در مورد سوریه وضع حادتر از اینها هم بود؛ سوریه و اسد 13 سال در بدترین سالهای ممکن و در زیر سختترین فشارهای سیاسی و بینالمللی از مشعل و دفاتر حماس در کشورشان پذیرایی کرده بودند، آن هم زمانی که فرودگاه هیچ کشور عربی و حتی همان ترکیهای که مشعل نطق غرایش را از آنجا ایراد میکرد، به روی آنها باز نبود و رسما به مشعل پیغام میدادند در صورت ورود او به کشورشان ناچارند براساس پروتکلهای بینالمللی او را به عنوان مسوولی از یک گروه تروریست، تسلیم آمریکا یا رژیم صهیونیستی کنند.
حالا همین مشعل ناسپاس، یکشبه سوریهای را که درگیر شدیدترین بحران سیاسی طول تاریخ حاکمیت اسدها بر این کشور بود، در برابر چشمان نامحرم دوربینهای خبری دنیا به ترکیه میفروخت. ترکیهای که از قضا وزیر خارجه و نخستوزیر جاهطلبش بیآنکه دقت کنند این چکمه برایشان خیلی گشاد است، فیلشان یاد احیای دوران امپراتوری عثمانی و بازآفرینی نقش ترکیه در معادلات کرده بود.
اما هیچکدام اینها باعث نشد حتی مخالفان جدی اسد در سوریه نظیر علی حیدر، رهبر حزب الشروق هم تحت تأثیر این گفتهها، هدف اصلی از تشکیل جبهه مقاومت را از یاد ببرند. حیدر میگفت رژیمصهیونیستی دشمن ماست و ما به هر کس، دقیقا هرکس که با رژیمصهیونیستی بجنگد، ولو از او بابت مواضع سیاسیاش گلهمند باشیم ـ کما اینکه از مشعل هستیم ـ کمک میکنیم.
گله حیدر از مشعل بابت این نبود که از اسد بدگویی کرده یا از بروز بحران سیاسی در سوریه خشنود بود، که او خود از مخالفان دیرپای اسد در سوریه بود. گلهاش بابت این بود که او با رها کردن سوریه، به قطری پناه میبرد که نهتنها حامی آرمان مقاومت نیست، که به همراه عربستان اصلا چنین ایدهای را از بیخ و بن قبول ندارند؛ قطری که امیرش موقع دیدار محرمانه با لیونی در فلسطین اشغالی آنقدر به زشتی کارش واقف بود که به فیلمبرداری که از او تصویر میگرفت میگفت: «بسه دیگه، بیشتر از این ضایعم نکن!» آیا مشعل بنا داشت باقی عمرش را به جای باقی ماندن در میدان سیاست، به فعالیت تجاری در بازارهای نفت و گاز دوحه بگذراند که این طور مجیزگوی اردوغان و یار غار امیر قطر شده بود؟ خدا میداند؛ در این روزگار هیچ چیز از هیچ کس، بهخصوص اصحاب سیاست بعید نیست. اما اگر اینطور هم باشد پرداختن بیشتر به مشعل، گرفتار شدن در همان دامی است که قرار است سر راه حامیان مقاومت پهن شود: گرفتار شدن در حواشی و غفلت از مسأله اصلی که رژیمصهیونیستی باشد.
جنگ غزه چرا اتفاق افتاد؟
تا قبل از جنگ غزه، طبق نظرسنجیها 46 کرسی کنیست رژیم صهیونیستی از آن نتانیاهو بود. اما وقتی طمع کرد و با ائتلاف حزب خودش، لیکود، با حزب لیبرمن «لیکود، خانه ما» را تشکیل داد، این تعداد به 33 کرسی کاهش یافت. اوضاع بد اقتصادی و نابسامانیهای داخلی هم مزید بر علت شد تا نتانیاهو متقاعد شود تنها راهحل نجات از گرفتاریها و بالا بردن محبوبیتش در انتخابات آتی پارلمان رژیمصهیونیستی همان اکسیر قدیمی است: امنیتی کردن اوضاع کشور با شروع یک جنگ جدید. اما جنگ علیه کی؟ ایران؟ سوریه، یا حزبالله؟ نتانیاهو نمیخواست بد را بدتر کند. این شد که به ظن خودش راحتترین مورد را برگزید؛ غزه. جایی که از حماس به دلیل رد پیشنهادهای مثبت و سازنده(!) امیر قطر عصبانی بود.
