ایجاد تغییر در نگرش کلی جامعه نسبت به شرایط امروزی زنان یکی از عواملی است که میتواند در رشد و توسعه کشور نقش زیادی داشته باشد. دکتر سیدحسین سراجزاده معتقد است که تغییر نگرش نسبت به جایگاه زنان در کشور بیش از آنکه نیازمند وضع قوانین باشد به ایجاد تغییرات فرهنگی- اجتماعی در کشور نیاز دارد. شهرداری تهران در روزهای 30آبان و اول آذر همایشی با عنوان «زنان و زندگی شهری» برگزار کرد که مدیریت کارگروه زنان، امنیت و آسیبهای اجتماعی این همایش برعهده دکتر سراجزاده بود. با او گفتوگویی درباره مسائل و مشکلات اجتماعی زنان داشتهایم که میخوانید.
- آیا در درک مسائل اجتماعی بین زنان و مردان تفاوت وجود دارد؟
به طور کلی زنان به مسائل اجتماعی اهمیت بیشتری میدهند یعنی اینکه نسبت به مردان از حساسیت بالاتری برای درک این مسائل برخوردارند. میتوان گفت که حساسیت زنان نسبت به مسائل اجتماعی از مردان بیشتر است و این حساسیت درباره مشکلاتی که به زنان آسیب میرساند بیشتر هم میشود.
- یعنی زنان نسبت به مسائل مربوط بهخودشان حساسترند؟
بله. درباره مشکلاتی که ممکن است به گروه زنان آسیب برساند حساسترند. هر مسئله اجتماعیای که زنان را دچار مشکلات یا تألمات کند حساسیت آنها را بیشتر از مردان برمیانگیزد. در مورد مسائل خانوادگی یا اجتماعی و حتی اشغال سطوح مدیریتی کشور از سوی مردان، گروه زنان حساسیت نشان میدهند درحالیکه این رخدادها کمتر ممکن است از سوی مردان بهعنوان مسئله اجتماعی معرفی شوند. نتایج یک پیمایش نشان میدهد که 90درصد از زنانی که در این پیمایش شرکت کردهاند طلاق را یک آسیب اجتماعی دانستهاند درحالیکه این نگرش در 80درصد مردان وجود داشته است. دلیل اصلی این تفاوت 10درصدی آسیبی است که درصورت وقوع طلاق متوجه زنان خواهد شد.
- معتقد هستید شهرنشینی در پیچیده شدن مسائل اجتماعی زنان تأثیر دارد؟
زندگی شهری زنان را با حجم گستردهای از آسیبها مواجه کردهاست و برای حل این مسائل لازم است که مدیریت شهری و کشوری کارهایی انجام دهد. افزایش شتابناک جمعیت شهرنشین در کشور طی 30سال گذشته نیاز شدید تشکیل نهادهای حمایتی را گوشزد میکند و این در حالی است که نهادهای حمایتی جدید برای حمایت از زنان و خانواده در شهرها شکل نگرفته و از سوی دیگر حمایت نهاد خانواده از زنان نیز به تبع رشد زندگی شهرنشینی کاهش پیدا کرده است. آمارها نشان میدهد که در سال1335 حدود 27درصد از جمیعت کشور شهرنشین بوده درحالیکه براساس سرشماری سال85 مشخص شده که حدود 70درصد از ایرانیها شهرنشین شدهاند؛ در واقع نوع زندگی در کشور تغییر کرده است.
- شرایط اجتماعی حاکم بر وضعیت زنان بر وقوع جرم چه تأثیری دارد؟
تعداد محکومان زن از سال1360 تا سال1384، تقریبا چهاربرابر افزایش یافته و از هفتهزار نفر به 30هزار نفر رسیده است اما نسبت مجرمان زن به مرد ثابت مانده است؛ یعنی در تمام این سالها حدود چهار تا پنجدرصد از جمعیت مجرمین کشور را زنان تشکیل دادهاند. 65 تا 70درصد این زنان مرتکب جرائم اخلاقی و جنسی و موادمخدر شدهاند و حدود30درصد از جرمهای زنان مربوط به عرصه فعالیت اجتماعی است.
- با این مفهوم، تغییراتی که در جامعه ما ایجاد شده مهمترین دلیل بروز مشکلات اجتماعی برای زنان است؟
بسیاری از این مشکلات اجتماعی که الان وجود دارد قبلا هم بهصورتهای دیگری وجود داشته اما میشود گفت که حجم، تنوع و گونهگونی و حتی پیچیدهشدن این مشکلات و حالتهای خاص آنها که در حال حاضر وجود دارد در گذشته نبوده و الان دیده میشود. این نوع پیچیدگی میتواند ناشی از تغییراتی باشد که در جامعه جدید ما با آنها مواجه هستیم. در این جامعه آگاهی زن افزایش یافته و پذیرای نقشهای جنسیتی خانواده سنتی نخواهد بود؛ بنابراین تغییرها دیده میشوند و به چشم میآیند.
- یعنی ایجاد تغییرات در هر جامعهای (فرقی نمیکند کشور ما باشد یا جای دیگر) مشکلات پیچیده و گوناگونی را برای زنان ایجاد میکند؟
تقریبا اینطور است اما یک شرط دارد. جامعه معمولا یک نظم متعادل دارد و اجزایش هماهنگیهایی در گذشته بهطور سنتی داشتهاند. تغییر در یک جزء اگر با تغییرات متناسب در اجزا و بخشهای دیگر همراه نباشد در این صورت میتواند منشأ مشکلاتی شود که اوضاع را خیلی پیچیدهتر کند اما اگر این تغییرات هماهنگ با دیگر اجزای یک مجموعه باشند دیگر نگرانیای برای پیامدهای تغییرات وجود ندارد؛ مثلا فرض کنید که نگرشهای زنان نسبت به نقشهای جنسیتی سنتی بهخاطر آموزش تغییر کرده است؛ یعنی اول آموزش گسترش پیدا کرده و بعد این آموزش نتیجهاش تغییر در نگرشها بوده ولی الگوهای رفتاری در داخل خانواده از طرف مردان یا از طرف پدر و یا حتی شبکه خویشاوندی تغییر نکرده و ما با یک عدمتعادل روبهرو شدهایم که این عدمتعادل میتواند منجر به گسیختگی و بروز تنشهای مداوم درون خانواده شود. اما اگر این تغییر رخ بدهد یعنی نگرشهای دیگران هم- بهخصوص مردان مانند پدر، شوهر و شبکه خانوادگی- متناسب با این نگرشهای زنان تغییر کند و مردها نقشهای جدید جنسیتی را هم برای زنها بپذیرند آنوقت تعارضها کمتر خواهد شد و مسائل و مشکلات کمتر میشود.
- چگونه ممکن است این تغییرات از سوی شبکه خویشاوندی یا مردان در داخل خانواده پذیرفته شود؟
من البته این را بهعنوان مثال توضیح دادم که چگونه یک تغییر میتواند منجر به عدمتعادل و خلق مشکلات جدید بشود اما آنچه در این موضوع خاص میتواند تغییر ایجاد کند بهنظرم پذیرش موقعیت زنان بهعنوان یک انسان است؛ اینکه نقش انسانی زنها چه در خانه و چه در محیطهای اجتماعی در نظام حقوقی و نظام سیاسی به رسمیت شناخته شود. اگر این اتفاق بیفتد یعنی تغییر نگرش رخ داده است و البته همیشه این تغییرات با کشمکشهایی همراه است چون بحث منافع هم در میان است. اگر قرار باشد تغییراتی ایجاد شود که بر اثر آنها یک گروه، بخشی از منافعشان را از دست بدهند مسلما در برابر تغییرات مقاومت خواهند کرد و تا آنجا که بتوانند انجام تغییرات را با تأخیر و مشکل روبهرو میکنند. در محیطهای اداری ممکن است به لحاظ نظری خیلی از مردان حقوق زنها را راحت بپذیرند منتها چون منافع مطرح میشود یعنی پذیرش موقعیت برابر با زنها، ممکن است با ازدستدادن منافعی برای مردان همراه باشد، معمولا مقاومتهایی صورت میگیرد.
