با سایه خطری که همیشه به دنبال داریم، فکر میکنیم که قادر به تشخیص خطرات احتمالی ناشی از بیماریها، که سابقه آماری بالایی دارد هستیم. اما اشتباه میکنیم.
مثلا تاکنون هیچ گزارشی از مرگومیر آمریکاییها در اثر بیماری آنفلوانزای مرغی که این همه باعث نگرانی ما شده، داده نشده است. یا مثلا ما دستهایمان را پس از آلودگی با گوشت گاوی که از آن همبرگر تهیه میکنیم و ممکن است ناقل بیماری جنون گاوی باشد میشوییم اما به چربی موجود در آن که به بیماری قلبی کمک میکند و سالیانه700هزار نفر را میکشد توجهی نمیکنیم.
زندگی خیلی راحتتر و لذت بخشتر بود، اگر خیلی از مواردی که در روز عامل مرگ و میر انسانها میشود وجود نداشت. بسیاری از مشکلات درست زمانی که شما خواب هستید شروع میشود.
مثلا فقط مرگهایی که در خواب اتفاق میافتد سالیانه 600 آمریکایی را میکشد و تعداد حملات قلبی که در صبح زود اتفاق میافتد، 40درصد بیشتر از آنهایی است که در طول روز رخ میدهد.افتادن از پلهها، تکه غذایی که در گلوی شما باقی میماند و راه گلوی شما را مسدود میکند، راننده اتومبیلی که شما را به هنگام عبور از عرض خیابان به دلیل داشتن سرعت بالا تهدید میکند، سر خوردن در پیاده رو به هنگام بیرون آمدن از منزل، مصرف کردن غذای فاسد و عواقب ناگوار آن، داشتن سرعت غیر مجاز در اتوبان و جاده، همگی اتفاقات مرگباری است که روزانه در زندگی شما رخ میدهد.
مشتریها هنوز به هنگام خرید، ضمن اینکه سبدهای خود را با سیب زمینیهای سرخ کرده و شور پر میکنند، در خرید سبزیجات به دلیل آنکه حامل یک نوع باکتری به نام ایکولای (E-(coli است تامل میکنند. (این باکتری در آب وجود دارد و در روده انسان رشد میکند) یا اینکه برای جلوگیری از هر گونه خطرات احتمالی ما در خانه بر روی شیرهای ظرفشویی صافی قرار میدهیم، از دستگاه یونیزه جهت تهویه هوا استفاده میکنیم و بدنمان را با صابون آنتی باکتری میشوییم.
وان مک گین عضو انجمن پارلمان ایالتی آمریکا میگوید سابقا آلودگیهای موجود را با معیار ppm (یک قسمت در میلیون) محاسبه میکردند و اکنون به علت افزایش آلودگی دقت عمل را بالا بردند و آن را با معیار Pbm (یک قسمت در بیلیون) میسنجند.
همزمان با این همه وسواس درباره آلودگی موجود در محیط زیست، 20 درصد از افراد بزرگسال سیگار میکشند، حدود 20درصد از رانندگان و بیشتر از 30درصد از سرنشینان اتومبیلها از کمربند ایمنی استفاده نمیکنند و دو سوم از جمعیت دنیا اضافه وزن دارند.
علاوه بر موارد ذکر شده به بسیاری از نکات ایمنی هم بی توجه هستیم. به طور مثال بدون توجه به چراغ قرمز سرچهارراه از عرض خیابان با سرعت عبور میکنیم، خانههایمان را در مناطقی که در معرض باد و طوفان است میسازیم و هنگامیکه در اثر طوفان نابود میشود، آنها را دوباره در همان نقطه بازسازی میکنیم.
محاسبه خطراتی که دنیای ما را تهدید میکند، یک مسئله ریاضی پیچیدهای است که به نظر میرسد در تصورات ما نمیگنجد. اینگونه به نظر میرسد که ما در مقابل خطرات خوب عمل نمیکنیم. خطرات بزرگی هستند که به آنها توجه نمیکنیم و خطرات کوچکی هستند که برای آنها خودمان را به آب و آتش میزنیم.
