در آخرین هفتههای سال 85 ماموران مبارزه با مواد مخدر فرودگاه امام خمینی(ره) به مسافر سیاهپوستی مشکوک شدند که به شدت عرق کرده بود. از آنجایی که ماموران احتمال میدادند برای مرد سیاهپوست اتفاق بدی افتاده باشد وی را برای استراحت به داخل اتاق هدایت کردند.
اما هنوز دقایقی از حضور این مرد تانزانیایی نگذشته بود که ماموران با توجه به موارد مشابه احتمال دادند که این مرد سیاه پوست نیز عضو شبکه قاچاق مواد مخدر به آفریقا باشد که از چندی قبل با اجیر کردن تعدادی از قاچاقچیان آنها را به ایران و سایر کشورها فرستاده و آنها با بلعیدن مواد مخدر آن را به کشورشان انتقال می دادند و در قبال این کار دستمزد اندکی دریافت می کردند.
با بازداشت این مرد و انجام آزمایشات تخصصی مشخص شد این مسافر آفریقایی به نام سلیمان نیز با بلعیدن یک کیلوگرم کراک قصد سفر به تانزانیا را داشته است، اما تعدادی از کیسه های مواد در داخل شکمش پاره شده است و بنابراین وی در خطر مرگ قرار دارد.
به این ترتیب مرد سیاهپوست به سرعت برای انجام عمل جراحی به بیمارستان لقمان انتقال یافت و در آنجا از مرگ نجات یافت.
در فاصله 15 روز از دستگیری سلیمان دو تبعه تانزانیایی دیگر به نامهای عبدل و فلور نیز که به همین روش قصد حمل مواد مخدر را داشتند، در فرودگاه امام خمینی(ره) دستگیر شدند و از هر یک از آنها نیز بیش از یک کیلو کراک که به صورت بلعی قصد انتقال آن را داشتند کشف شد.
زندهدل- بازپرس شعبه اول دادسرای شهرری- بعد از بازجویی مقدماتی سه متهم را با قرار بازداشت روانه زندان کرد.
صبح دیروز این سه متهم برای آخرین دفاع به دادسرای شهرری انتقال یافتند و در حالی که یک مترجم اظهارات آنها را ترجمه می کرد مدعی شدند مواد را از فردی به نام حسین که در شیراز ساکن است دریافت کردهاند و قرار بوده در قبال انتقال آن به تانزانیا 4 هزار دلار به آنها دستمزد بدهد.
قاچاقچیان آفریقایی که از کار خود پشیمان بودند در آخرین دفاع از دادگاه ایران درخواست بخشش کردند. به این ترتیب بازپرس شعبه اول دادسرای شهرری با صدور قرار مجرمیت پرونده را برای رسیدگی به دادگاه انقلاب فرستاد.
گفتگو با زن متهم
- چند سال داری؟
27 سال
- ازدواج کردهای؟
بله، اما از همسرم جدا شدم و به تنهایی با یک دختر سه ساله ام زندگی می کنم.
- چرا به ایران آمدی؟
من در شرایط بسیار سختی زندگی می کردم، مشکلات مالی و نگهداری کودک سه ساله ام به شدت اوضاعم را به هم ریخته بود.
با این وضع تصمیم گرفتم تا درسم را ادامه بدهم و بنابراین می خواستم برای تحصیل به یک کشور آسیایی بروم و در آنجا تحصیل کنم، زمانی که در حال تهیه مدارکم برای سفر به این کشور بودم در تانزانیا فردی به من پیشنهاد داد که برای آنکه مخارج تحصیلم را به دست بیاورم با مسافرت به ایران و انتقال یک بسته کوچک پول خوبی گیرم میآید و به همین خاطر دست به این کار زدم.
- در این سفر فرزندت را همراهت آوردهای؟
نه چون قرار بود تنها چهار هفته این کار طول بکشد، او را در تانزانیا به یکی از دوستانم سپردم و به تنهایی به ایران آمدم
- میدانستی داری چه کار میکنی؟
نه زمانی که در ایران مردی را که قرار بود مواد در اختیارم قرار دهد را ملاقات کردم او به من بستههایی را نشان داد و گفت در صورتی که آنها را به تانزانیا انتقال دهم به من چهار هزار دلار میدهد و آن وقت بود که فهمیدم موضوع به مواد مخدر مربوط میشود.
- از خطر مرگی که با این کار تهدیدت می کرد اطلاع داشتی؟
بله، میدانستم اگر این بسته داخل شکمم باز شود جانم به خطر میافتد، اما پول برای زنی مثل من که هیچ سرپرستی ندارد و مخارج کودک سه سالهاش را هم باید بپردازد خیلی مهم بود.
- خانوادهات میدانند که دستگیر شدهای؟
نمیدانم اما در این مدت هیچ تماسی با آنها نداشتهام فقط میدانم فرزندم منتظر من است و از دادگاه میخواهم مرا ببخشد تا زودتر به کشورم بازگردم.