پرانتز ماجرا اینکه سفر امیر قطر به غزه قرار بود دو روز طول بکشد و باز قرار بود طی این سفر، امیر گنده دستی توی جیب کند و در ازای پذیرش چند شرط ناقابل از سوی حماس، 600 میلیون دلار به این جنبش برای بازسازی خسارتهای ناشی از جنگ 22 روزه غزه کمک کند. اما شرطهای او جالب بود: حماس از همپیمانی با ایراندست بردارد، رژیمصهیونیستی را به رسمیت بشناسد، موشکپرانی و حمله به این رژیم را متوقف کند و به گفتوگوهای صلح به چشم تنها راه رسیدن به راهحلی نهایی برای قضیه فلسطین نگاه کند و وارد این گفتوگوها شود. و البته جواب هنیه به اینها همه یک کلمه بود: نه! این «نه» هم عمر سفر امیر قطر را کوتاه کرد و هم کمک 600 میلیون دلاری را به یک وعده 350میلیون دلاری تغییر داد.
و اما اولین حسن حمله به غزه برای نتانیاهو این بود که غزه، ضعیفترین حریف از میان گزینههای دیگر مقاومت یعنی ایران، سوریه و حزبالله بود. دوم اینکه در شرایطی که سر همه گرم بحران سوریه بود، حمله به غزه راحتتر صورت میگرفت. سوم اینکه با حمله به غزه میشد توجهها را از شروع انقلاب در اردن، همسایه و همپیمان استراتژیک رژیمصهیونیستی بازداشت.
چهارم اینکه اگر قرار بود سپر دفاع موشکی رژیمصهیونیستی آزمایشی پس بدهد و کار به تهدید از سوی حزبالله یا سوریه یا ایران بکشد، چه بهتر که موشکهایی که قرار است گنبد آهنین را سوراخ کنند، کوچکتر باشند. با این حمله میشد اولا فضا را امنیتی کرد و برای مدتی هم که شده بحرانهای اقتصادی و اجتماعی داخلی را به فراموشی سپرد، دوم اینکه آرای تندروهای رژیمصهیونیستی را برای انتخابات پارلمانی آینده خرید، سوم اینکه به آمریکا فهماند اگر بخواهد با ایران از در گفتوگو وارد شود، راه اقدامات پیشبینینشده از طرف رژیمصهیونیستی همیشه باز است؛ همان کاری که نتانیاهو بلافاصله بعد از شکست در غزه با اعلام طرح جنجالی ساخت شهرکهای صهیونیستنشین جدید در قدس انجام داده و تا به حال صدای آلمان و آمریکا و فرانسه و بسیاری دیگر از همپیمانانش را درآورده است. چهارم اینکه فرصت بازسازی و سازمانیافتن مجدد بیشتر حماس را بعد از حمله قبلی بگیرد و اجازه ندهد حماس هم مثل حزبالله توان بازدارندگی پیدا کند. و بالاخره اینکه با این حمله میشد واکنش جهان عرب به خصوص مصر نسبت به قضیه فلسطین را بعد از وقوع انقلابهای عربی و شرایط جدید منطقه سنجید.
نتیجه جنگ در نهایت به نفع چه کسانی شد؟
بعد از پیروزی حماس در جنگ غزه، عربها، به خصوص قطر و مصر سعی بسیاری کردند که این پیروزی را به نام خودشان سند بزنند. آنها در طول جنگ وزرای خارجهشان را به غزه اعزام کردند و رژیمصهیونیستی هم در یک هماهنگی کامل با آنها اعلام کرد در مدت حضورشان حملاتش را به غزه قطع خواهد کرد. مصر افتخار واسطهگری آتشبس را به نام خودش ثبت کرد! اما قطر: وزیر خارجه لبنان در نطقش به حمد بن جاسم، همتای قطریاش تشر زد که شما که در حمله به سوریه آن همه هیجان از خودتان بروز میدادید و انواع و اقسام کمک مادی و معنوی و حتی نیرو به آنجا گسیل میکردید، چرا در مورد غزه ساکتید؟ و حمد که انتظار چنین برخوردی را نداشت، به گفتن یک جمله بسنده کرد: رژیمصهیونیستی گرگ است و ما گوسفند. گرگ که در مقابل گوسفند کاری نمیتواند انجام بدهد! همین جمله بود که خشم سیدحسن نصرالله، دبیرکل حزبالله را برانگیخت تا در سخنرانیاش در جواب او بگوید حمد حق دارد تنها از طرف خودش صحبت کند، نه همه عربها. اگر او خودش را گوسفند میداند اشکالی ندارد، اما سرنوشت آینده منطقه را مبارزان شجاع رقم خواهند زد نه گوسفندان!
