وضعیت زنان مسلمان در کانادا حاصل یک مطالعه مردمشناختی است که توسط دکتر محدانی از پژوهشگران مسلمان کانادایی صورت گرفته و از سوی رایزنی فرهنگی ایران در اتاوا ترجمه و تنظیم شده است.
اسلام بزرگترین دین غیرمسیحی در کاناداست و مسلمانان بیش از 2درصد جمعیت این کشور را تشکیل میدهند که کمتر از نیمی از آنان زن هستند. در این مقاله سهم زنان مسلمان در بازار کار کانادا و نیز چگونگی تعادل بین امور خانواده و فعالیتهای اجتماعی – اقتصادی و نیز تقسیم کار در منزل بین زن و شوهر و اعضای خانواده مورد بررسی قرار گرفته است. با هم میخوانیم.
به رغم مهارت و دانشی که زنان مسلمان داشته و میتوانند آن را به خدمت اقتصاد نوین و بازار جهانی شده کشور درآورند، اما به وضوح میتوان دید که عده کمی از آنان وارد بازار کار میشوند.
محدودیتهای فرهنگی، شرایط بازار کار و قوانین و مقررات در تصمیمگیری آنها برای انتخاب میان پیوستن به بازار کار و یا ماندن در خانه و صرف وقت بیشتر با خانواده و یا کار در مشاغل خانوادگی بدون دریافت حقوق، تاثیر زیادی دارند و در این میان بیشترین سهم را باید متوجه عوامل فرهنگی دانست.
هنجارهای جامعه مردسالارانه در کشورهای زنان مسلمان، کار زنان در خارج از خانه را چندان نمیپسندد و یا اینکه حداقل در برخی از مشاغل موافق کار زنان در خارج از منزل نیست.
علاوه بر این که عدم اطمینان زنان نسبت به مشارکت همسرانشان در کارهای منزل سبب میشود که آنها چندان تمایلی به جستجوی کار نداشته باشند، برخی دیگر از زنان مسلمان نیز به دلیل نیاز سالمندان خانواده به مراقبت، از خارج از منزل چشم میپوشند.
شرایط بازار کار نیز از عوامل مهم و تاثیرگذار است. دورههای مداوم بیکاری یا نیمهبیکاری سبب ایجاد نوعی تاثیر دفعی و بازدارنده در شاغلین میشود و آنها را به ترک بازار کار و ادامه تحصیل تشویق میکند.
بخش کثیری از زنان مسلمان که به تحصیل روی میآورند، تابع پدیده فوق هستند. یکی دیگر از عوامل بازدارنده مادران مسلمان از اشتغال، فقدان امکانات و مراکز مناسب جهت مراقبت از کودکان آنهاست که در آنها غذاهای حلال (ذبح اسلامی) سرو شود.
عوامل اداری و اجرایی هم تا حدی در این زمینه موثرند. متقاضیان شرایط پناهندگی تا زمان تعیین تکلیف نهایی و تصمیمگیری درباره درخواستشان اجازه کار ندارند. با توجه به اینکه کشورهای اسلامی از نظر نابسامانی اوضاع زندگی و آوارگی اتباع خود سهم بالایی دارند و احتمالاً تعداد پناهندگان مسلمان در سراسر جهان هم بالاست اما تعداد این پناهندگان در کشور کانادا آنقدر زیاد نیست که تاثیر چندانی در نرخ مشارکت زنان مسلمان در بازار کار داشته باشد. اگر چه در برخی اجتماعات مسلمین و بخشهای خاصی از کشور این موضوع کاملا بارز است.
در نتیجه این امر، کمتر از نیمی از زنان مسلمان واجد شرایط جذب بازار کار میشوند – که این رقم به طور مشخص از متوسط 5/65درصدی در سطح کشور کمتر است. از نظر مشارکت زنان در بازار کار، تنها هوتریتها (Hutterites) هستند که رقمی کمتر از زنان مسلمان دارند.
گرچه نشانههای تغییر به تدریج در حال آشکار شدن است، که بخشی از آن را باید حاصل تغییر رفتار و بخشی دیگر را باید به سبب تغییر وضعیت جمعیتشناختی زنان دانست.
