وی که در خانوادهای ایرانی متولد شده مدرک دکترای خود را در رشته تاریخ معاصر در سال 1997 از دانشگاه آکسفورد اخذ کرد. تکی بهعنوان دبیر نشریه معتبرنشنال اینترست در امور ایران و تحولات سیاسی ایران صاحب نظر است.
وی از معدود تحلیلگران امور خاورمیانه در امور ایران است که به فارسی تسلط داشته و با زبان عربی نیز آشنایی دارد. او که به تحلیلهای واقعبینانه درباره تحولات ایران در مجامع علمی و محافل سیاسی آمریکا شهرت دارد در دانشکده دفاع ملی آمریکا به تدریس مشغول است.
تکی که به بسیاری از کمیتههای سنای آمریکا از جمله کمیته روابط خارجی و نیروی های مسلح گزارش ارائه میدهد در کتاب آخر خود به تشریح پیچیدگیهای سیاسی در ایران و روابط تهران با همسایگان خود و ایالات متحده پرداخته است.
گفتگوی اختصاصی سرویس بینالملل همشهری با این تحلیلگر امور ایران در پی تقدیم میشود.
- شما در آخرین مقاله خود در فارن افرز به لزوم تغییر سیاست واشنگتن در قبال ایران اشاره کردید. ممکن است دلایل این موضوع را بیان کنید؟
5 سال پس از آنکه بوش اعلام کرد خاورمیانه نیازمند دگرگونی است و در این راستا حرکت کرد این منطقه دستخوش تغییراتی بزرگ شده است.
ماجراجویی نافرجام واشنگتن در عراق، تحقیر قدرت اسرائیل در لبنان، ظهور شیعه در حاشیه نگاه داشته شد و قدرت یافتن احزاب شیعه در منطقه، خاورمیانه را شاید بیش از آنکه بوش و دنیا تصور میکردند، تکان داد.
به عقیده من ایران در کانون این تحولات قرار داشته و دارد و شاید بزرگترین دستاورد این دگرگونی تبدیل شدن ایران به یک قدرت منطقهای بود. قدرتی که نه میتوان از آن صرف نظر کرد و نه میتوان آن را نابود کرد.
تهران در حال حاضر در مرکز تمامی مشکلاتی که واشنگتن با آنها در منطقه دست و پنجه نرم میکند، قرار دارد و حتی تصور اینکه آمریکا بدون همکاری این کشور قادر خواهد بود راهحلی مناسب برای مشکلاتش (در منطقه) بیابد، دور از ذهن است.
از سوی دیگر حرکت ایران در مسیر دستیابی به فنآوری پیشرفته هستهای به رغم مخالفتهای بینالمللی به آرامی در حال افزودن به قدرت این کشور در خاورمیانه است.
- در واقع شما سیاستهای گذشته آمریکا در قبال ایران را شکست خورده توصیف کرده و بر لزوم تغییر آنها تاکید دارید؟
دقیقاً. پس از پیروزی انقلاب ایران در سال 57، ایالات متحده سیاستهای ناهماهنگ و نامناسبی را بر ضد ایران اتخاذ کرد. سیاستهایی که با هدف دردسر آفرینی برای تهران و سرنگونی حکومت طراحی و اعمال میشد و بعضاً تا مرز تهدید به حمله نظامی نیز پیش میرفت.
عموم این سیاستها با هدف ایجاد درگیری با ایران و البته کاهش نفوذ این کشور در منطقه به اجرا در میآمد. راهبردهایی نظیر محدود ساختن که امروز نیز در راس سیاستهای آمریکا قرار دارد و هیچگاه جواب ندادند.
