زمانی که فرزند او به دنیا آمد، در بیمارستانی دیگر پزشکان برای اهدای اعضای بدن این معلم جوان به بیماران نیازمند با خانوادهاش مذاکره میکردند.13شهریور امسال وقتی آمبولانس اورژانس آژیرکشان وارد یکی از بیمارستانهای شهرستان تنکابن شد، پزشکان در جریان یک مورد تصادف هولناک قرار گرفتند که باعث مجروح شدن شدید یک دبیر ریاضی به نام سیدحسن سیدی شده بود.
این مرد جوان آن شب از شهرستان عباس آباد در استان مازندران راهی نشتارود بود که بهخاطر بدی جاده و پستی و بلندی کنترل ماشینش را از دست داد و با پل عابر پیاده تصادف کرد. پزشکان بعد از معاینات اولیه او را به اتاق عمل منتقل کردند و تلاش برای نجات جانش شروع شد اما بهرغم اینکه عمل جراحی موفقیتآمیز بود، ضربهای که به سر معلم جوان وارد شده بود چنان شدید بود که او به کما رفت.
چشم انتظار تولد
برادر سیدحسن میگوید: زمانی که این تصادف اتفاق افتاد، همسر برادرم در بیمارستان بود و منتظر به دنیا آمدن فرزندش. سیدحسن برای اطمینان بیشتر از دو روز قبل از به دنیا آمدن فرزندش، همسرش را به بیمارستان برده بود تا اگر اتفاقی برایش افتاد، در آنجا مراقبش باشند. خودش هم بهشدت مشغول انجام کارهایش بود تا وقتی همسرش فارغ شد، وقت کافی برای نگهداری از او و فرزندش را داشته باشد.
او ادامه میدهد: وقتی به ما خبر دادند که برادرم تصادف کرده و در بیمارستان است، سراسیمه خودمان را به بیمارستان رساندیم اما از ماجرا چیزی به همسرش نگفتیم. سیدحسن در بخش مراقبتهای ویژه بود و میگفتند که به کما رفته است. همه ما دعا میکردیم که او زودتر به هوش بیاید و شاهد تولد فرزندش باشد و او را در آغوش بگیرد اما 24ساعت بعد از تصادف، پزشکان با انجام معاینات بیشتر و دقیقتر گفتند که برادرم دچار مرگ مغزی شده و هیچ امیدی به بازگشت او به زندگی نیست.
وقتی خبر مرگ مغزی برادرم را شنیدیم، از بیمارستان دیگری خبر رسید که همسر سیدحسن وضعحمل کرده و فرزندشان صحیح و سالم به دنیا آمده است. در آن لحظات احساس عجیبی داشتیم. از یک طرف غم از دست دادن برادرم و از طرف دیگر خبر به دنیا آمدن فرزند او باعث شده بود که همه ما شوکه شویم. نمیدانستیم که چطور این خبر را به گوش همسرش برسانیم. برادرم عاشق پدر شدن بود و برای رسیدن این لحظه آرام و قرار نداشت. آنها حتی از مدتها قبل اسم پسرشان را هم انتخاب کرده بودند اما این اتفاق باعث شد که او هیچ وقت فرزندش را نبیند.
مرد جوان ادامه داد: وقتی پزشکان از مرگ مغزی برادرم گفتند و اینکه میتوانیم با اهدای اعضای بدنش به بیماران نیازمند کمک کنیم، ما هم قبول کردیم؛ چرا که برادرم همیشه میگفت اگر اتفاقی برایش افتاد، اعضای بدنش را اهدا کنیم و ما هم با توجه به حرفهایش، اعضای بدنش را اهدا کردیم.براساس این گزارش، با مرگ مغزی شدن این دبیرریاضی و انتقال او به تهران، کلیه، کبد، استخوان کشکک زانو و رباطهای او به بیماران نیازمند اهدا شد.