زنان جوان مسلمان متولد کانادا و یا زنانی که در کانادا بزرگ شدهاند، کمتر از مادران مهاجر خود مقید به هنجارهای اجتماعی آنان هستند و بیشتر از همتایان مسنتر خود تمایل به حضور در بازار کار دارند. با افزایش سهم زنان مسلمان متولد کانادا از جمعیت زنان مسلمان، مشارکت آنان در بازار کار نیز به تدریج افزایش خواهد یافت.
آن بخش از زنان مسلمان که در بازار کار حضور دارند، از سرمایههای مهم مشاغل کانادا محسوب میشوند؛ آنان از تحصیلات عالی برخوردار هستند و در رشتههایی تخصص دارند که مبنای ایجاد تغییرات در تکنولوژی هستند.
در بازار داخلی، آنها به هر دو زبان مکالمه کرده و ارائه خدمت میکنند. آنها از نظر مکالمه به زبانهای انگلیسی و فرانسه در محل کار، همراه با همتایان کاتولیک رومی و ارتدوکس یونانی خود، بالاترین درصد را دارند. برای شرکتهای کانادایی که فعالیتهایشان را با بازارهای جهانی توسعه دادهاند، زنان مسلمان توانستهاند با استفاده از تنوع زبانی و فرهنگی خود کمک بسیار موثری باشند.
گرچه هنوز هم آنها به شدت از معضل بیکاری یا اشتغال در مشاغل غیرمرتبط رنج میبرند. رونق اقتصادی دهه 1990 که علت آن را باید در توسعه فناوریهای اطلاعاتی، ارتباطی و بیولوژیکی دانست، تنها تا حدی توانست از این معضل بکاهد.
در سال 2001 رقم بیکاری برای زنان مسلمان 5/16درصد بود که همچنان رقم قابل توجهی به نظر میرسید و بیشتر از دو برابر رقم 2/7 درصدی بیکاری زنان در سطح کشور و نزدیک به سه برابر رقم بیکاری همتایان یهودی آنها بود. تنها کسانی که نسبت به زنان مسلمان از نظر بیکاری در موقعیت پایینتری قرار میگرفتند، زنان بومی بودند. با بررسی آمار سالهای بعد و مشاهده رشد درصد بیکاری در بین زنان مسلمان درمییابیم که اوضاع زندگی آنها دشوارتر شده است.
این میزان بالای سرمایههای انسانی بلااستفاده و یا درست به کار گرفته نشده، مشکلاتی برای آن عده از افراد پدید آورده که بخش اعظم زندگی و سرمایه خود را صرف آماده کردن خود برای پذیرش در بازار کار کردهاند. علاوه بر ضرری که افراد متحمل شدهاند، این معضل یک مسئله ملی نیز محسوب میشود.
قطعاً اگر چنین میزان بالایی از ظرفیتهای بلااستفاده در یک کارخانه صنعتی وجود میداشت، توجه بسیاری از مطبوعات صنعتی، نشریات حرفهای و سیاستگذاران را به خود جلب میکرد. با توجه به تلاش و تکاپویی که برای تقویت ظرفیتها و زیرساختهای اقتصاد دانش مبنا انجام میشود، بیتوجهی و ارج ننهادن به ارزش واقعی سرمایه انسانی مهاجران کمی عجیب به نظر میرسد.
کار تمام وقت در مقابل کار پارهوقت
وقتی زنان مسلمان به کاری هم مشغول میشوند این کار یک کار فصلی، موقتی یا پارهوقت است. در سال 2001 اغلب این زنان کارهای پارهوقت داشته و یا فقط بخشی از سال را شاغل بودهاند. البته برخی از آنها هم کارهای تمام وقت داشتهاند اما نه در تمام سال، چون یا در اواسط سال و یا در پایان سال به کار مشغول شده بودند. کاملا بارز است که زنان مسلمان در مقایسه با دیگر زنان کانادایی از نظر یافتن شغل تمام وقت با مشکل بیشتری مواجه هستند.
شاغلان و خوداشتغالان
وقتی صحبت از اشتغال به میان میآید همه شاغلینی را در نظر میآورند که برای بخشهای مختلف مشاغل یا بخشهای دولتی کار میکنند. بسیاری از افراد شاغل هم هستند که برای خودشان کار میکنند و یا در نقش مشاور به فعالیت مشغول هستند.
