هنوز زود است که بدانیم پسر تام کروز یا برادپیت، بازیکن حرفهای فوتبال خواهد شد یا نه. ولی واضح است که تا به حال فوتبال، ورزش طبقه پایین جامعه بوده است، تا جایی که این سوال مطرح میشود: پسران خانوادههای بورژوا همگی تنیس بازی میکنند؟ ماهنامه فرانسوی «سوفوت» به دنبال ردپای فرزندان خانوادههای ثروتمند در فوتبال رفته و دلیل عدم گرایش آنها به این ورزش را بررسی کرده است.
آدرس یک مورد دیگر را به ما دادند: «فکر میکنم ژاک گلاسمن هم از خانوادهای خیلی ثروتمند است. به همین دلیل بود که نیازی به پول نداشت و به برنارتاپی جواب منفی داد. (یکی از بازیکنان والنسین در سال 93 که حاضر نشده بود رشوه مسؤولین المپیک مارسی را قبول کند)...» به همین دلیل با اتحادیه بازیکنان حرفهای تماس گرفتیم؛ جایی که گلاسمن مسؤول صدور مجوز بازیکنان مناطق شمال شرقی فرانسه است.
او از شنیدن ا ین موضوع تعجب کرد : «پدرم کار شخصی داشت و مادرم خانهدار بود. واقعا نمیدانم که میتوان مرا فرزند یک خانواده خیلی ثروتمند دانست یا نه...» پس مجبور شدیم که در فهرستمان روی یک نام دیگر قلم قرمز بکشیم. پیش از او، این کار را برای فرانک لبوف، مارسل دسایی، پیتر کراوچ و کاکا انجام داده بودیم. همه آنها به طبقه متوسط یا کمی بالاتر از آن تعلق داشتند.
ما همچنین فرانک و رونالد دیبوئر را هم از این فهرست حذف کرده بودیم. با این حال، ژروم بونسیل (مدافع فرانسوی) در این مورد اطلاعات دقیقتری دارد: «ببینید، من اسم آنها را نمیگویم، ولی وقتی در گلاسکورنجرز بازی میکردم ، در تیم دو برادر بودند که از خانوادهای پولدار میآمدند. آنها حتی نیازی به کار کردن هم نداشتند.
با این حال با حضور در آژاکس، بارسلونا و... کارنامه درخشانی به جا گذاشتند.» اما داستان دیبوئرها یکی از آن موارد کلاسیک است. پدر آنها پس از چند فصل بازی در AZ آلکمار، به دنبال کارهای ساختمانی رفته بود. مادر آنها همه خانهدار بوده. بنابراین در مورد آنها هم نمیتوان از خانواده بورژوای سطح بالا، قاشقهای نقرهای و... حرف زد.
کاخی با 60 اتاق
پس پسران بورژواها کجا هستند؟ دانیل ژان دوپو، مشاور رئیس باشگاه لومان که 35 سال در فوتبال بوده، پاسخ میدهد: «من اصلا ندیدهام. در سوئیس با جوانانی همبازی بودم که بعدا وکیل یا جراح شدند، ولی هیچکدام از آنها پسران بورژوا نبودند. در لومان اکثر بازیکنان به طبقه متوسط تعلق دارند یا از حومه میآیند.»
آلن پاسکالو، مدیر فنی این باشگاه هم که حدود سی سال در فوتبال سابقه دارد، نظر مشابهی دارد: «وقتی در سنلو در دسته سوم مربی بودم، چند بازیکن تیم، رئیس شرکت کوچک بودند. آنها درآمد خوبی داشتند، ولی بورژوا یا خیلی ثروتمند نبودند. ولی به جز این، هرگز پسران بورژوا را در فوتبال ندیدهام. و من با بازیکنان زیادی کار کردهام...» پس اگر پسران بازیکنان سابق فوتبال را از این جمع جدا کنیم (یعنی باید فرانک لمپارد را هم یک بورژوا به حساب آورد؟!)، تعداد انگشتشماری باقی میمانند. آندره پیرلو که به یک خانواده صنعتگر منطقه لومباردی (استانی در شمال ایتالیا که مرکز آن میلان است) تعلق دارد.