- میتوانیم از این بحث این نتیجه فرعی را بگیریم که احیانا اگر در زمینه قانونگذاری و ایجاد سیاستهای حقوقی در کشور تغییراتی متناسب با تغییراتی که در زندگی زنان انجام شده، ایجاد میشد ما الان مشکلات کمتری داشتیم؟
صرفا مشکل این موضوع، قانون نیست؛ البته اگر از نظر حقوقی ما قوانین روشن حمایتی داشتیم مقداری کمک میکرد ولی خیلی از مسائل در ارتباط با زنان، جنبههای اجتماعی- فرهنگی دارد. ما مواردی را در برخی کشورها داریم که از نظر قانونی سعی کردهاند مشکلات را حل کنند و قوانینی هم در این زمینه وضع کردهاند اما عرف حاکم بر جامعه همچنان با این ماجرا کنار نیامده و عملا قانون از سوی جامعه نادیده گرفته میشود و مردم براساس فرهنگ رایج بر جوامعشان با مسائل برخورد میکنند. بنابراین صرف اینکه یکسری قوانین نوشته و تصویب شود مسائل مربوط به زنان حل نخواهد شد؛ در اینباره نیازمند انجام کارهای فرهنگی هستیم تا جامعه را نسبت به مسائل، آگاه و به تغییر نگرش در فرهنگ مردم کمک کند. شما ببینید مثلا در افغانستان با این مشکل روبهرو هستیم که فرهنگ مردم این کشور با برخی مواد قانونی همخوانی ندارد. در این کشور نظام حقوقی سعی کرده که مسائل مربوط به زنان را در نظر بگیرد و قوانینی در این زمینه وضع کرده است اما نظام فرهنگی- اجتماعی این کشور از این نظام حقوقی حمایت نمیکند و قوانین آنچنان که نوشته شدهاند کارآمد و کارساز نیستند و میبینیم که زنان مسائل و مشکلات زیادی در این زمینه دارند.
بهنظرم این موضوع را باید در یک مجموعه کامل دید و برنامهریزی چندوجهی برای آن انجام داد. البته نکته مهم این است که در عین حال باید به عاملیت زمان هم توجه داشت. برخی از این مسائل، بهخصوص مسائل اجتماعی- فرهنگی نیازمند زمان برای حلشدن هستند. البته وقتی برای حل مسئله زمان در اختیار افراد قرار میدهیم باید در این فرصت با برنامهریزیهای چندوجهی به حل مسائل کمک کنیم؛ در این صورت مسائل بهمرور حل میشوند.
- وظیفه دولت در این زمینه چیست؟
دولت بهنظر من از دو جنبه میتواند تعیینکننـده بــاشد؛ نخست همـان بسترسازیهای لازم حقوقی و قانونی که از سوی دولت، مجلس یا حکومت بهطور کلی باید انجام شود و وظیفه دیگر که مهمتر از اولی است تلاش برای اشاعه الگوهای انسانی و عدالتگرای جنسیتی از سوی دولت است. این الگوسازیها میبایست در حوزه فرهنگ از طریق رسانههایی که در اختیار دولت است انجام بشود. ازآنجا که عمدتا و به هر حال امروز در ایران مؤثرترین و پربینندهترین رسانه صداوسیماست و کنترل این رسانه نیز در اختیار دولت است یا میتوان گفت که صداوسیما با مدیریت و نظارت دولت فعالیت میکند، میتوان با استفاده از همین رسانه الگوهای عدالتخواهی جنسیتی را به مردم معرفی کرد و در امتداد این کار از طریق رسانههای دیگری که در جامعه فعال هستند کار را امتداد داد. یک نکته مهم دیگر که باید به آن اشاره کرد الگوسازی از سوی خود دولت است.
این کار وقتی اهمیت پیدا میکند که خود دولت با الگوسازی، بهخصوص در سطوح بالای مدیریتی الگوهایی را ارائه کند که این الگوها همان ویژگیهای انسانی و عدالتخواهی را داشته باشند. فراموش نشود که در این عدالتخواهی باید عدالت جنسیتی و نیز عدالت در سایر موضوعات هم مدنظر باشد.