طی سالهای اخیر میزان افراد خوداشتغال رشد محسوسی داشته است. بیشترین رشد در دهه اخیر اتفاق افتاده و علت آن هم بیکار شدن عده زیادی از شاغلین در بخش High-tech یا تکنولوژیهای پیشرفته و تجدید ساختار صنعت به دلیل اولویت یافتن تکنولوژی اطلاعات و ارتباطات بوده که سبب شده بسیاری از شاغلان حوزه High-tech به شغل مشاوره بپردازند.
خوداشتغالی علاوه بر اینکه بازتاب و نشانهای از روحیه کارفرمایانه یک اجتماع است، شاخصی برای تعیین میزان حضور افراد در عرصههای سیاسی کشور نیز هست. تقریبا همه سیاستمدارانی که در حال حاضر مشغول رقابت در انتخابات دولتهای استانی و فدرال هستند، آن عده از صاحبان مشاغل و مشاورانی هستند که از کار در بخشهای عمومی و خصوصی دست کشیدهاند.
در مجموع زنان مسلمان هم در این زمینه از الگویی مشابه دیگر زنان کانادایی پیروی میکنند؛ حدود یک دهم زنان مسلمان دارای مشاغل شخصی یا سمتهای مشورتی هستند. گرچه اجتماعات مختلف را با هم مقایسه کنیم، تفاوتهای معناداری را مشاهده خواهیم کرد. برای مثال اجتماعات یهودیان از بالاترین میزان کارفرمایی در مشاغل برخوردار هستند. آنها بیشترین میزان برخورداری از مشاغل مشورتی و دیگر مشاغل را دارند.
زنان، کار و خانواده
تغییر در نقش زنان یکی از عمیقترین پدیدههای اجتماعی لیبرالیزم بعد از دهه60 بوده است. هر چند مردان نیز با این تغییرات درگیر بودهاند، اما در مطالعات مرتبط با چالشهای نقشهای همسری و ترتیبات تقسیم کار در منزل، بیشتر زنان مورد توجه بودهاند.
در نتیجه، مشخص شده که زنان در بسیاری از نقشهای متفاوت نظیر مادر کارگر، مادر مجری، ابر مادر(Super Mom) و مادر اوقات فراغت(Soccer Mom) ظاهر شدهاند بدون اینکه هیچگونه تعدیل مشابهی برای تغییر کیفی واژه پدر صورت گرفته باشد؛ تعدیلی که در برابر این پدیده جدید، عکسالعملی ولو اندک نشان دهد.
همچنین در این مطالعات یک اتفاق بطئی دیگر در جریان است بدین صورت که آن نقشهایی خیلی بیشتر تغییر یافته که مربوط به مادری و خانهداری تمام وقت بوده و این نقشها در حال تبدیل به یک انتخاب هستند و دیگر وظایف و مسئولیت زنان آن طور که فرهنگها و فمینیسم سنتی به آن مینگریست، نیستند.
بر اساس این تحقیقات یا حداقل با مفروضاتی که آنها پدید آوردهاند؛ زنان فشار این تغییرات را تحمل کردهاند و به این وضعیت ادامه میدهند. اگر سازگاری با این وضعیت علیالعموم برای آنان مشکل بوده، گرایش فرهنگی مردان مسلمان در خانوادههای مهاجر، لایه دیگری از مشکلات را برای زنان مسلمان پدید آورده است.
بنابراین مهم است پرسیده شود که: مردان مسلمان به چه میزان در بازار کار مشارکت دارند و آیا به تبع آن، هیچ تغییری در رویکرد مردان به مفاهیمی چون خانهداری، مراقبت از کودکان و مراقبت از بزرگسالان پدید آمده است. به غیر از بخشی اندک، تقریباً تمامی مسلمانان در خانوادههایی با حضور هر دو، والد و والده، زندگی میکنند.
برخی خانوادهها به وسیله یکی از آنها سرپرستی میشود که در 4 مورد از 5 تا، آن فرد زن است. اغلب خانوادهها شامل زوجین، فرزندان و برخی شامل نزدیکان، معمولاً یکی از والدین دو همسر هستند. در تعداد قابل توجهی از آنها، زنان امور خانواده را میگردانند و در خارج از خانه هم کار میکنند تا به عنوان یک منبع درآمد مکمل یا دوتایی(Dual) به درآمد خانواده کمک کنند و در برخی موارد تنها منبع ارتزاق خانواده هستند.