پدر اولیور بیرهوف، رئیس یک کارخانه انرژی الکتریکی در منطقه «روهر» است. در حالی که پدر مارکو گراسی (بازیکن سابق تیم ملی سوئیس) یک آرشیتکت بود که بعدا به معاملات ملکی بزرگ پرداخت. همچنین جان لوکا ویالی در کاخی عظیم (با چهار برج و 60 اتاق) در منطقه «کروونه» ایتالیا بزرگ شده است. سرانجام این که برخی پسر قذافی را هم به خاطر سابقه چند روزهاش بازیکن فوتبال حساب میکنند.
تضاد باارزشهای بورژوایی
اما فوتبال از نظر تاریخی، ورزشی بورژوایی است. این را نباید یک گزاره سیاسی یا محصول یک تفکر مارکسیستی دانست، بلکه یک حقیقت تاریخی فراموش شده است. وقتی فوتبال در سال 1863 در انگلیس متولد شد، بازی دانشآموزان ثروتمندی بود که از خانوادههای اعیان و بورژوای انگلیسی بودند. پسران جوانی که در کالج اصول کاپیتالیسم را میآموختند، به بازیای مشغول شدند که باارزشهای لیبرال انقلاب صنعتی کاملا همخوانی داشت.
بهعلاوه در آن دوره، چه کسی وقت (در آن زمان کارگران به جای 35 ساعت در هفته، روزی 14 ساعت کار میکردند.) و امکانات (تنها قیمت لباسها) داشت تا به طور کلی به تفریح یا فوتبال بپردازد. ولی این وضعیت به سرعت تغییر کرد. در سال 1885، فدراسیون فوتبال انگلیس حرفهای شد و این دلیل بزرگی بود تا ثروتمندان به سوی ورزشهای دیگر گرایش پیدا کنند، چرا که آماتوریسم نشانه تمیزدهنده اخلاق بورژوایی در ورزش بود.
پاتریک مینیون، جامعهشناس ورزشی، این موضوع را بهگونه دیگری تشریح میکند: «طبقههای عامی به دنبال فوتبال رفتند، چون درآمدزا بود. آنها تا زمانی که به پول نیاز داشتند، به فوتبال ادامه میدانند. این پدیده در انگلیس، خیلی زود در اواخر قرن نوزدهم ظاهر شد. این موج چند سال طول کشید تا به فرانسه برسد.» در سال 1905، رائول فابنز، یکی از اولین مدیران فوتبال فرانسه با اندوه میگوید: «ظاهرا تنها راگبی است که باکلاس و جذاب باقی مانده است.»
در این عصر، چند بورژوایی که هنوز عاشق فوتبال بودند، به دلیل تضاد با طبقه اجتماعیشان از آن فاصله گرفتند. پییر بوردیو، جامعهشناس بزرگ فرانسوی، این حالت را به خوبی توضیح داده است: «همه طبقات اجتماعی به دنبال ورزشهای یکسانی نیستند.
ورزشهایی مانند فوتبال، راگبی، کشتی و بوکس که به مردمی بودن مشهورند، همه دلایل برای راندن طبقه برتر را در خود جمع کردهاند: ترکیب اجتماعی هواداران، قباحت ناشی از مردمی بودن آن را دوچندان میکند. همچنین ارزشهای اساسی فوتبال مانند قدرت، مقاومت در برابر درد، آمادگی برای خشونت، روحیه فداکاری، فرمانبرداری و تن دادن به نظم گروهی، آنتی تز کاملی برای ارزشهای بورژوایی هستند.»
عیب دو جانبه
از تئوری که بگذریم، در عمل هم در تمام سطوح، تعلق طبقه مردمی به فوتبال کاملا به چشم میآید. در منطقه شانزده پاریس (محله مرفهنشین) بهازای 161 هزار نفر، تنها ده باشگاه وجود دارد، در حالیکه در سندنی با جمعیت 87 هزار نفر، 23 باشگاه دیده میشود. ژاندوپو زیبایی این ورزش را این طور وصف میکند: «فوتبال، تساویگرا است و ا ین بزرگترین زیبایی آن بهشمار میرود. درون زمین مهم نیست که تو پسر یک سرمایهدار بزرگ باشی یا پسر یک کارگر.
