سالگرد این عادیسازی روابط در شرایطی گذشت که روابط این دو کشور به خاطر مناقشه تازه بر سر جزایر دریای چینشرقی که در ژاپن سنکاکو نام دارد و در چین دیائو، به پایینترین حد خود رسیده است. این جزایر که چیزی بیش از جزایر صخرهای خالی از سکنه نیستند، بهخودی خود ارزش چندانی ندارند اما جناحهای ملیگرا در هر دو کشور از این جزایر برای برافروختن آتش خصومتهای گذشته استفاده میکنند. در چین، دولت حتی به برگزاری تظاهرات اعتراضی علیه ژاپن در این زمینه کمک کردهاست. پکن همچنین بهعنوان یکی از راههای مقابله با ژاپن در این مناقشه، ناوگان دریایی خود را تقویت و تجهیز کرده است. تجهیز قوای دریایی چین ممکن است ژاپن را از خواب بیدار کند و سیاست آرامشطلبانه گذشته این کشور را تغییر دهد.
تنشهای اخیر بر سر جزایر مورد مناقشه، از آوریل امسال شروع شد. فرماندار توکیو که یک ملیگرای تندرو است در جریان دیدار از آمریکا، گفت که توکیو در حال برنامهریزی برای خرید سه جزیره از جزایر مورد مناقشه با چین، از مالکان خصوصی آن است. در آن زمان این سخنان واکنش تندی را به همراه نداشت اما اقدامات بعدی در این زمینه توجه چینیها را جلب کرد و دولت مرکزی ژاپن هم بهطور عملی در این زمینه دست بهکار شد. این موضوع برای چین فرصتی فراهم کرد که توجهات را از رویارویی نظامی و سیاسی با فیلیپین بر سر جزایر مورد مناقشه دیگر در آبهای چین جنوبی منحرف کند.
طی چندین دهه، توکیو و پکن پایبند توافقنامهای بودند که مناقشه بر سر این جزایر را آرام نگهداشته بود. براساس این توافقنامه ژاپن پذیرفته بود که هیچ ساختوساز جدیدی در این جزایر انجام ندهد و نگذارد هیچ ژاپنیای وارد این جزایر شود. چین هم قبول کردهبود که هرگونه ادعا درباره این جزایر را فعلا مطرح نکند و نگذارد که این اختلافات در روابط سیاسی و تجاری دو طرف اختلالی ایجاد کند. در این مدت اگرچه به خاطر درگیری میان نگهبانان ساحلی دو طرف، گاه این مناقشه زنده میشد اما بالا نمیگرفت.
اما سخنان فرماندار توکیو درباره خرید این جزایر، دولت ژاپن را مجبور کرد که در این زمینه دست بهکار شود. دولت در این زمینه با فشار داخلی ملیگرایانی چون همین آقای فرماندار روبهرو بود. چین هم از این فرصت استفاده کرد و وارد مناقشه شد. درحالیکه ژاپن مشغول بحث درباره اقدامات بعدیاش بود، چین شروع کرد به ایجاد فضای ضدژاپنی در خیابانها و عدهای از فعالان هنگکنگی را هم درماه اوت به این جزایر فرستاد.
همانطور که انتظار میرفت گارد ساحلی ژاپن فعالان هنگکنگی را دستگیر اما برای جلوگیری از تشدید تنش، بعد از مدت کوتاهی آنها را آزاد کرد. کمتر از یکماه بعد، بعد از تصمیم نهایی دولت ژاپن برای خریداری جزایر از مالکان خصوصی آنها، تظاهرات ضدژاپنی سراسر چین را فرا گرفت و در بسیاری از نقاط به شورش و تخریب و حمله به کارخانهها و شرکتهای ژاپنی منجر شد. اگرچه بسیاری از این تجمعات و تظاهراتها توسط دولت سازماندهی شدهبود اما وقتی شدت تظاهرات از کنترل خارج شد، دولت چین تصمیم گرفت که آن را سرکوب کند. رسانههای دولتی چین در عین اینکه همچنان از فضای ضدژاپنی استفاده خود را میکردند، تلاشهای دولتهای محلی را برای سرکوب و مجازات معترضانی که دست به خشونت و تخریب زده بودند هم برجسته کردند و به ملیگرایان در اینباره هشدار دادند.
در حال حاضر چین و ژاپن هر دو در تلاش برای کنترل و مدیریت این تنش هستند. چین برخی مناسبات تجاری خود در سطح محلی با ژاپن را مختل کرده بهطوری که بعضی محصولات ژاپنی اکنون برای عبور از گمرک در انتظار طولانی میمانند. ژاپن معاونوزیر خارجهاش را برای گفتوگو ، به پکن اعزام کردهاست. این در حالی است که کشتیهای چینی همچنان در آبهای نزدیک به جزایر مورد مناقشه در حرکت هستند و گزارشها از حضور صدها و بلکه هزاران قایق ماهیگیری چینی در دریای چین شرقی و در نزدیک آبهای مورد مناقشه با ژاپن حکایت دارد. با این حال بهنظر میرسد که چین و ژاپن هر دو در تلاش برای کنترل اوضاع هستند، هیچ کدام نمیخواهند از موضع خود کوتاه بیایند و هر دو بهدنبال راههایی برای بهدست آوردن امتیاز سیاسی در عین کنترل اوضاع هستند.
مشکلات سیاسی چین و ژاپن
مناقشه بر سر جزایر میان چین و ژاپن در شرایطی روی میدهد که دومین و سومین اقتصاد بزرگ جهان هر دو بحرانهای سیاسی جدیای را در داخل تجربه میکنند و دورنمای اقتصادی نامطمئنی پیشرو دارند. این مناقشه اما مواضع بسیار متفاوت دو کشور در طول تاریخ و درباره توازن قدرت در شرق آسیا را هم نشان میدهد.
چین که قدرت در حال ظهور آسیاست، بعد از دههها رشد سریع اقتصادی، اکنون با بحران جدی روبهروست؛ بحرانی که قبل از این و در اوایل دهه1990 ژاپن آن را تجربه کرده و پیش از آن هم کرهجنوبی دیگر ببرهای آسیا آن را از سر گذراندهبودند. چین اکنون دیگر به انتهای مدل اقتصادی مبتنی بر دریافت وام و اقتصاد محورش رسیدهاست و باید با پیامدهای اقتصادی و اجتماعی این تغییر کنار بیاید. این وضعیت در شرایطی روی میدهد که چین در آستانه تغییر قدرت و رهبران سیاسی است که در هر دهه یکبار اتفاق میافتد. به این ترتیب چین همزمان بیثباتی سیاسی وگذار اقتصادی را تجربه میکند اما در عین این تحولات اقتصادی وگذار سیاسی، چین نوعی توسعه نظامی را هم در پیش گرفته است.
ارتش و نیروی نظامی چین در حال تبدیل شدن به قوای جنگی مدرنتر، فعالتر و عامل تأثیرگذارتر در سیاست خارجی این کشور و در منطقه است. ناوگان دریایی ارتش خلق چین در 23سپتامبر نخستین ناوهواپیمابر خود را به آب انداخت. این ناو، نماد توسعه نظامی چین بود. پکن این ناو هواپیمابر را ابزاری برای پیشبرد منافع چین در منطقه و بلکه در درازمدت در سراسر جهان میداند؛ همانطور که آمریکا از ناوگان هواپیمابر خود برای همین منظور استفاده میکند. چین اکنون تنها یک ناو هواپیمابر دارد و در این زمینه تازهوارد است. داشتن تنها یک ناو هواپیمابر بیش از آنکه امتیاز داشته باشد محدودیت و نقطه ضعف دارد. همین حالا هم این موضوع با واکنش منفی همسایگان چین روبهرو شدهاست.
ژاپن هم دو دهه شرایط سخت اقتصادی همراه با کندی رشد را تجربه کردهاست اما همچنان یک قدرت اقتصادی در جهان به شمار میآید. در این دو دهه اما چین توانست جای ژاپن را از نظر رشد اقتصادی بگیرد و به دومین اقتصاد بزرگ دنیا تبدیل شود. با این حال اقتصاد ژاپن همچنان نقاط قوت زیادی دارد. مشکل اصلی ژاپن اکنون فقدان پویایی اقتصادی است؛ نگرانیای که در عرصه سیاست ژاپن هم بازتاب مییابد و نیروهای جدید برای به چالش کشیدن موقعیت سیاسی حاکم در حال ظهور هستند. حزب لیبرال دمکرات که مدتها حزب حاکم عرصه سیاست ژاپن بود، در انتخابات سال2009 قدرت را به مخالفان واگذار کرد و اکنون هر دو حزب عمده عرصه سیاست ژاپن از سوی نیروهای مستقل و نامزدهای غیرسنتی و احزاب منطقهای در حال ظهور، با چالش جدی روبهرو هستند. این احزاب منطقهای با تکیه بر شعار ملیگرایی بهدنبال سیاست خارجی تهاجمیتری هستند.
