کامران محمدی: عظمت کتابخانه‌‌های بزرگ و باشکوه، یکی از جذابیت‌های دنیای فرهنگ است؛ کتابخانه‌‌هایی با معماری کم‌نظیر، سقف‌های گچ‌کاری شده، لوسترهای مجلل و تالارهایی زیبا و پر از میزها و صندلی‌های مخصوص مطالعه.

کتابخانه‌‌هایی با قفسه‌های لبریز از کتاب که شانه به شانه و ردیف به ردیف، صدها هزار کتاب را در دل خود جای می‌دهند تا خیلی روشن و سرراست به اهالی فرهنگ نشان دهند چقدر کتاب نخوانده دارند و چه میزان از قافله عقبند! نیز البته این فضاهای زیبا و شکوهمند، خودنمایی ریاکارانه‌ای است برای ملت‌های دیگر؛ ملت‌هایی که نه کتابخانه‌‌های بزرگ‌شان چندان بزرگ است، نه قفسه‌هایشان چندان لبریز است و نه اهالی فرهنگ‌شان، چندان به کتاب‌های نخوانده می‌اندیشند؛ ملت‌هایی شبیه آنچه ما هستیم.

اینجا برای ما، همه‌‌چیز برعکس است. اگر در غرب-که ما همه‌‌چیزمان را از ساختار اداره تیم‌های فوتبال تا درختکاری کنار خیابان با آن مقایسه می‌کنیم- کتابخانه‌‌های مجلل و فروشگاه‌های غول‌پیکر هر روز بیش از پیش اهمیت می‌یابد، اینجا این ماجرا وقتی می‌تواند به دنیای فرهنگ و کتاب و کتابخوانی کمک کند که دقیقا برعکس روی دهد؛ به یک دلیل ساده:
فرض کنید یکی از ما که بافرهنگ‌ترین ملت دنیا هستیم و هنر نزد ماست و بس، بخواهیم مثلا شلوار بخریم. مواد مورد نیازمان به این شرح خواهد بود: پول به میزان خیلی زیاد، وقت به میزان خیلی زیادتر (دست‌کم یک روز) و یک نفر همراه که هم حوصله‌مان سر نرود و هم به‌عنوان ناظر بیطرف، نظر بدهد. هر کدام از ما، از هر کاری که باشد می‌زنیم و دست همراه‌مان را می‌گیریم و یک روز تمام، تمام تهران را (از هفت‌تیر تا ولیعصر، از امام حسین تا امامزاده حسن، از ونک تا تجریش و...) زیر پا می‌گذاریم و صدهاهزار شلوار را می‌پوشیم و درمی‌آوریم تا سرانجام آنچه را که می‌خواهیم پیدا کنیم؛ شلواری که هم خودمان بپسندیم، هم همراه‌مان تأیید کند.

حالا فرض کنیم قرارمان خریدن کتاب باشد. در این صورت سه حالت بیشتر وجود ندارد: 1-خودمان مسیرمان نیست و از همکار و دوست و خواهر و برادر می‌خواهیم که اگر مسیرش هست، برایمان بخرد و او هم البته مسیرش نیست. 2-خودمان مسیرمان هست، ولی چندبار یادمان می‌رود و بعد هم کلا بی‌خیالش می‌شویم. 3-چون نه مسیر ما هست نه مسیر اطرافیان‌مان، از ابتدا بی‌خیالش می‌شویم.

با این اوصاف، فقط در یک حالت ممکن است از خیر خرید کتاب نگذریم: بیخ گوشمان باشد! اما این ماجرا در غرب خیلی ساده‌تر از این حرف‌هاست و درواقع تفاوت چندانی بین خرید کتاب و خرید شلوار وجود ندارد. نتیجه اینکه به جای ساخت فروشگاه‌های خیلی بزرگ که هر روز یکی از آنها در جای جای این مرز پرگهر ساخته می‌شود و تقریبا همه جای شهر پر از اینطور کتابفروشی‌ها شده است، بهتر است مسئولان، کتابفروشی‌های کوچک بسیار بسازند که تقریبا در مسیر همه باشند و با سفارش کتاب، آنچه را که مشتری‌ها می‌خواهند، تهیه کنند. این موضوع در حوزه کتابخانه‌‌های بزرگ که هر روز در جای‌جای این مرز پرگهر ساخته می‌شود و تقریبا همه جای شهر پر از اینطور کتابخانه‌‌ها شده است، حتی مهم‌تر است. در شرایطی که مردم به‌سختی حاضرند برای کتاب پولی پرداخت کنند، ساخت کتابخانه‌‌های کوچک کم‌هزینه در محله‌ها، یکی از بهترین شیوه‌ها برای در دسترس قرار دادن کتاب است. کتابخانه‌‌هایی که به جای پرداختن به تجملات و افزایش تعداد کتاب‌ها و تالارهای بزرگ و... به شکل کاربردی در مسیر همه اقشار جامعه قرار می‌گیرند و راه بهانه را می‌بندند. در حال حاضر، وضعیت شهرستان‌ها از این نظر غیرقابل طرح است، اما حتی در تهران هم تعداد کتابخانه‌‌های عمومی به هیچ وجه کافی نیست؛ ضمن آنکه همین تعداد اندک هم نتوانسته‌اند در روال زندگی روزمره مردم، حضور یابند؛ نکته‌ای که بسیار نیازمند اندیشه و برنامه‌ریزی است.

کد خبر 198226

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز