اما دکتر نوذر شفیعی،نماینده مجلس شورای اسلامی و کارشناس مسائل بینالملل در گفتوگو با همشهری عقیده دارد که بهخاطر مسائل منطقهای و بینالمللی اختلافها میان چین و ژاپن به یک بحران میان دو طرف تبدیل نخواهد شد.
- چه عواملی باعث شده که اختلافها میان چین و ژاپن بر سر این جزایر شدت پیدا کرده و اکنون به شکل تظاهرات مردم بروز کند؟
جزایری که چین و ژاپن بر سر آنها اختلاف دارند تحتتأثیر دو موضوع مسئلهساز شده است؛ مسئله اول اختلافاتی است که در طول تاریخ بین ژاپن و چین بر سر قلمروهای دریایی وجود داشته و اکنون به شکلهایی سرباز کرده است. مسئله دیگر این است که این جزایر قبل از این فاقد اهمیت بودند اما اکنون بهدلیل منابع نفتی و گازی مهم شدهاند. موضوع دیگر مورد اهمیت مسئله توسعه صنعتی است.
کشورهای جنوب شرقی آسیا نسبت به جمعیتشان سرزمینهایشان محدود است و برای استقرار جمعیت خود نیازمند اراضی هستند. مسئلهای که این اختلافها را تشدید میکند رقابت تاریخی میان چین و ژاپن است. در مقطعی از تاریخ ژاپنیها بر چین مسلط شدند و بخشهایی از این کشور را تحت سلطه خود قرار دادند و به همینخاطر در حافظه تاریخی چینیها، ژاپن یک هویت منفی است. این مسئله در تشدید تنشها و اختلافهای دو طرف تأثیر گذاشته و یکی از علل اوج گرفتن اعتراضها در چین همان نگرش منفی تاریخی به ژاپن از سوی مردم این کشور است.
- عوامل خارجی و شرایط بینالمللی هم در این موضوع تأثیرگذار بودهاند؟
واقعیت این است که ریشه بخشی از این اختلافها را باید در سطح منطقهای جستوجو کرد و بخشی از آن را در سطح بینالمللی. در بخش بینالمللی اختلاف و تعارض جدی بین چین و آمریکا وجود دارد. آمریکا در منطقه شرق آسیا دارای متحدینی است که باعث شکلگیری یکسری محورهای نظامی در منطقه شده است. این تعارضهای بینالمللی ومنطقهای سایهاش را بر روابط چین و ژاپن انداخته و در نتیجه باعث تشدید اختلافها و تضادهای دو طرف شده است. بنابراین علاوه بر سوابق تاریخی میان چین و ژاپن و اهمیت استراتژیکی که این جزایر پیدا کردهاند محیط منطقهای و بینالمللی هم بر این تعارضها تأثیر داشته و اصطکاکهای دوطرف را تشدید کرده است.
- اختلافهای میان دو طرف میتواند در این وضعیت گسترش پیدا کند و به یک بحران در منطقه تبدیل شود؟
واقعیت این است که بهصورت کلی نوعی چینهراسی در منطقه شرق و جنوب شرق آسیا وجود دارد و این هم به ریشههای تاریخی تهاجم چین به کشورهای دیگر و رشد فزاینده این کشور در سالهای اخیر بازمیگردد. با وجود این بهنظر میرسد که کشورهای شرق آسیا به درجهای از فهم سیاسی، اقتصادی و امنیتی رسیدهاند که مسائل و مشکلات را بهصورت عمده از طریق سیاسی و مذاکره حل میکنند، لذا در حال حاضر ایجاد یک منطقه آرام در رأس سیاست خارجی کشورهای منطقه ازجمله چین و ژاپن قرار دارد.
برای کاهش تنشها توسعه روابط اقتصادی هم در دستور کار این کشورها قرار گرفته است، لذا بهنظر میرسد این کشورها اختلافها را با مذاکرات حل و فصل میکنند تا اینکه به سمت منازعات و درگیریهای سیاسی پیش روند. اختلافهای چین و ژاپن ممکن است درجهای از تنشها و اختلافهای سیاسی و امنیتی را بهدنبال داشته باشد اما بعید است به یک بحران در روابط کشورهای منطقه منجر شود.