- آیا واقعاً زمان آشتی با ایران فرا رسیده است؟
بله. اگر آمریکا قصد کنترل ایران را دارد تلاش برای انزوای این کشور راهبرد مناسبی نمیتواند باشد. در واقع ایالات متحده باید سیاست خود در قبال ایران را از پایه مورد بازنگری قرار دهد. مقامات کاخ سفید باید بپذیرند که جمهوری اسلامی سرنگون نخواهد شد و قدرت و نفوذ منطقهای این کشور نیز محدود شدنی نیست.
واشنگتن با هدف اعمال سیاست جدید آشتی با تهران باید بطور کامل قید اقدام نظامی علیه ایران را زده، دیدگاه خود در خصوص گفت وگوی مشروط و جاهطلبانه با ایران را تغییر دهد و سیاست محدود ساختن را نیز به فراموشی بسپارد.
بطور کل واشنگتن باید با عادی سازی روابط دیپلماتیک و اقتصادی با تهران این فرصت را در اختیار عملگرایان ایران قرار دهد تا بتوانند موازنه قدرت را در داخل به نفع خود تغییر دهند.
هر چه زودتر این درک واقعبینانه در واشنگتن در قبال این رقیب خاورمیانهای ایجاد شود، بهتر خواهد بود.
- مؤثرترین راه برای ایالات متحده در مسیر آشتی با ایران چیست؟
بی تردید مؤثرترین راه برای ایالات متحده در جهت فائق آمدن بر عدم قطعیتی که در خصوص سیاست این کشو در قبال ایران وجود دارد، تمرین بیشتر دیپلماسی است. دستیابی به این مهم نیازمند چیزی بیش از تغییر سیاست بلکه محتاج تغییر در نحوه نگرش است.
به بیان دیگر بر اساس دیدگاه محدود ساختن، سیاستگذاران آمریکایی مدت مدیدی عادی سازی روابط با تهران را نتیجه پایانی مذاکراتی طولانی مدت تلقی میکردند؛ در حالی که در دیدگاه جدید یا همان همکاری و عادی سازی روابط نقطه شروع مذاکرات دو طرفه خواهد بود.
در واقع این عادی سازی روابط میتواند در ادامه موجب تسهیل گفتوگو در خصوص اموری مهم همچون برنامه هستهای و تروریسم شود. به عقیده من راهبردی که بر اساس آن بتوان مجموعهای از چینشهای اقتصادی و امنیتی از طرف دو کشور تسریع شود، بی تردید بیشترین شانس را برای جلب حمایت ایران در منطقه در اختیار غرب قرار خواهد داد.
- نخستین گام برای واشنگتن در این راستا چیست؟
برای دستیابی به این تغییر ضروری است ایالات متحده با از میان برداشتن تحریمها و از سرگیری روابط دیپلماتیک خود با ایران، دست عملگرایان در تهران را بازتر بگذارد. نتیجه این اقدام، این خواهد شد که عملگرایان در ایران که هوادار از سرگیری روابط و دست کم اجتناب از رویارویی با واشنگتن هستند، خواهند توانست در تقابل با افراطگرایان ایران در موضع قدرت قرار گیرند.
- و گام بعدی؟
پس از بازنگری سیاستها در قبال ایران، اعطای تضمینهای امنیتی گام بعدی است.
متاسفانه در آمریکا این فرضیه غلط در مورد تضمین امنیتی به ایران شکل گرفته است که تنها زمانی میتوان به ایران تضمین امنیتی داد که خیال این کشور از حمله نظامی بوش به تهران راحت شود و در واقع این احتمال به صفر تقلیل یابد.
این دیدگاه بیانگر نوعی کج فهمی بنیادی در خصوص نگرش جمهوری اسلامی به قدرت و جایگاه خود در خاورمیانه است. سپاهپاسداران و بطور کل حافظان جمهوری اسلامی واهمهای از ایالات متحده و حمله احتمالی این کشور ندارند.
آنها به جامعه بینالملل نیز از موضع آسیبپذیری راهبردی نمینگرند. ایران امروز در پی تضمین حمله نکردن آمریکا به تمامیت ارضی خود نیست بلکه میخواهد موقعیت و نفوذش در منطقه به رسمیت شناخته شود.
