بگذارید سخن را با شاهزاده هری جوان آغاز کنیم. وی در حال به پایان رسانده «یک دوره خدمت» برای نیروهای انگلیس به عنوان خلبان یک بالگرد آپاچی در افغانستان است؛ سرزمینی که زمانی توسط امپراطوری بریتانیا به تاراج رفته بود و اکنون نیز هدف عملیات امپریالیستی "دزدی کن و در رو" تحت حمایت و نظارت ناتو قرار دارد.
هری هفته گذشته با اعتراف آشکار به اینکه افغانها را به قصد کشت، هدف قرار داده، یک جوش و خروش رسانهای را رقم زد. وی در جریان مصاحبه خود با خبرگزاری پرس اسوسییشن، با بیان «جانی را بگیر تا جانی را نجات دهی» تلاش کرد کشتار مردم از آسمانها در ولایت هلمند افغانستان را توجیه کند.
جالب اینجاست که شاهزاده هری با مقایسه پرتاب موشکهای هوا به زمین هلفایر یا شلیک گلولههای مسلسل با بازیهای ویدیویی، نشان داد که این اقدام را نشاط آور و سرگرم کننده میداند. وی با پوزخندی بر لب گفت: «من از انگشت شست خود به خوبی استفاده میکنم.» با توجه به جنجالهای موجود در مورد تلفات غیرنظامیان در پی حملات ناتو و پهپادها در افغانستان، این سوال پیش میآید که کنترل کنندگان و سردمداران رسانههای سلطنتی انگلیس، چگونه اجازه دادند که چنین اظهارات تند و بی پروایی منتشر شود؟
بدون تردید چنین مصاحبه مهمی با نظارت دقیق کاخ باکینگهام انجام گرفته و تک تک کلمات استفاده شده در آن با تایید خاندان سلطنتی انگلیس منتشر شده است. بنابراین، به ناچار به این نتیجه میرسیم که اظهارات زننده شاهزاده با قصد و نیت خاصی بیان شدهاند. اما این قصد و نیت چیست؟
خوب، میتوان به یاد آورد که سال گذشته میلادی زمانی که شاهزاده عشرت طلب انگلیسی دوره آموزشی خلبانی را در نوادای امریکا میگذراند، چگونه با منتشر شدن تصاویر برهنهاش با گروهی از زنان جوان در یک هتل لوکس در لاس وگاس، عملا ضربهای سنگین به چهره خاندان سلطنتی انگلیس وارد کرد.
جایگاه هری در مصاحبه اخیر وی به عنوان یک «شاهزاده سرباز» و «یکی از افرادی» که «در حال انجام وظیفه خود» برای ملکه و کشور و «حفظ امنیت افغانستان» است، مورد بازسازی قرار گرفته و ترمیم میشود. مربیان سلطنتی وی باید از میزان حساسیت عمومی به مسئله تلفات غیرنظامیان در افغانستان که بیش از ۲۰ هزار نفر تخمین زده میشود، آگاه باشند. این مسئله حاکی از عمق بی تفاوتی و بی عاطفگی خاندان سلطنتی انگلیس است که در تقلا و شتاب برای ترمیم یک وجهه مخدوش شده رسانهای، مرگ هزاران مرد و زن و کودک را نادیده گرفته و اهمیتی به آن نمیدهد.
اما سطح ظریفی از مسائل ایدئولوژیک نیز در ماجرای «شاهزاده قاتل» وجود دارد. فراموش نکنید که خاندان سلطنتی انگلیس در راس امور این کشور قرار دارد. بر اساس قانون اساسی، اعضای خانواده سلطنتی انگلیس منبع حاکمیت هستند و اگرچه این موضوع آنچنان با صدای بلند بیان نمیشود، اما حکمرانی پادشاه یا ملکه حقی الهی توصیف شده است. «خداوند ملکه با شکوه ما را حفظ کند»، نمود بیرونی این توهم امپریالیستی است.
در همین راستا، درباریان انگلیس پستهای اصلی تشکیلات نظامی این کشور را به خود اختصاص دادهاند. ملکه الیزابت دوم رئیس افتخاری تمام نیروهای بریتانیاست. مقام بعدی، شاهزاده چارلز، پدر هری است که فرمانده نیروهای پیاده نظام گردان هوابر ارتش بریتانیاست.
خانواده سلطنتی انگلیس تنها یک جاذبه گردشگری جالب نیست. این خانواده کارکرد ایدئولوژیکی مهمی دارد و آن این است که حاکمان بریتانیا را قادر میسازد که تمام ماجراجوییهای نظامی و امپریالیستی خود را صرفنظر از وحشیانه و جنایتکارانه بودن آن، به عنوان یک حق خدادادی برای مردم خود و جهانیان توجیه کنند. به همین ترتیب، افغانستان از عرصه گسترده غارت و کشتار زیر تاخت و تاز نیروهای انگلیس و ناتو تبدیل به جایگاه انجام یک «وظیفه شرافتمندانه» میشود که در طی انجام این وظیفه «خدا در طرف ما قرار دارد.»
