معمولاً زمانی که از میراث فرهنگی صحبت میشود، مستقیماً ساختمانهای معروف قدیمی مانند بناهای مذهبی یا ساختمانهای حکومتی و قصرهای شاهان بهطور خاص مورد بحث و تجزیه و تحلیل و اهمیت قرار میگیرد.
ولی واقف هستیم که توجه به میراث فرهنگی و یا احیاناً ترمیم آنها فقط از نظر فیزیکی نمیتواند مطرح گردد، بلکه این فرهنگ در رابطه با تمدن و نحوه زندگی در مقاطع زمانی که این ساختمانها بنا شدهاند باید مورد توجه قرار گیرد.
همانطوری که در دوران متفاوت متوجه شدهایم، فقط بهوسیله تجزیه و تحلیل و شناسایی همه فضاهای ساخته شده و یا بقایای آنها میتوان مفهوم فرهنگ و روند تمدن زمانهای گذشته را معلوم ساخت و شناخت ولی متأسفانه بیشترین توجه به بناهای خاص و معروف، از نظر دینی یا حکومتی بوده است، فرهنگ و تمدنهای گذشته مردمی در رابطه با این فضاهای معماری سنجیده نشده و یا اصلاً مورد توجه قرار نگرفتهاند.
اگر به نقدها و یا حتی برنامههای آموزش معماری، بنگریم خواهیم دید که در اغلب آنها از بناها یا فضاهای معمارانه یاد شده و خیلی بهندرت بافتهای کالبدی در رابطه با مسائل اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی آن زمان مطرح میشود. با اینکه در بعضی مواقع فضاهای فیزیکی به صورت آنچه بوده باید باقی بماند و به هیچ صورتی قابلیت نزدیکی و مقایسه با دوران معاصر را نخواهد داشت.
به طور مثال در دانشکدههای معماری، برنامهها در حول و حوش بناهای سنتی مذهبی یا ساختمانهای حکومتی، (مساجد سهگانه اصفهان، میدان نقشجهان) و یا کاروانسراها و نقاط عطف از نظر کاربردی در شهرهای کویری دور میزند و اینگونه فضاها مورد تجزیه و تحلیل و شناسایی قرار میگیرند.
بافتهای مسکونی قدیمی شهرها بهجز چند ساختمان که از متعلقات اشخاص سرشناس و ثروتمند بوده، نه فقط جزیی از میراث فرهنگی محسوب نشده، بلکه دستخوش تندباد نابسامان بساز و بفروشها شده است.
بهعنوان مثال در تهران، محلههایی مانند گذر وزیر دفتر یا بازارچه قوامالدوله یا عودلاجان که در راستای آنها بافتهای مسکونی بسیار زیبا و قابل زندگی ارگانیک وجود داشته منهدم و بهجای آنها مکعبهای زشت و ناهماهنگ جایگزین شده و عملکردهای زیربنایی و روبنایی این محیط را منسوخ نموده است.
بهطور کلی میتوان گفت در مفهوم میراث فرهنگی ما، هیچگونه مقایسهای با زندگی شهری و اجتماعی در برنامههای نگهداری و بازسازی و بهرهبری از بناهای قدیمی و زیربنای آنها مطرح نشده و بهطور اجمال نقاط عطفی که قبلاً اشاره شد مورد توجه قرار گرفته است که بدون شک اجزایی پرارزش از میراث فرهنگی محسوب میگردند و بایستی حداکثر توجه و نگهداری از آنها بهعمل آید و اینها را بایستی مانند گنجینهای بس مهم اندوخته داشت ولی آنچه میتواند تمدنی آشکار و مشخص باشد رابطهای است بس تنگاتنگ با شیوههای زندگیای که در بافتهای مسکونی ـ تجاری ـ اداری گذشتهها مطرح بوده است.
در غیر اینصورت همانطوری که متأسفانه اتفاق افتاده سلسله مراتب و پیوستگی تمدن، گسیخته گشته و نحوه زندگی غرب با روبنایی کاذب جایگزین آن شده بدون آنکه رابطهای با تداوم فرهنگی این سرزمین داشته باشد.
باید اذعان داشت که در ایران بههیچ عنوان به معماری و شهرسازی گذشته نزدیک ما توجهی نمیشود و بناهای مسکونی یک یا دو طبقه سالهای گذشته که بافت جدید شهرهای ما را شکل میداد و بعد از فضاهای مسکونی جمعی پدرسالاری و در رابطه با سیستم اجتماعی ـ اقتصادی میتوانست جهت جدید و توجیه شدهای را ارائه دهد بدون توجه به مفهوم این روند تکاملی جدید اقتصادی ـ اجتماعی و بدون برنامه صحیح و فقط در رابطه با اقتصادی مریض به صورت کنونی در آمده است.
در اجرای طرح جامع که ضوابط صدور جواز ساختمانی را ممکن میسازد، هیچگونه بررسی محیطی جهت حفظ بعضی از بناهای قابل توجه که هویت محله یا خیابان و کوچه را مشخص میسازد وجود ندارد و هر سازنده (بدون مشورتی با شهرداری) میتواند اقدام به تخریب هر بنایی بکند و به جای آن براساس ضوابط جدید جواز دریافت دارد و هیچگونه تبصرهای در این مورد وجود ندارد!!!
البته میتوان تصور نمود، زمانی که کنترلی در هماهنگی با محیط اطراف وجود نداشته باشد، چه هیولایی بر هیولاها اضافه خواهد شد و مشاهده هر روزه صحنه شکلگیری این هیولاها، باعث تأسف همگان میشود.
در روستاها نیز با مسائل مشابهی روبهرو هستیم: قلعهها در زمستان محل تجمع روستاییان بود و در آنجا کشاورزان غلات و حبوبات خود را انبار میکردند و هر خانواری فضایی مناسب جهت زندگی جمعی در قلعه داشت (چون در فصل زمستان کارهای کشاورزی و رسیدگی به باغات و زمینهای کشاورزی تقلیل مییافت) فعالیتهای جمعی مانند عروسیها، مهمانیها، بازیهای جمعی و داد و ستد بعد از جمعآوری محصولات اتفاق میافتاد و زندگی داخل کاملاً محفوظ و قابل دفاع از عوامل جوی و احیاناً تهاجم خارج بود.
بچهها در محیطی آرام و جمعی همه چیز یاد میگرفتند و خانوارها تجارب جدیدی از یکدیگر میآموختند و خود را برای رویارویی با کار کشاورزی سالیانه آماده میکردند.
رشته قناتها در بستری مسطح، در کنار تپه ماهورها جهت آبرسانی به روستا احداث شده و موقعیت آن را مشخص میکرد و بهعنوان عنصری سنتی شاخص وجود حیات و زندگی بود.
بعد رودخانهها باعث بهوجود آوردن جویبارهای زیبا در کنار رودخانه میشد و در سطوحی پایینتر با آب قناتها آمیخته و با حرکتهای نفوذی بسیار زیبا در مقابل نگاههای امیدوار کشاورزان درختان و صیفیجات آنان را سیراب میکرد. بستر رودخانهها با حرکت طبیعی و زیبای خود در پیچ و خمی باعث بهوجود آمدن قلمستانهای درخت تبریزی یا درختان دیگر جهت حفظ و جلوداری سیلابهای زمستان میشد.
اگر گذری بدین روستاها کنیم میبینیم که قلعهها بهطور حزنانگیزی مخروبه و بسیاری با خاک یکسان شدهاند، قناتها خشک و حلقههای آنها واریز کرده و رشتههای منظم آنها از هم گسیخته شده است.
آب رودخانهها و قلمستانها خشک شده و با ساختن دیوارهای سنگی عجیب بستر رودخانه منحرف شده، درختان میوه باقی مانده به درختان میوه بدون زحمت تبدیل شده، یا این که با خشک کردن درختان، در محل آنان ساختمانهای زشت با نماهای سنگی که معلوم نیست از کجا آمده است ساخته شده و از خانههای خشتی روستایی که در میان درختان و در موقعیتهای معین ساخته شده بودند فقط خرابههایی برجای مانده است.
از دیوارهای خشت و گل که مالکیت و تقسیم باغات را مشخص میکرد و در امتداد کوچه باغها و خیابان اصلی روستا حرکت میکرد جز تلهایی اینجا و آنجا چیز دیگری باقی نمانده و گاهی به دیوارههای سنگی خانههای بیهویت تازهساز که هیچگونه هماهنگی با محیط ندارد تبدیل شده است.
از تنورها و آلاچیقها و کلبههای مسکونی داخل باغها که زندگی روستا را در فصول کار کشاورزی زنده و پرتلاطم مینمود و با رنگ خاکی و زیبای آنها و احجام پر و خالی خود از زندگی آرام راحت و پرمحصول حکایت میکرد، جز دیوارههای مخروبه و دیرکهای چوبی افتاده و فضاهای میانی پر از خار و خاشاک چیز دیگری باقی نمانده است.
کشاورزان به کارگرانی تبدیل شدهاند که روزها در محلهای دیگر کار میکنند و شبها در خانههای جدید سنگیشان استراحت میکنند، اکثریت مردم این دهات به خوشنشینهایی تبدیل شدهاند که یا در محلهای دیگر و یا در شهرها به دنبال کار هستند و هیچگونه علاقهای به کار و نگهداری باغات ندارند.
از خود سؤال میکنم مگر این فضاها، جزیی از میراث فرهنگی ما نیست؟
مگر قوانین حفظ محیط طبیعی که هر چند سال در رابطه با احتیاجات اجتماعی ـ اقتصادی تجدید و تمدید میگردد نمیتواند وسیلهای جهت نجات محیطهای انسانی و زیبای کشورمان باشد؟
مطالبی که گفته شد ممکن است دستاندرکاران محیط و میراث فرهنگی را قدری افسرده خاطر کند، ولی میدانیم که فرهنگ و پایههای تمدن جهت ترمیم این مسائل در اجتماع ما موجود است.
همانطوری که خرابههای ارگ بم که از همان خشت و گلهای یاد شده ساخته شده است، بهعنوان محل تجمع محققین در سطح جهانی و مرکز تشکیل سمینارهای مختلف فرهنگی شده و با مدیریت و بازسازی صحیح توانسته بود در سالهای اخیر نمونهای از تاریخ معماری و شهرسازی تاریخی و فرهنگ بازسازی را مطرح کرده و الگوهای قابل طرح در جهت شناسایی فرهنگ ایران زمین و در برابر سایر تمدنها ارائه نماید؛ ارگ بمی که حالا هم (پس از خرابی فاجعهبار زلزله) حرفها در معرفی میراث مردمی و معماری خشتی این مرز و بوم دارد.