شاید گام بعدی اجتناب از بکار بردن برخی کلمات و عبارات کلیشهای در مورد تهران است. بی تردید نمیتوان با ایران وارد مذاکره شد درحالی که همچنان مقامات کاخ سفید عباراتی همچون «مظهر دیکتاتوری» و « حامی اصلی تروریسم» را در مورد این کشور بهکار
میبرند.
همچون تمامی حکومتهای انقلابی، ایران نیز تاکید دارد جامعه بینالملل نه تنها منافع این کشور را به رسمیت نمیشناسد بلکه درپی مشروعیتزدایی از قدرت آن نیز هست. سیاست جدید واشنگتن در قبال ایران باید بی تردید بطور رسمی حاکمیت جمهوری اسلامی ایران را به رسمیت بشمارد.
- و بیتردید سیاست تغییر رژیم ...
دقیقاً. با این تغییرات ضروری است آمریکا، سیاست ناامید کننده تغییر رژیم را به دست فراموشی بسپارد و حتی بودجه 75 میلیون دلاری برای مبارزان ضد حکومت تهران.
از یک نقطه نظر، این ایدهآلگرایی ( تغییر رژیم در ایران بهدست مخالفان) اساساً توجیه عملی ندارد.
برخلاف اروپای شرقی در دهه 80، در داخل ایران اپوزیسیون هماهنگ و همسویی وجود ندارد که به فرمانبرداری و تأمین مادی از جانب آمریکا تمایل داشته باشد.
از سوی دیگر، تمایل برای تغییر رژیم در ایران، نتیجه عکس دارد. حمایت و کمک ایالات متحده به اپوزیسیون ایران بسیاری از افراطیون در تهران را متقاعد میسازد که پیشنهاد گفت وگو تنها تلاشی برای نادیده گرفتن و تضعیف جمهوری اسلامی است.
بنابر این، هرگونه تلاش از جانب میانهروهای ایران با هدف عادی سازی روابط بهواسطه اینگونه اقدامات از جانب «شیطان بزرگ» بی اثر و عقیم خواهد ماند.
ایران تغییر خواهد کرد اما آنگونه که خود بخواهد و در مسیری که خود تبیین کند. بنابراین تنها منافع واشنگتن در این مسیر میتواند با هماهنگ کردن سیاستهایش با این تغییرات از یک سو و تلاش برای منطقی جلوه دادن لزوم نگاه جدید به آمریکا در این تغییرات تأمین شود.
- شما به لزوم تغییر سیاستهای واشنگتن از محدود و منزوی ساختن ایران به مشارکت و همکاری با این کشور اشاره کردید. قواعد این سیاست جدید یا همان همکاری با ایران چیست؟
سؤال مهمی است. شاید مهمتر از خود سیاست، توجه به قواعد اعمال آن باشد. معتقدم بهترین و مؤثرترین راه بهسوی مشارکت و همکاری با ایران آغاز مذاکرات مستقیم در چهار عرصه متفاوت باشد.
در شرایطی که هدف مذاکرات عادی سازی روابط است، مسیر نخست این گفت وگوها باید به تنظیم جدول زمانی با هدف از سرگیری روابط دیپلماتیک، لغو تدریجی تحریمها علیه ایران و در نهایت بازگرداندن داراییهای مسدود شده ایران در آمریکا اختصاص یابد.
به عقیده من اتخاذ چنین تدابیری که میتوان آنها را مشوق های معنیدار نیز نام نهاد، نه تنها میتواند گامی بلند برای مذاکره درباره موضوعات مهمتر فی ما بین باشد بلکه حسن نیت ایالات متحده را در بین ملت ایران افزایش خواهد داد.