این همان چیزی است که مسئله جزایر مالوینانس و یا به زعم انگلیسیها جزایر فالکلند را مطرح میکند. تنشها بین آرژانتین و انگلیس بر سر این مناطق مورد مناقشه در پی سی امین سالگرد جنگ بین دو کشور، افزایش یافت. بعد از اینکه انگلیس یک زیردریایی هستهای و ناوشکن پیشرفته اچاماس دانتلس (HMS Dauntless) خود را به این جزایر فرستاد، آرژانتین، بریتانیا را به نظامی گری دراقیانوس اطلس جنوبی متهم کرد. کریستینا دو کرچنر، رئیس جمهور آرژانتین از دیوید کمرون، نخست وزیر انگلیس خواست در مورد این مناقشه، همانطور که قطعنامههای متعدد سازمان ملل خواستار آن هستند، مذاکره انجام گیرد اما انگلیس سرسختانه میگوید که چیزی برای مذاکره وجود ندارد. آنها میگویند، اطلس جنوبی متعلق به انگلیس است و تمام ! در حقیقت، کمرون اوایل ماه جاری هشدار داد که انگلیس اگر بیشتر تحت فشار قرار بگیرد، مجددا وارد جنگ میشود.
در جریان مراسم سالگرد جنگ انگلیس و آرژانتین در سال گذشته، شاهزاده ویلیام، برادر بزرگتر هری، به عنوان عضوی از یک هیات نظامی به این جزایر فرستاده شد. ویلیام که خلبان بالگرد نیز هست، در جریان این سفر پوششی کاملا نظامی داشت و این حرکتی معنی دار بود که دولت آرژانتین را به خشم آورد.
اعزام شاهزاده ویلیام به اطلس جنوبی همراه با یک زیردریایی هستهای و کشتیهای جنگی مصداق دیگری از این واقعیت است که انگلیس خود را واجد این امتیاز و حق سلطنتی و در نتیجه الهی میداند که روی هر نقطهای که دوست دارد، ادعای مالکیت کند؛ صرفنظر از اینکه این جزایر بیش از ۱۳ هزار کیلومتر از لندن فاصله دارند و نام مالویناس قدیمیتر از فالکلند است.
بخشی از توجیه انگلیس برای قانونی نشان دادن حفظ حاکمیت این جزایر برای خود - جدا از ذخایر کمتر مورد اشاره قرار گرفته و گسترده نفتی دست نخورده در مناطق ساحلی این جزایر- این است که به ادعای این استعمارگر پیر، ساکنین جزایر فالکلند که خود را انگلیسی میدانند، حق خویش مبنی بر تصمیم گیری برای خود را به اجرا گذاشتهاند.
دیوید کمرون، در یکی از پاسخهای غیر دوستانه اخیر به پیشنهاد آرژانتین، گفت، این جزایر تا زمانی که ساکنان آن بخواهند، بخشی از قلمرو انگلیس باقی خواهد ماند. کمرون با لحن متکبرانه همراه با نزاکت انگلیسی گفت : «آینده جزایر فالکلند باید توسط خود ساکنین این جزایر تعیین شود- افرادی که در آنجا زندگی میکنند.»
همه پرسی که قرار است در ماه مارس در مورد آینده حاکمیت این جزایر برگزار شود، یک نتیجه از قبل تعیین شده است. دلیل آن این است که بیشتر ساکنین این جزایر از نوادگان مهاجران انگلیسی هستند. مقامات انگلیس زمانی که مالکیت این جزایر را در سال ۱۸۳۳ غصب کردند، این مهاجران را در آن مستقر کردند.
یکی از سخنگویان دولت محلی جزایر فالکلند گفت: «بر خلاف دولت آرژانتین، انگلیس به حق مردم ما مبنی بر تصمیم گیری در مورد امور خود، احترام میگذارد. این حقی است که در منشور سازمان ملل مورد اشاره قرار گرفته و دولت آرژانتین آن را نادیده میگیرد.»
این ارجاع فریبکارانه به اصل تصمیم گیری برای خود، تخصص استعمار انگلیسی است و این همان چیزی است که مسئله ایرلند شمالی را پیش میکشد.
استان شمالی جزیره ایرلند که تحت کنترل انگلیس است، عرصه بیش از یک ماه درگیریهای قومی بوده است. بیشتر خشونتها توسط اوباش و شبه نظامیانی انجام گرفت که خود را حامی انگلیس میدانند. خشم و ناراحتی آنها ناشی از تصمیمی است که شورای بلفاست گرفته است. این شورا تصمیم گرفت تعداد روزهایی را که پرچم بریتانیا بر افراشته میشود، از ۳۶۵ روز در سال به ۱۷ روز کاهش پیدا کند. گروهها و شبه نظامیان حامی یکپارچگی، از ترس اینکه این تصمیم منجر به کاهش هویت انگلیسی در ایرلند شمالی شود، شورش کرده و با پلیس و گروههای ملی گرای ایرلند وارد درگیری شدند.