ترس چیست؟
دانشمندان میگویند مشکل بزرگی که برای ارزیابی خطرات داریم این است که ما به سوی دنیای مدرنی حرکت میکنیم که ذهن افراد آن جامعه، در مقابل مدرنیته شدن دنیا عاجز و ناتوان است. ما تصور میکنیم در جایی که زندگی میکنیم و به آن انس گرفتهایم عاری از هر گونه خطرات جدی است و میتوانیم براحتی از خطرات ناشی از آن نجات پیدا کنیم، اما ذهن ما به سرعت قادر به تشخیص اینگونه خطرات نیست.
جوزف لدرکس، پروفسور علوم اعصاب از دانشگاه نیویورک جهت بررسی کردن مکانیسم ذهن انسان در برابر خطر، مکان ترس را در حیوانات آزمایشگاه مورد مطالعه قرار میدهد. او توضیح میدهد که حساسترین قسمت از مغز موش و انسان به نام آمیگدال، یک توده بادامی شکل از بافتی است که دقیقا در بالای ساقه مغز قرار گرفته است و احساسات فرد را کنترل میکند.
هنگامی که شما محل خطر را تشخیص میدهید برای مثال وقتی که ماری را در چمن میبینید یا دزدی را میبینید که سایهاش بر روی دیوار افتاده است و قصد زدن کیف شما را دارد در حقیقت این آمیگدال است که بطور شگرفی بیشترین عکسالعمل را در برابر خطر نشان میدهد. این عکسالعمل توأم با پمپ کردن آدرنالین مغز و فعال کردن سایر هورمونهای داخل خون است.
طولی نمیکشد که به فاصله چند ثانیه نواحی بالاتر مغز علائم را دریافت و شروع به فعالیت میکند که آیا خطر جدی است یا خیر. اما ترس به سرعت بر ما غلبه نمیکند، تا در برابر آن واکنش نشان دهیم. مکانیسم مغز انسان به شکلی تنظیم شده است که سیگنالهای عصبی بلا فاصله از آمیگدال به نواحی بالاتر مغز منتقل میشود.
پاول اسلویک، پروفسور روان شناسی دانشگاه اورگان میگوید محل درک و شناخت خطر در سیستم حسی ماست که به هنگام خطر فعال میشود و عکسالعمل نشان میدهد. به این ترتیب ترس حاصل میشود و فرد میترسد.
ترس مزایایی دارد که باعث میشود آن فرد در مقابل خطرات واکنش نشان دهد و از موضع خطر، فرار کند. واکنش ترس برای افرادی که در جنگ داوطلب میشوند و مبارزه میکنند، برای آنهایی که به شکار میروند و مخاطره و هیجان را دوست دارند نیز وجود دارد. اجداد ما خود را به خطر میانداختند و حیوانات زیادی را جهت استفاده از گوشت و پوست آن شکار میکردند.
مردها قدرت جسمانیشان را در جنگیدن با افراد دیگر نشان میدادند؛ به این ترتیب که دوست داشتند وارد مبارزهای شوند که منجر به مرگ یکی از آنها و بقای دیگری شود. اما خطراتی که امروزه جامعه ما را تهدید میکند همچون گذشته در پشت شاخ و برگ درختان و بوته زارها واقع نشده است.
چرا ما قادر نیستیم تشخیص دهیم کدام یک از خطرات بسیار جدی هستند و ما را تهدید میکنند؟ شاید مهمترین عامل آن ترس باشد. «مرگ» برای بیشتر موجودات روی زمین به یک طریق است. چه ما بوسیلة یک شیر بلعیده شویم و یا در یک رودخانه غرق شویم در هر دو صورت مرگ اتفاق افتاده است.
به طور کلی هر چیزی که سبب درد و رنجش ما شود زمینهای برای ترس و وحشت ایجاد میکند و به تسریع بخشیدن مرگ ما کمک میکند. اسلویک میگوید ترس ما از بیماری سرطان بسیار بیشتر از حادثهای است که به هنگام رانندگی اتفاق میافتد و صرفا موجب زخمی شدن و جراحت ما میشود.
به عبارت دیگر هر چقدر که ما بیشتر بترسیم استرس و نگرانی بیشتری به ما وارد میگردد، در نتیجه دقت عمل ما را برای تشخیص خطرات احتمالی که در اطراف ما اتفاق میافتد کم میکند و این امر طبق گفته کاس سانشین پروفسور دانشگاه شیکاگو موجب غفلت و سهل انگاری ما میشود.