حصول پیشرفت در خصوص بن بست هستهای ایران باید اولویت جبهه دوم مذاکرات باشد. مذاکره در این باره باید با این دیدگاه آغاز شود که ایران از الگوی لیبی و دست کشیدن کامل از برنامه هستهای خود پیروی نخواهد کرد؛ بلکه به نظر می رسد تهران درصدد بازخرید اعتماد جامعه بینالمللی است و موافقت این کشور با رژیم بازرسیهای گسترده، گواه این مدعا است و حتی این موضوع که برنامه هستهای ایران دست کم در شرایط فعلی به سوی ساخت تسلیحات منحرف نخواهد شد.
از سوی دیگر باید به ایران بعنوان عضو NPT این حق داده شود تا از مزایای غنی سازی محدود بهره مند شود اما این بهرهمندی باید در سایه نظارت همه جانبه و حضور مستمر بازرسان آژانس بینالمللی انرژی اتمی (IAEA) باشد و همچنین کلیه ابهامات درباره گذشته این فعالیتها از بین برود.
جبهه سوم مذاکرات باید به عراق اختصاص یابد. درست در زمانی که گزارش بیکر همیلتون منتشر شد (گزارشی که در آن به دولت بوش اکیدا توصیه شده بود برای تثبیت امنیت در عراق باید با تهران و دمشق وارد مذاکره مستقیم شود) بسیاری از کارشناسان و سیاستمداران آمریکایی به ارائه دلائلی اشتغال داشتند تا ثابت کنند کمک ایران کمکی به بهبود اوضاع در عراق نخواهد کرد.
- ممکن است به برخی از این استدلالهااشاره کنید؟
برای مثال اینکه ایران مایل است با ادامه بی ثباتی در عراق و افزایش تلفات ناآرامیهای این کشور عملا قدرت ماجراجویی جدیدی از کاخ سفید سلب شود اما واقعیت این است که با گذشت 4 سال از حمله نظامی آمریکا به عراق و اشغال این کشور، مقامات ایرانی به این باور رسیدهاند که مطامع امپریالیستی ایالات متحده به اندازه کافی خدشه دار شده است که دیگر نیازی به حراج گذاردن مجدد آن از سوی واشنگتن نباشد.
یکی دیگر از این استدلالهای اشتباه اینکه حتی اگر ایران بتواند در عراق مثمر ثمر باشد، پذیرش کمک این کشور مستلزم لغو تحریمهای هستهای سازمان ملل علیه این کشور است.
دو مفروض اشتباه در این دیدگاه وجود دارد. نخست آنکه روند تحریمهای سازمان ملل، مسیری قاطع است که باید تقویت شود که البته اشتباه است. دوم آنکه بر خلاف تحلیلگران آمریکایی، سیاستگذاران تهران اساسا رابطه بسیار اندکی را بین سیاست خود درعراق و برنامه هستهای قائل هستند.
معتقدم امروز دیدگاه غالب در ایران این است که حضور نظامی آمریکا در عراق مانعی بزرگ بر سر هرگونه پیشرفت سیاسی در عراق است و تنها راه تثبیت کشور همسایه خروج تدریجی نیروهای آمریکایی از عراق خواهد بود.
در هر حال انگیزهها و دریافتهای تهران در مورد عراق هر چه که باشد، نیاز به ایران برای بازسازی عراق غیر قابل انکار است. اگرچه تهران در برخی موارد و مواقع برخلاف میل واشنگتن عمل کرده است اما واقعیت این است که تهران و واشنگتن اهداف و منافع مشترک بسیاری در عراق دارند.
ایران نیز همچون آمریکا به هیچ وجه از وقوع جنگ داخلی در عراق حمایت نخواهد کرد. ایران همچنین بهترین راه انتخاب رهبران سیاسی عراق را انتخابات میداند زیرا مطمئن است اکثریت شیعه و موافق تهران در کشور همسایه بر سر کار خواهند آمد.