- دو شرکت مهم ژاپنی بهصورت موقت کارخانههای خود را بهخاطر شرایط موجود در ژاپن تعطیل کردهاند. با توجه به اولویت اقتصاد در سیاست خارجی چین، اختلافهای دو طرف میتواند به روابط گسترده اقتصادی پکن و توکیو لطمه بزند؟
از گذشتههای دور اقتصاد، ابزاری در سیاست خارجی کشورها بوده است. از همان زمان گاهی اوقات میان کشورها به جای تنشهای سیاسی یا درگیری نظامی، نوعی جنگ اقتصادی اتفاق افتاده است. حربه اقتصاد، سرمایه و تجارت جزو ابزارهایی است که در دیپلماسی کشورها مورد استفاده قرار میگیرد. بهنظر میرسد ژاپن میخواهد از این فضا بهعنوان یک برگ در دیپلماسی خودش برای تأثیرگذاری بر چین استفاده کند. این اقدامها ممکن است جنبههای عملی هم بهخودش بگیرد اما در شرایط فعلی بیشتر جنبه نمادین دارد، چون هم چین به سرمایهگذاری خارجی نیاز دارد و هم بازار کشورهای دیگر ازجمله چین برای ژاپن بسیار مهم است. این نیاز متقابل مانع از این میشود که دو طرف وارد اختلافهای شدید سیاسی یا درگیریهای نظامی شوند.
- پس با توجه به این شرایط نظرتان این است که اختلافها بین دو طرف میتواند ادامه داشته باشد اما با توجه به شرایط به یک بحران سیاسی تبدیل نمیشود ؟
این مسئله درست است. در روابط چین و ژاپن یک نیروی واگرا وجود دارد و یک نیروی همگرا. نیروی واگرا ذهنیتهای منفی تاریخی است که میان چین و ژاپن وجود دارد و نیروهای همگرا نیازهای متقابل امنیتی، اقتصادی و سیاسی است که دو طرف را به سمت همدیگر میکشاند.
- وزیر دفاع آمریکا در این شرایط به ژاپن رفته و مقامهای دو طرف درباره استقرار دومین سامانه دفاع موشکی توافق کردهاند. جهتگیری آمریکا در این رابطه چگونه است؟
در حال حاضر از دید آمریکا مهمترین منبع تهدید علیه منافع این کشور در سطح کلان،چین بهحساب میآید. آمریکاییها دو راهکار درباره چین درنظر گرفتهاند؛ یک راهکار، محدودسازی چین و دیگری، مشارکت چین در مسائل جهانی است. هر دو سیاست را آمریکاییها توأمان استفاده میکند. بهنظر میرسد همکاری و همراهی آمریکا با ژاپن در چارچوب محدودسازی چین صورت میگیرد. سیاست ایالات متحده آمریکا در حال حاضر بهگونهای است که دکترین «سدبندی» یا «مهار» را علیه چین اعمال میکند.
این مسئله یک معادله چارجانبهای را بین آمریکا، هندوستان، استرالیا و ژاپن شکل داده که در محیط پیرامونی چین قرار دارد. در شکل روابط نظامی دوجانبه این سیاست به شکل محورهای آمریکا - ژاپن، آمریکا - کرهجنوبی و آمریکا - تایوان باز هم حلقه محاصره چین را تشدید کرده است. علاوه بر این یک سپر دفاع موشکی در سطح منطقه با همکاری آمریکا، ژاپن و تایوان طراحی و برنامهریزی شده که هدف اصلی آن مهار کرهشمالی و چین است. این جدا از برنامه سپر دفاع موشکی آمریکاست که در سطح کلان کار میکند.
درون خود ژاپن اما یک نگرانی بهعنوان ابهام استراتژیک وجود دارد. این ابهام درباره این است که درصورتی که ژاپن مورد حمله چین قرار بگیرد تا چه حد احتمال دارد که آمریکا به کمک ژاپن بیاید. این مسئله باعثشده تا ژاپن در کنار توجه دفاعی و نظامی به آمریکا به سمت خوداتکایی نظامی هم حرکت کند.