برخلاف بیماری قلبی که در عرض چند ثانیه موجب مرگ یک فرد میشود، بیماری ایدز یک مرگ تدریجی است. با این حال در آمریکا تعداد افرادی که از بیماری قلبی میمیرند، پنج برابر بیشتر از افرادی است که سالیانه از بیماری ایدز تلف میشوند.
بر خلاف آن دسته از بیماریهای مزمن که موجب مرگ افراد در دراز مدت میشود، خطرات فاجعهانگیز و مرگباری وجود دارد که سبب مرگ عدة زیادی تنها در اثر یک ضربه کوچک میشود.
به گفته دانشمندان، بیماریهای ناشناخته ترسناکتر از آنهایی است که برای شخص مانوس و شناخته شده است. برای مثال بروز باکتری ایکولای (E- coli) در روده، برای بار اول فرد را بسیار نگران و ناآرام میکند، اما در دفعات بعدی تحمل فرد نسبت به این نوع بیماری بیشتر میشود، به عبارت دیگر به آن بیماری عادت میکند. کلاً ما به هر گونه حادثه و اتفاق ناگوار، عوامل ناخوشایند نظیر غم و غصه یا حتی بوق ممتد یک اتومبیل عادت میکنیم و این عادت ایجاد نگرانی میکند.
به طور مثال طوفان کاترینا دولت آمریکا را مجبور به ساختن دیوارهای بسیار سخت و محکمی برای جلوگیری از وقوع دوبارة چنین فجایعی کرد، اما علی رغم این گونه تمهیدات، باز هم چنین حوادث ناگواری اتفاق میافتد و تکرار آن موجب عادت میشود.
دکتر ایروین ردلنر استاد دانشگاه کلمبیا و رئیس مرکز ملی حوادث غیرمترقبه معتقد است مردم به این گونه بحرانها و حوادث ناگوار زنگ خطر میگویند اما این زنگهای خطر موقت هستند و پس از مدت زمان کوتاهی فراموش میشوند.
عدم توانایی ما در کنترل خطرات ما معمولا قادر به کنترل و تشخیص خطراتی که تهدیدمان میکند نیستیم. یک نمونه، تصمیم گرفتن سفر با اتومبیل به جای هواپیما است. معمولا خلبانان جنگنده اتومبیل را جهت سفر انتخاب میکنند بدون توجه به این حقیقت که در سال حداکثر صد نفر در سقوط هواپیماهای خطوط هوایی آمریکا میمیرند؛ در حالیکه در تصادفات اتومبیل تعداد تلفات 44000 نفر در سال است.
چیزی که دیوید روپیک و دیگران به آن اعتقاد دارند فرضیة خوشبینی است. مثلا وقتی یک فرد به هنگام رانندگی با تلفن همراه صحبت میکند، ما این را یک عمل خطرناک فرض میکنیم، اما.
وقتی خودمان این عمل را انجام میدهیم آن را اینگونه توجیه میکنیم که مدت زمان تلفن ما کوتاه و ضروری است و یا اینکه ما آنقدر مهارت داریم که به هنگام رانندگی با تلفن همراه نیز صحبت کنیم. فرضیة خوش بینی معتقد بر این اصل است که خطر مرگ در کمین دیگران است و هرگز ما را تهدید نمیکند.
نکته دیگر این است که همة مردم در مقابل خطرات واکنشهای یکسانی ندارند. بعضی از افراد از ترنهای هوایی و چتر بازی لذت میبرند بعضی دیگر هرگز به آنها نزدیک نمیشوند و تصور چنین وسایل پر خطری برایشان امکانپذیر نیست.
بعضی از افراد همیشه بدنبال شور و شوق و هیجان هستند، در حالیکه عامل ترس عدهای دیگر را وحشت زده و مایوس میکند. جان آدامز کارشناس و تحلیل گر خطرات و استاد دانشگاه لندن میگوید یک نوع ترموستات در ذهن هر فردی وجود دارد که شدت و هیجان او را کنترل میکند.
هیچ کس نمیداند این نوع وسیله در بدن بر چه مبنایی تنظیم شده است، اما شواهد حاکی از این است که سیستم ژنتیک آن فرد و محیطی که در آن زندگی میکند در تغییر و تنظیم درجة آن ترموستات موثر است. در یک مطالعه در دانشگاه دلاویر در سال 2000، محققان از بررسیهای انجام شده بر روی شخصیت افراد برای ارزیابی کردن روحیات پرهیجان و مخاطره جو دانشجویان استفاده کردند.