همچنین اینکه استقرار دولت کارآمد در عراق خود به خود ناآرامی در عراق را کاهش خواهد داد و موجب تسریع خروج نظامی آمریکا از این کشور خواهد شد از دیگر نقاط مشترک تهران و واشنگتن در عراق است.
معتقدم واشنگتن باید بجای تلاش برای کاهش نفوذ ایران در عراق درصدد مدیریت این قدرت باشد بدان معنی که با به رسمیت شناختن قدرت ایران در عراق و هماهنگ سازی سیاستهای دو کشور ( ایران و آمریکا) برای آمریکا بسیار آسانتر خواهد بود تا خواستههای خود را از طریق ایران تعقیب کند.
برای مثال برای آمریکا بسیار آسانتر خواهد بود تا با استفاده از نفوذ ایران در بین گروههای شیعی درپی مهار درگیریهای فرقهای در عراق باشد.
در نهایت هرچه قدر زودتر مقامات کاخ سفید دریابند که تهران میتواند نقشی سازنده در عراق داشته باشد، سریعتر خواهند توانست مانع از هم گسیختگی عراق و بی ثباتی بیشتر خاورمیانه شوند.
- و در نهایت مسیر چهارم مذاکرات ...
چهارمین و شاید دشوارترین مسیر مذاکرات به روند صلح اسرائیل و فلسطین مربوط میشود. دشمنی ایران با اسرائیل از ایدئولوژی اسلامی این کشور ناشی میشود که موجودیت و مشروعیت حکومتی صهیونیستی را انکار میکند.
از سوی دیگر حمایت ایران از حزبالله و حماس صدا و نفوذی ورای قدرت نظامی به این کشور داده است. اگر قرار است ایران و ایالات متحده روابط خود را عادی سازند آنگاه باید تلاش شود برای نخستین بار دشمنی با اسرائیل منافع خود را برای ایران از دست داده و حتی به تهدید کننده منافع این کشور تبدیل شود.
نگاه دقیق به تاریخ ایران نشان میدهد رفتار این کشور همواره به سمت مثبت تغییر کرده است. به بیان دیگر اگر تهران تغییری در رفتار را به نفع خود ببیند بیتردید به آن دست خواهد سازد. وقایع دهه 90 نشان داد مزایای راهبرد آشتی میتواند ایران را در مسیر تغییر رفتار به پیش ببرد.
ایالات متحده باید بکوشد ایران را از طریق مشوقهای سیاسی و اقتصادی به تغییر نگرش در خصوص این روند صلح نزدیک کند. تغییر نگرش نه بدان معنی که تهران بطور کل منکر حزبالله شود بلکه حزبالله را تحت فشار قرار دهد تا در آینده سیاسی لبنان نقشی موثر و سازنده ایفا کند.
- دکتر تکی در پایان آیا نکتهای برای جمع بندی باقی مانده است؟
آنچه به آن اشاره شد نمیتواند از بروز تنشها و درگیریها جلوگیری کند بلکه میتواند به تهران و ایالات متحده متذکر شود منافع دو کشور تنها در صورتی به بهترین شکل ممکن تامین خواهد شد که رهبران داوطلبانه دیدگاههای افراطی خود را تعدیل کنند.
بیتردید با ادامه شرایط فعلی ایران تا آینده نزدیک بعنوان مشکلی بزرگ برای آمریکا باقی خواهد ماند؛ سئوال این است که تهران چگونه خواهد توانست پیچیدگیها و تناقضات خود را مدیریت کند.
پیشنهاد مذاکره مستقیم با ایران و عادی سازی روابط از سوی واشنگتن این شانس را به تهران میدهد تا انتخاب کند؛ یا کشوری باشد که از ضروریات مشروع خود دفاع می کند یا کشوری که با توهمات محکوم به شکست پیش می رود.
به عقیده من برای نخستین بار طی سه دهه گذشته نشانههایی دیده میشود که تهران مایل است مسیر نخست را برگزیند.