این فرصت از دو منظر البته با شرط و شروطی قابلتحقق است؛ منظر اول، داغشدن مصرف داخلی کالاهای تولید داخل است. با گران شدن نرخ ارز، بهطور طبیعی قیمت کالاهای وارداتی به تناسب افزایش پیدا میکند. با توجه به ثبات یا حتی کاهش قدرت خرید مصرفکنندگان داخلی، بهطور طبیعی گرایش آنها به مصرف کالاهای تولید داخل افزایش پیدا میکند. بدیهی است هرچه کالاهای تولید داخل کمتر به مواداولیه یا کالاهای سرمایهای خارجی وابسته باشند، کمتر از افزایش نرخ ارز تأثیر پذیرفته و کمتر قیمت آنها افزایش پیدا میکند.
در نتیجه تمایل مصرف کالاهای خارجی درکشور کاهش یافته و خرید و مصرف کالاهای داخلی بالا میرود. البته ماندگاری این جریان یک فرصت طلایی است که با مدیریت مناسب ذائقه و فرهنگ مصرفی مردم از کالاها و برندهای خارجی به کالاها و برندهای داخلی تغییر پیدا کند. منتها آنچه به این مهم میتواند کمک کند حمایت دولت از تولید داخلی و تزریق کمکهای مالی، فنی ، مدیریتی و بازاریابی به آن است که تاکنون و بهویژه پس از اجرای طرح هدفمندی یارانهها رها شده است. از سوی دیگر نکته قابل توجه بالارفتن ظرفیت مدیریتی بخشهای تولیدی است که اولا این فرصت را درک کرده و ثانیا به آن به عنوان یک فرصت کمیاب و ارزشمند نگاه کند و بهدنبال سوءاستفاده کوتاهمدت از آن با افزایش یک مرتبه قیمت به تبع افزایش قیمت ارز نباشد بلکه منافع بلندمدت خود را در جهت جذب بازارهای داخلی با افزایش کیفیت کالا و حتیالمقدور متناسب با قدرت خرید مصرفکنندگان داخلی، تأمین کند.
در این راستا فرهنگسازی برای تولیدکنندگان امری حیاتی و لازم است چراکه ممکن است بخشهای تولیدی که سالها در تنگنای مالی قرار داشته هماکنون با افزایش قیمت دلار و به بهانه وابستگی به تأمین برخی قطعات و اقلام به واردات، قصد افزایش قیمتها و به تعبیری جبران مافات گذشته کنند که این اصلا برای تولید و آینده آن نمیتواند سودمند باشد.