رهبران حماس و به خصوص مشعل ناسپاس هم همه سعیشان را کردند هرطور شده ترکیه و مصر و قطر را هم در این پیروزی شریک کنند و در اظهار تشکرشان از آنها هم اسم ببرند. سر ایران هم این وسط بیکلاه نماند. در این بین شاید رمضان عبدالله، رهبر جهاد اسلامی از بقیه صریحتر و بیپرواتر حرف زد و گفت عربها اگر از نقشآفرینی ایران در مقاومت ناراحتند، میتوانند جای ایران را با کمک به مجاهدان پر کنند. و البته که صدایی از مجری بلند نشد اما سوریه از همین مقدار تشکر هم بینصیب ماند. تنها سیدحسن بود که کمکهای سوریه را به خود فلسطینیها و جهان عرب یادآوری کرد و با کنایه گفت کسی که از مخلوق بابت نعمتهایی که به او ارزانی داشته تشکر نمیکند، از خالقش هم تشکر نخواهد کرد. با این حال او هم خوش نداشت در این شرایط با خلط مباحث حاشیهای و فرعی، جنگ را در چند جبهه گسترده کند. این شد که حزبالله با صدور بیانیهای، افراد تابعه خودش را از هرگونه اظهار نظر خصمانه درباره مشعل بازداشت.
نقش ایران پس از این تحولات چگونه خواهد بود؟
از حوادثی که در لبنان روی میدهد پیداست غرب و متحدان منطقهایاش آخرین تیرهای ترکششان را در منطقه رها میکنند. اکنون حتی گروه شناختهشدهای مثل چهارده مارس لبنان هم سعی دارد خودش را با شرایط جدید منطقه وفق دهد و جایی برای خود در آینده منطقه باز کند. سران آنها برای اظهار همدردی و حمایت از مردم غزه به آنجا سفر میکنند و مزدوران قدیمی رژیمصهیونیستی در این گروه در شماتت این رژیم تا آنجا پیش میروند که به جسد مرده لگد میزنند و رژیمصهیونیستی را دشمنی به مراتب خطرناکتر از حزبالله برمیشمرند! و البته همان کسانی که زمانی با توسل به قدرت سلاح، شیعیان لبنان را گروه گروه و تنها به جرم شیعه بودن میکشتند (قتل علی الهویه) و کشتار فجیعی مثل صبرا و شتیلا را به راه میانداختند، با درماندگی حزبالله را متهم میکنند با زور و توسل به قدرت سلاح بر لبنان مسلط شده است و برای نشستن بر سر میز مذاکره و حل و فصل مشکلات از راه گفتوگو، شرط میگذارند تا دست پیش را گرفته باشند! رفتارهایی که بیش از هر چیز استیصال آنها را نشان میدهد.
کسی برای ابرقدرت شدن در منطقه دندان طمع تیز نکرده است. اما گاهی شنیدن واقعیت از زبان دیگران برای خود آدم هم جالب است: غسان بن جدو، خبرنگار کارکشته سابق الجزیره که مدتها رئیس دفتر این شبکه در تهران و بیروت بود و چند ماهی بعد از شروع بحران سیاسی سوریه برای اعتراض به پوشش یکسویه اخبار سوریه و عدم توجه الجزیره به پوشش اخبار بحرین از این شبکه جدا شد، اکنون شبکه مستقل المیادین را راهاندازی کرده است.
او در پایان یک گفتوگوی خبری و در وقت استراحت مصاحبه، با تکیه بر تجارب گستردهاش در جهان عرب نکتهای را به تیم ایرانی مصاحبهکننده با او متذکر میشد که جالب بود: «من پیشگو نیستم، اما تجربهام و اوضاعی که در منطقه و جهان شاهد آنم، به من میگوید اگر ایران یک سال دیگر در برابر فشارهای غرب طاقت بیاورد، ابرقدرت خواهد شد. هرچند شک دارم این همه تاب بیاورید.» آیا ایران تاب اینهمه فشار و تحریم را خواهد آورد؟ تنها آینده، نتیجه را روشن خواهد کرد.
همشهری جوان/شماره 388