در این میان دو نکته قابل توجه است: اول، بر خلاف تصوری که ما در آن با بسیاری از مردان مسلمان سهیم هستیم، اکثر زنان مسلمان حاضر در نیروی کار، زنان مجرد یا متأهلین فاقد بچه نیستند. آنها مادران کارگری هستند که فرزندان پیشدبستانی یا در سنین مدرسه در خانه دارند. بر اساس نتایج سرشماری، بیش از نیمی از زنان مسلمان (57درصد) نیروی کار در سال 2000، مادران بچهدار بودهاند.
برای بسیاری از زنان، این موضوع خود خواسته است یعنی تحقق بخشیدن به تمام تواناییهایشان به عنوان یک شخص. شکی نیست که دیگرانی هستند که به واسطه شرایط اقتصادی خانواده نظیر شوهری که بیکار است یا به اندازه نیاز خانواده درآمد ندارد یا به کمک همسر به مدرسه میرود تا تحصیلاتش را به روز کند، در فشار قرار دارند.
وابستگی شوهر به همسر از طریق درآمد مکمل او یا فراهم آورنده نیازهای خانواده، نشان میدهد که خانواده مسلمان سنتی که در آن مرد تنها نانآور خانواده بوده تا چه میزان تغییر کرده است.
در مقایسه با تمام مادران کارگر، نقشی که یک مادر مسلمان، ورای رشد و تربیت فرزندانش بازی میکند، آشکارتر میگردد. نیروی کار مونث کانادایی عمدتاً(51درصد) شامل زنان فاقد فرزند در خانه است در حالی که مادران در خانه فرزنددار نیروی کار موثر مسلمان تفوق دارند (57درصد).
شکاف واقعی بین زنان مسلمان و کل زنان کانادایی از آنچه که تصویر بالا ارائه میدهد، عمیقتر است. این داده تنها شاغلانی را که حقوق به آنها پرداخت میشود در برمیگیرد و شامل کارگران بدون پرداخت که در مشاغل خانوادگی کار میکنند و وجهی در قبال خدماتشان دریافت نمیکنند، نمیشود.
زنان مسلمان بیشتری (در مقایسه با کل زنان) در این نوع فعالیتها مشغول هستند هر چند که قدر مطلق آن خیلی بزرگ نیست؛ در حدود یک درصد زنان مسلمان نیروی کار در مشاغل خانوادگی درگیر هستند و پولی برای خدماتشان دریافت نمیکنند. متوسط کاناداییها 6/0درصد است.
برای اجتماعات عقیدتی مذاهب جنوب آسیا کمتر از میزان مسلمانان گزارش شده است. این موضوع دو تفسیر دارد. به طور نسبی مشارکت بیشتر زنان مسلمان در کارهای بدون پرداخت، انعکاسی از طبیعت فعالیتهای اقتصادی است که خانوادههای آنها به آن مشغولند. به عنوان مثال فروشگاههای کوچک سرنبش که معمولاً خانوادگی هستند، نیاز به ساعات طولانی کار و اشتغال چندین عضو خانواده دارند.
همچنین این نکته میتواند یک شاخصه از ارتباطات پیوستهترخانوادگی یا تلاش برای به حداقل رساندن مواجهه زنان با غریبهها باشد که کار کردن برای دیگران نتیجه منطقی آن است. اگر این مورد دوم درست باشد، تعداد زنانی که در مشاغل خانوادگی فعالیت میکنند شاید در نتیجه واکنش به اقداماتی که علیه مسلمانان در سالهای اخیر اتفاق میافتد، افزایش یابد.
دوم، تعداد قابل توجهی از زنان مسلمان که در خارج از خانه کار میکنند، مادران جوان هستند؛ بیش از یک سوم (36درصد) فرزندان در سنین پیش دبستانی دارند؛ در مقایسه با 29درصد کل مادران شاغل کانادا که فرزندان پیش مدرسهای در خانه دارند.