دولت انگلیس در راستای سیاست متظاهرانه همیشگی خود، خشونتها در ایرلند را محکوم کرد. این نگرانی وجود دارد که ایرلند شمالی مجددا وارد مغاک خونریزی و درگیریهای مرگباری شود که سی سال ادامه داشت و بیش از ۳ هزار نفر در پی آن کشته شدند. درگیریهایی که عمدتا - و احتمالا موقتا - در پی توافق «جمعه خوب» بین ادغام گرایان و ملی گرایان در سال ۱۹۹۸ میلادی به پایان رسید. آقای تونی بلر با استعداد بر روند این توافق نظارت داشت.
چرا همچنان شبح بازگشت خشونتهای قومی در ایرلند شمالی وجود دارد؟ دلیل آن این است که ریشه مشکل همچنان بر جای خود باقی است و در واقع توسط روند به اصطلاح صلحی که دولت انگلیس خود را عامل آن میداند، مخفی و پنهان شد. ریشه مشکل در حقیقت تفکیک غیرقانونی ایرلند توسط انگلیس و ادامه کنترل قلمرو ایرلند شمالی بدون توجه به حقوق ملی مردم آن است.
دقیقا مشابه مسئله جزایر مالویناس، انگلیس دست به یک تقسیم بندی غیرمنصانه جمعیتی برای توجیه حضور و دخالت خود در ایرلند زد و این دخالت را به استناد «حق تصمیم گیری مردم برای خود» انجام داد. زمانی که انگلیس در جریان تجاوز امپریالیستی خود در سال ۱۹۲۱، جزیره ایرلند را تقسیم بندی میکرد، ادعا کرد که به پشتوانه اکثریت حامی انگلیس و ادغام طلب ساکن در بخشهای شمالی، این کار را انجام میدهد. این جمعیت در کل جزیره ایرلند یک اقلیت به شمار میرفت و در قرنهای قبل به عنوان استعمارگران انگلیسی شناخته میشدند. از سال ۱۹۲۱ به این طرف، دولتهای انگلیس به طور پی در پی میگویند، ایرلند شمالی تا «زمانی که مردم آن بخواهند» بخشی از قلمرو انگلیس باقی خواهد ماند. این پیش فرض کذب، محور اصلی پیمان جمعه خوب در سال ۱۹۹۸ میلادی است و بر اساس آن همچنان بی اعتنایی و نادیده گرفتن حق ملی مردم ایرلند از سوی انگلیس توجیه میشود.
با وجود این، دولتهای انگلیس همگی به راحتی حق تصمیم گیری و خودمختاری مردم ایرلند را به طور کلی در این جزیره نادیده میگیرند. این یک نمونه دیگر از مواردی است که حاکمان انگلیس به طور ماهرانهای با دست بردن در اصول و روشها و البته با منحرف کردن تاریخ و نادیده گرفتن هنجارهای عدالت، اهداف امپریالیستی خود را به ثمر مینشانند.
غم انگیز این است که همانگونه که بازگشت خشونتها نشان میدهد، از بعد تاریخی، انگلیس درگیریهای زهرآگین قومی را به عنوان ابزار استعمار به ایرلند تزریق کرد و این درگیریها همچنان بلای جان ایرلند است زیرا شکاف قومی و بیاعتنایی به حقوق ملی مردم ایرلند از سوی انگلیس همچنان پا برجاست.
اما انتظار نداشته باشید که انگلیس حقیقت را بگوید یا از قوانین بین المللی پیروی کند. همانطور که ماجرای شاهزاده هری قاتل نشان میدهد، طبقه حاکم در انگلیس همواره استعداد این را دارد که جنایات زشت امپریالیستی خود را توجیه کند. در حقیقت، این قصه، قصه شاهزادهای برای دزدهاست.
مترجم: احسان فتاحی/ پرس تی وی
* فینیان کانینگام نویسنده و کارشناس ایرلندی مسائل خاورمیانه و شرق آفریقا است. پیشتر وی در بحرین سکونت داشت و شاهد تحولات سیاسی این کشور پادشاهی در سال 2011 و همچنین سرکوب اعتراضات دموکراسی خواهانه از سوی نیروهای عربستان سعودی بود. فینیان به دلیل انتقاد شدید از موارد نقض حقوق بشر از سوی رژیم بحرین، از این کشور اخراج شد. مقالات فینان به بیش از 17 زبان ترجمه شده است. وی اهل بلفاست ایرلند است و هم اکنون در شرق آفریقا مستقر و مشغول نگارش کتابی درباره بحرین و بیداری اسلامی میباشد.