آنها همچنین بر روی ساختار مغز و خون افرادی که دارای روحیات پرهیجان بودند تحقیق کردند. نتیجه تحقیقات نشان داد که حدود 40 درصد از افراد، تند خویی و داشتن روحیات پر هیجان را یاد میگیرند و 60درصد بقیة افراد آن را به ارث میبرند و ذاتا دارای چنین روحیاتی هستند. یک نوع ترکیب شیمیایی به نام سروتونین در مغز انسان وجود دارد که هیجانات و احساسات بیش از حد و اغتشاش موجود در ذهن فرد را کنترل میکند. این نوع مادة شیمیایی در مغز افرادی که دارای روحیات پرهیجان هستند به مقدار کمتری تولید میشود.
آیا میتوانیم بهتر عمل کنیم؟
با توضیحاتی که در مورد روحیه افراد داده شد، آیا میتوان در مقابل خطرات واکنش منطقی داشت؟ اگر فرض کنیم که قادر به تشخیص خطراتی که ما را تهدید میکند هستیم چه تدبیری به کار ببریم تا جان ما را تضمین کند و از خطرات محفوظ نگه دارد؟
یک روش ساده ارزیابی کردن خطرات با اعداد و ارقام است. اگر ما احتمال وقوع یک خطر را یک در میلیون در نظر بگیریم درصد این که آن خطر رخ دهد به مراتب بیشتر است تا اینکه احتمال وقوع خطر یک در 10 باشد.
حال این اعداد و ارقام را با معیار درصد در نظر بگیرید. در طی تحقیقاتی که اسلویک انجام داد به این نتیجه رسید که مردم از خریدن لوازم و تجهیزات ایمنی برای خطوط هوایی بیشتر استقبال میکنند؛ اگر به آنها گفته شود که 98درصد از افراد یک هواپیما که 150 نفر سرنشین دارد جانشان تضمین میشود تا اینکه به آنها صرفا تعداد افرادی که نجات پیدا میکنند اعلام شود.
اسلویک میگوید کارشناسان با استفاده از ابزارهای بسیار دقیق و تحلیل گر جهت ارزیابی خطرات موافق هستند. این گونه ابزارها، عکسالعمل و حساسیت مردم را نسبت به خطر بیشتر میکند و سبب میشود آنها نسبت به خطراتی که تهدیدشان میکند هوشیارتر باشند.
روش دیگر ارزیابی خطرات مقایسه کردن آنها با یک دیگر است. کارشناسان تحلیلگر خطرات احتمالی، بسیار مشتاقند که مردم را در جریان خطرات قرار دهند. به طور مثال خطر غرق شدن در وان حمام که سالیانه 320 آمریکایی را میکشد، بیشتر مردم آمریکا را تهدید میکند تا بیماری جنون گاوی که تاکنون هیچ گزارشی از مرگ و میر افراد از این نوع بیماری در آمریکا داده نشده است.
البته ما قادر به پیش بینی خطرات ناگهانی نیستیم. تنها کاری که میتوانیم انجام دهیم این است که وقت بیشتری را بگذاریم، تا اطلاعات بیشتری دربارة خطرات جدی کسب کنیم. فیسچوف پروفسور علوم اجتماعی در دانشگاه ملون اخیرا پس از یک تحقیق که در یک جلسه پرسش و پاسخ از کارشناسان علوم ارتباطات و مالی درباره انتقال آنفلوانزای مرغی از یک انسان به انسان دیگر انجام داد به این نتیجه رسید که احتمال انتقال آن از یک انسان به انسان دیگری در سه سال آینده 60درصد است. اما کارشناسان پزشکی به این نتیجه رسیدند که احتمال انتقال آن 10درصد است.
کارشناسان و تحلیلگران خطرات میگویند مهمترین مسئله ای که باید به آن توجه شود این است که ذهن مردم را با خطرات جدی آماده سازیم. مردم میدانند که زمین در حال گرم شدن است، با این وجود با اتومبیلهایی رانندگی میکنند که سوخت آن گازوئیل است. آنها به نیروگاه هستهای بیشتر اعتراض میکنند تا نسبت به کارخانههایی که دخانیات تولید میکنند، اما در واقع مصرف بیش از حد سیگار است که در روز 1200 آمریکایی را میکشد.
منبع : تایم/ نوامبر 2006