1) شهید آوینی را نخستین بار هنگام نمایش یکی از فیلمهای جشنوارهپسند جشنواره فجر سال 67 دیدم. در تالار اندیشه حوزه هنری. در فیلم که اتفاقا فیلم معروفی از کارگردانی صاحب نام بود، به طور غیرمستقیم به حضرت زهرا(س) جسارت شده بود.
ناگهان مردی را دیدم که بلند شد و با صدای بلند گفت: خدا ذلیلت کند. چرا به حضرت زهرا(س) جسارت میکنی؟ مردی بود با کلاه مشکی کاموایی و اورکت سبز بسیجی، حدودا 40 ساله.
از دوست همراهم، سعید رنجبر پرسیدم: این آقا هنرمند است؟ گفت: اتفاقا او از همه این جمع، هنرمندتر است. او سید مرتضی آوینی است. آن وقتها مدیر داخلی مجله سوره نوجوان بودم.
برای همین هم وقتی آوینی مجله سوره را تحویل گرفت، نتوانستم پیشنهاد مدیریت داخلی سوره را بپذیرم. با این حال، دفتر هر 2 مجله آن قدر به هم نزدیک بود که، خاطرات زیادی از آوینی به خاطر بیاورم.
2) در جشنواره دهم فیلم فجر، شهید آوینی هم جزو داوران بود. همان سال در بین فیلمهای مرحله نهایی، وصل نیکان حاتمیکیا هم که آن وقتها کارگردان جوانی بود، دیده میشد.
من و برخی از دوستان فکر میکردیم حالا که آوینی جزو هیات داوران است، حتما سیمرغ را به وصل نیکان میدهند.
اما بر خلاف تصور ما، آن سال فیلم نیاز آقای داوودنژاد، سیمرغ را گرفت. بعد از اعلام رای به آوینی گفتیم ظاهرا شما تنها بودید که حاتمیکیا رای نیاورد؟
آوینی گفت: نه، اتفاقا من خودم از نیاز دفاع کردم، چون فیلم بسیار خوبی است. اگر از صفا و صمیمیت و در عین حال، جدیت و شجاعت شهید آوینی صحبت میکنیم، به این علت نیست که حالا شهید شده است.
آوینی همواره دنبال دانستن بود و در مسائل نظری هنر واقعا به دستاوردهای خوبی رسیده بود که در آن زمان، در بین هنرمندان انقلابی به ندرت دیده میشد. اما درست در اوج ثمردهیاش شهید شد. جمع اضداد، همواره توصیف مناسبی برای تمام بزرگان است.
آنچنان که آوینی در عین صمیمیت و مهربانی، شجاعانه و بیتعارف، هرجا که لازم بود، حرفش را میزد. در حالی که هرگز نگاه متحجرانه و قشری نداشت و متعصبانه برخورد نمیکرد.
علاوه بر اینها، در عین شجاعت و صراحت در نقد و بیان دیدگاههایش، هرگز فحاشی و توهین نمیکرد و این میتواند درس بزرگی باشد برای ما که به نام آوینی، حضرت امام(ره) و ... با مخالفان خود، برخورد میکنیم.
3) شهید آوینی از منتقدان جدی وزارت ارشاد آن زمان یعنی دوره آقای خاتمی بود و در مجله سوره، مطالب منتقدانه زیادی مینوشت. به یاد دارم یک روز صبح قبل از این که رانندهمان بیاید (راننده هر دو سوره، مشترک بود) با حال ناراحتی در حیاط قدم میزد.
پرسیدم چه شده؟ معلوم شد ایشان در سرمقاله شماره جدید سوره درباره خاتمی نوشتهاند وزیر محترم که با یک اشتباه تایپی وزیر مختار چاپ شده بود. ایشان از این اشتباه، که شاید چندان هم توهینآمیز قلمداد نشود و بتوان آن را به حساب طنز گذاشت، چنان ناراحت بود که نامهای به وزارت ارشاد نوشت و موضوع را توضیح داد.
حتی اجازه نداد مجله توزیع شود و ابتدا همه نسخهها را با لاک، اصلاح کردند، بعد توزیع شد. این نامه حتما الان در بایگانی ارشاد هست، مجلههای سوره هم که هست. اما آوینی، دیگر در میان ما نیست.