بهنظر بنده باید در اقتصاد به سمتی برویم که رویکردهای پایهای نظام بازار را برقرار کنیم. رویکرد بازار یعنی اینکه مکانیسمهای بازار عملا امکان عرضه و تقاضا و رسیدن به تعادل را ایجاد میکند. باید به این سمت برویم و وقتی در این مسیر گام برداشتیم جایگاه نظامهای کنترلی به کمترین حد خود میرسد و عملا نظامهای خودکنترلی ایجاد میشود. وقتی فاکتورها و پایههای اصلی اقتصاد متناسب با نظام بازار شکل نمیگیرد با مشکلاتی مواجه میشویم. بهعنوان نمونه قاچاق سوخت یکی از مشکلات فعلی است. یک راه برای کنترل این پدیده، برخورد با قاچاقچیان است و یک بحث هم مدیریت قیمتها؛ بدیهی است که وقتی قیمتها مدیریت شد دیگر کسی به این سمت نمیرود و اساسا نیازی به مبارزه با قاچاقچیان نیست.
اما متأسفانه مدیریت فعلی بازار فقط به جرمها رسیدگی میکند، حال آنکه دو کار باید مبنای تصمیمگیری قرارگیرد؛ اول اقدامات روبنایی است که درحال انجام است و دیگری تغییرات زیربنایی؛ یعنی اینکه عوامل بازار و مولفههای پایهای مدیریت شوند. اگر درباره ارز یک سیاست مشخص و درست نداشته باشیم و بانک مرکزی نگوید چه سیاستهایی میخواهد اتخاذ کند یک نوع بیاطمینانی بر اقتصاد حاکم شده و تأثیرات نامطلوبی برجای میگذارد. بنابراین علاوه بر مبارزه با عوامل برهمزننده بازار باید پایههای اقتصاد هم مدنظر قرار بگیرد. دولت باید روی این پایهها حرکت کند و این کار میتواند یک کار اساسی باشد.