حتی قبل از ظهور احزاب منطقهای، ژاپن کمکم شروع کرده بود از محدودیتهای نظامی بعد از جنگ جهانی دوم خود خارج شود. با توجه به قدرتنمایی در حال رشد نظامی چین، قدرت هستهای نظامی کرهشمالی و همچنین توسعه نظامی کرهجنوبی، ژاپن با احتیاط در حال جدی گرفتن تهدیدهای بالقوه علیه خود است و آماده میشود که در این زمینه دست به اقدام جدی بزند. در این میان آمریکا بهدلیل پیگیری منافع خاص خود، توکیو را تشویق میکند تا نقشی فعالتر در امنیت منطقهای و جهانی بهعهده بگیرد.
دردو دهه گذشته علاوه بر کندی اقتصادی، ژاپن شاهد اصلاحات آرام در نیروی دفاعی خود هم بودهاست و با بازتعریف تهدیدها و فرصتهای نظامی پیش رویش، در حال ایجاد تغییراتی است. مثلا ژاپن وضعیت و موقعیت آژانس دفاعی خود را به موقعیت وزارت دفاع ارتقا دادهاست، فعالیتهای مشترک آموزشی و رزمایشی را درون نیروهای مسلح بیشتر کرده و نظرش را درباره توسعه مشترک و فروش سیستمهای تسلیحاتی تغییر دادهاست. در این میان ژاپن همکاری و مشارکت خود را با سیستم دفاع موشکی آمریکا بیشتر کردهاست.
رقابت برای برتری در شرق آسیا
چین در تقلای بهدست آوردن نقشی جدید در معادلات نظامی و خارجی است درحالیکه ژاپن شاهد ظهور دوباره اما کند قوای نظامیاش بهعنوان ابزاری در روابط خارجیاش است. دو دهه رشد اقتصادی چین اکنون در حال از نفس افتادن است اما با توجه به میزان جمعیت چین و همچنین عدمپویایی اقتصاد برای تبدیل شدن به یک اقتصاد مصرفمحور، پکن هنوز راه طولانی برای رفتن دارد تا به توازن در توزیع منابع و مزایا برسد. به همین دلیل رهبران چین با دورنمای تنشهای فزاینده اجتماعی روبهرو هستند. ژاپن هماکنون با نواقص جدی نظام بروکراتیک خود در تجدید ساختارهای اقتصادی آشنا و آگاه شدهاست. هر دوی این کشورها شاهد ظهور و محبوبیت و مقبولیت ملیگرایی در جوامع خود هستند و در این میان نقش و جایگاه ویژهای برای ارتشها و قوای نظامیشان قائل شدهاند. در این میان واشنگتن هم تمرکز خود را بر منطقه آسیا و اقیانوسیه بیشتر کرده و این مسئله پکن را نگرانتر کردهاست. چین نگران همراهی و نزدیکی آمریکا با ژاپن و تکرار استراتژی مهار قدرت چین از دوران جنگ سرد است.
جهان شاهد مراحل اولیه یک تغییر دیگر در عرصه قدرتهای آسیایی است. این اتفاقی نیست که از سرگیری روابط میان چین و ژاپن در سال1972درست بعد از سفر تاریخی ریچارد نیکسون، رئیسجمهور آمریکا به چین روی داد. جزایر مورد مناقشه چین و ژاپن در آن زمان اصلا مسئلهای میان دو طرف بهحساب نمیآمدند چرا که این جزایر همچنان تحت اداره آمریکا بودند، قوای نظامی دفاعی ژاپن تحت کنترل و مهار آمریکا بود و توکیو توان نظامیاش را در مقابل دسترسی به بازارهای آمریکا و قرار گرفتن تحت چتر حمایتی این کشور، تسلیم کردهبود. تغییر در روابط میان آمریکا و چین راه را برای توسعه سریع روابط چین و ژاپن گشود.
منفعت آمریکا در این است که نوعی توازن میان دو قدرت اصلی آسیا ایجاد کند تا هیچ کدام نتوانند برتری واشنگتن در منطقه اقیانوس آرام را به چالش بکشند. در جریان جنگ جهانی دوم همین منفعت و هدف باعث شد که آمریکا از چین در مقابل امپراتوری ژاپن حمایت کند. نقش کنونی آمریکا حمایت از توان نظامی ژاپن در مقابل قدرت در حال ظهور چین است. در شرایطی که چین به حلقه اقتصادی جدیدی وارد میشود که تغییرات عمیقی در اقتصاد و سیاست این کشور ایجاد خواهد کرد، تعجبی ندارد اگر شاهد تغییرات دوباره در توازن ژئوپلیتیک میان چین و ژاپن باشیم. وقتی چنین تغییری روی دهد، حتما نقش آمریکا هم دوباره تغییر میکند.
استراتفور