تقسیم کار در منزل
اگر خانوادههای مسلمان به عنوان یک واحد اقتصادی تغییر کردهاند، سؤال محتوم این است که: آیا تغییرات مشابهی در مسئولیتهای همسری در باب خانهداری، مراقبت از فرزندان و مراقبت از سالمندان که رویهم رفته مربوط به وظایف زنان در فرهنگهای پدرسالارانه میشود، اتفاق افتاده است.
اطلاعات گردآوری شده از سرشماری برای پاسخ به این سؤال طراحی نشدهاند. منابع دیگری به این سؤال خاص ارجاع میدهند، اما دادهها در ارتباط با وابستگیهای عقیدتی و مذهبی به سادگی قابل اعتماد نیستند.
در حالیکه این دادهها به ما نمیگویند ترتیبات تقسیم کار در ارتباط با وظایف همسری در میان خانوادههای مسلمان چگونه تغییر کرده است، محک خوبی فراهم میآورند تا بتوانیم درباره میزان زمانی که زوجهای مسلمان دارای کارهای تمام وقت، به فرزندانشان اختصاص میدهند، کسب اطلاع کنیم.
بحث زیر تمام زوجهای کانادایی را که به مشاغل تمام وقت مشغولند و فرزندانی نیازمند مراقبت دارند، دربرمیگیرد.
آمار پژوهش اجتماعی عمومی سال 1998 کانادا زمان مورد استفاده والدین کانادایی را با جزئیات مورد بررسی قرار داده و دریافته که در خانوادههایی که مادران شاغل تمام وقت با یک فرزند زیر پنج سال دارند، مادران پنجاه درصد بیش از پدران، با بچه زمان میگذرانند. دوم، در حدود نیمی از زمانی که پدر با فرزندش میگذراند، مادر هم حضور دارد. اما خیلی کمتر محتمل است که وقتی مادر در کنار بچه است، پدر همسرش را همراهی کند.
باید توجه کرد که اطلاعات بالا ارتباط واقعی پدران و مادران با فرزند را منعکس نمیکنند. آنها فقط به زمانهایی اشاره دارند که والدین با بچهها هستند و این میتواند به معنی حضور والدین و فرزند در یک اتاق بدون هیچگونه فعالیت درگیرانه با او باشد، یا مثلاً یکشنبههایی را شامل شود که آنها با هم در اتومبیل نشستهاند تا بچه را به کلاسهای مسجد ببرند و یا زمانی که مشغول هرس کردن علفها و یا پارو کردن برف هستند.
مطالعه حاضر، اولین کار انجام شده در این زمینه است. این مطالعه موضوعات بسیاری را آشکار کرده، اما نظیر هر تحقیقی، سؤالات بیشتری را نیز مطرح ساخته است. به عنوان مثال اینکه: چرا این نیروی کار کیفی و متخصص در تکنولوژیهای پیشرفته، در بازار کار مشارکت نمیکنند؟ این مسئله تا چه حد یک پدیده فرهنگی است و ضعفهای بازار کار چه نقش و تأثیری در آن دارد؟
آیا افزایش امکانات نگهداری از بچهها، زنان مسلمان بیشتری را به پیوستن به نیروی کار ترغیب میکند؟ برای نرخ بالای بیکاری این نیروی کار ماهر و متخصص در اقتصاد علمی چه حسابی باز شده است؟ چرا بسیاری تنها مشاغل فصلی یا موقت دارند؟ آیا این مادران کارگرند که نمیخواهند کار تمام وقت انجام دهند یا کارفرمایان برای پیشنهاد کار تمام وقت به مادران بچهدار رغبت نشان نمیدهند؟
آیا تجارب زنان مسلمان متولد کانادا با همتایان مهاجرشان فرق دارد؟ آیا مادرانی که با فرزندان کوچک وارد بازار کار میشوند، بدون انتخاب و یا به دلیل نیازها و ضرورتهای اقتصادی دست بدین کار میزنند؟ چرا محرک آنها ضرورتهای اقتصادی است؟
آیا دلیل آن عدم توانایی همسران در تأمین زندگی است؟ مادران مجرد چهطور؟ مادران شاغل چگونه از پس کارهای خانه و کار خارج از خانه برمیآیند؟ آیا آنها ابرمادر هستند که میتوانند هر دو کار را انجام دهند؟