در بالاترین سطح فوتبال، بازیکنان بورژوای معدودی دوام آوردهاند. ولی روزی نیست که شایعهایی در این مورد ساخته نشود. همانطور که خواندن کتابی غیر از «کیمیاگر» با نگاههای مشکوک همزمان میشود و از آن بازیکن یک روشنفکر میسازد، داشتن آداب اجتماعی یا گفتار فصیح میتواند برچسب بورژوا را در محیط فوتبال به بازیکن بچسباند.
به همین ترتیب، ژان فیلیپ پریمار، مدافع سنتاتین در دهههای 80 و 90، به اشتباه یک بورژوا خوانده شد. گفته میشد که پدر او یکی از مدیران فروشگاه زنجیرهای «کازینو»،اسپانسر اصلی باشگاه است و تربیت شایسته او موجب نگاه ویژه کادر فنی میشود. او با یادآوری آن روزها میگوید: «شاید گفتن این حرفها سایرین را تسکین میداد. ولی در واقع پدر من کارش را به عنوان یک فروشنده آغاز کرده بود. او تنها توانسته بود چند پله ارتقا پیدا کند و کارمند رسمی شده بود. ما از خانوادهای متوسط بودیم.»
اما رفتار عمومی هم مشکل را تشدید میکند. برچسب بورژوا در محیطی که همه از طبقه پایین جامعه هستند، عیب دوجانبهای محسوب میشود. از طرفی خانواده پرداختن به فوتبال را گناهی بزرگ میداند و از سوی دیگر همبازیان به بازیکن بیاعتنایی میکنند.
اولیور بیرهوف که در شانزده سالگی به همراه یک راننده شخصی به تمرینات میرفت، این مسأله را تکذیب نمیکند: «سالهای زیادی طول کشید تا والدینم را راضی کنم که فوتبال حرفة خوب و قابل احترامی است. آنها به این آسانی آن را قبول نکردند. در همین زمان، مجبور بودم که با نگاه افراد جامعه فوتبال هم بجنگم. مدتها مرا پسر بابا لقب داده بودند.
وقتی نمایش من راضیکننده نبود، داستان همیشگی پسر خانواده ثروتمند که نیازی به تلاش برای تامین زندگیاش ندارد، درباره من شنیده میشد.
اعتراف میکنم که این نصیحت مرا رنج میداد. از اینکه چنین قضاوتی در مورد من میشد، خشمگین بودم. اما با آن کنار آمدم و دیوانهوار تلاش کردم تا به آنها ثابت کنم در مورد من اشتباه میکنند. من از خانوادهای مرفه آمده بودم، ولی از اینکه تلاش کنم و در زمین بجنگم، هراسی نداشتم.»
سؤال اساسی که مطرح میشود، این است: آیا ثروتمندان، درون زمین به اندازه دیگران مایه میگذارند؟ پاسخ پاسکالو، مدیر فنی لومان مثبت است: «در دهه هفتاد، وقتی دانشجوی تربیت بدنی بودم، درباره تصور جامعهشناختی تیمها تحقیق میکردیم. گفته میشد که هافبک دفاعی تیم باید فردی باسواد، بورژوا و جاافتاده باشد.
دروازهبان، کسی است که از کوچه و خیابان میآید. مدافع کناری هم همینطور، یک شخص نهچندان محترم. ولی هیچکدام از اینها در واقعیت صدق نمیکند. در نهایت، متوجه میشوید کسانی که از محافل فقیر میآیند، لزوما درون زمین بیشترین انگیزه را ندارند.» ولی به هر حال، چرا.
تنها «استوکپوش» مدرسه بودم
این یک داستان قدیمی و البته خندهدار است. مارکو گراسی به دلیل مصدومیت مجبور شد خیلی زود خداحافظی کند.
