادش کمتر کرد، جواب داد: «پس اطلاعات چی؟ نه، من تا ابد میتوانم اینجا بمانم!»