ولی این مهاجم سوئیسی، تواناییهای خوبی مانند قدرت سرزنی و پای راست قدرتمند داشت؛ پسر یک تاجر املاک که در رفاه بزرگ شده بود. مارکو همیشه به عنوان کسی که از خانوادهای متفاوت میآمد، مطرح بود. امروز او رئیس باشگاه «کیاسو» (دستهدوم سوئیس) است و از پارادوکس بزرگ زندگیاش میگوید؛ بازیکن بورژوا.
- واکنش خانوادهات وقتی فوتبال را شروع کردی چه بود؟
فکر میکنم ششساله بودم که فوتبال را شروع کردم و آنها حتی متوجه این مسأله نشدند. به علاوه، پدرم مخالف فوتبال نبود. او طرفدار پروپاقرص باشگاه لوگانو بود و حتی در جوانی مدت کمی بازی کرده بود.
تا زمانی که تکالیفم را انجام میدادم؛ بازیکردن من برایش مشکلی نبود. ولی بعدا مشکلات شروع شد. در خانواده ما هیچکس متوجه نشد که من میخواهم وارد فوتبال حرفهای شوم. پسران خانواده وکیل، پزشک یا تاجر بودند. فوتبال برای آنها خیلی جذاب نبود. به علاوه در آن زمان در سوئیس، ورزش برای هیچکس جذاب نبود. در آن زمان هنوز فدرر، هینگیس یا آلکساندر فرای را نداشتیم. ورزش برای ما و بهویژه برای من نبود.
- در میان نزدیکان، هیچ نوجوانی فوتبال بازی نمیکرد؟
هیچکس! حتی برادر من هم علاقهای به فوتبال نداشت و ورزشهای مکانیکی را ترجیح میداد. فعالیتی که خیلی گرانتر از فوتبال تمام میشود. از پانزده تا نوزدهسالگی در دبیرستانی خصوصی تحصیل میکردم و شهریه سالیانه من حدود 50 هزار یورو بود.
این خیلی بورژوایی بود و تنها کودکان خانوادههای خیلی ثروتمند و خیلی سوئیسی در آنجا بودند. واضح است که من تنها فردی بودم که فوتبال بازی میکرد. به من طور دیگری نگاه میکردند و تنها «استوک پوش» جمع بودم. بقیه ترجیح میدادند هاکی یا والیبال بازی کنند، شنا کنند و… برخلاف بقیه، من خیلی محافظت شده نبودم. والدین من هیچوقت به من پول نمیدادند. من همیشه محیط فوتبال را ترجیح میدادم. بهعلاوه، خانه پدریام در لوگانو و نزدیک مرز ایتالیا است. میتوانستم بوی کالچو را احساس کنم.
- در زمان بازیگری، آیا تفاوتی میان خودت و همبازیانت احساس کردی؟
بگذار تنها تفاوت را بگوییم: من مجبور نبودم با اولین حقوقم برای والدینم خانه بخرم، چون آنها هرچه لازم بود داشتند! درواقع، تو با همبازیانت درباره موقعیت اجتماعی یا شغل والدینت صحبت نمیکنی. گاهی تفاوتهایی را در تربیت یا توشه فرهنگی آنها احساس میکردم، ولی وظیفه من نبود که به آنها بگویم بهتر صحبت کنند یا سلام بگویند. شما به تدریج به محیط عادت میکنید. باید بگویم که هیچکس مرا بورژوای کثیف خطاب نکرد. در سوئیس که اصلا چنین مشکلی وجود نداشت، چون همه بورژوا بودند…
- آیا والدینت امروزه از کارنامه ورزشیات راضیاند!
پدرم خیلی افتخار میکند، چون من پیراهن تیم ملی سوئیس را به تن کردم. از آن لحظه توانستم احترام او را برای تمام عمر به خودم جلب کنم. اما فکر میکنم که این موضوع از درون او را میخنداند، چراکه به دنبال حرفهای رفته بودم که به من تعلق نداشت.
- و باشگاه کیاسو، آن را با پول خودت خریدهای یا با پول والدینت؟
با پول خودم و چند نفر دیگر که شریک شدند.