هیچ فکر کردهاید این سگ چطور از عهده اجرای نقش بر میآمد؟ امیر توحید رهبری، بازیگر سینماست که به حیوانات برای حضور در سنیما آموزش میدهد. این روزها او سرگرم آموزش عقاب امدادرسان است؛ عقابی که قرار است در مواقع بحرانی جان حادثه دیدگان را نجات دهد.
برای آشنایی با کار امیر توحید رهبری باید به قزوین بروید. سکونت در قزوین فرصتی شده تا آقای بازیگر و بازیگردان حیوانات با عقاب تیزبینش عصرها به تپههای اطراف شهر قزوین بروند و با هم تمرین داشته باشند. دیگر این رشته کوهها به صدای سوتی که امیر رهبری با آن علامت میدهد آشنایی پیدا کردهاند؛ عقاب هم با شنیدن صدای سوت هر کجا که باشد خودش را به امیر میرساند و روی دست او مینشیند. برای امیر رهبری اهلی کردن حیوانات وحشی کاری سخت نیست. به گفته خودش حیوان هر چقدر وحشی باشد بهتر است. شاید برایتان تازگی داشته باشد که بدانید امیر رهبری عاشق حیوانات وحشی و درنده است و نگاهی که خیلی از ما به این حیوانات داریم را او ندارد چراکه این مرد جوان به راحتی میتواند با مارهای پیتون خود روز را شب کند یا چانه کروکدیل خود را ببوسد یا با گرگها و خرسها همبازی شود و کشتی کج بگیرد؛ اتفاقی که برای افراد معمولی کاری خطرناک و ترسناک است. امیر معتقد است که خداوند به تعدادی از انسانها استعداد داده است و او هم استعداد این را دارد که زبان حیوانات را بفهمد و با آنها زندگی کند.
پیربابا در سریال مرد هزارچهره
با سریال مهیج و پلیسی خواب و بیدار بود که کار امیر توحید رهبری سر زبانها افتاد. سگهای امیر در این سریال به خوبی نقش آفرینی کردند و این سگها تا مدتها در میان دوستداران و علاقهمندان سگ به ناتاشا معروف شد. اما خود امیر میگوید: «در اصل اسم واقعی این سگها گریت دن است.»؛ سگهایی با قامت بلند و ترسناک؛ «مهدی فخیمزاده سر صحنه زیاد سمت این سگها نمیرفت و به من میگفت امیر چطور میتوانی از اینها نگهداری کنی و من هم میخندیدم.»
در این سریال همه از حضور سگها تا مدتی مو به تنشان سیخ شده بود و واهمه داشتند اما امیر همه تلاش خود را کرد تا سگ هایش را با عوامل صحنه دوست کند و همین اتفاق هم افتاد. میگوید: «به مرور زمان بازیگردانی حیوانات در فیلمها تا حدودی به رسمیت شناخته شد و بعد از مدتی مهران مدیری از من و حیواناتم دعوت کرد تا در سریال مرد هزار چهره شرکت داشته باشیم.» اتفاقی که در این سریال برای امیر جالب بود ارتباط مهران مدیری با حیوانات بود. او در اینباره میگوید: «قبل از اینکه با مهران مدیری شروع بهکار کنم یک روز ایشان به اتفاق سیامک انصاری و آقای قاسم خانی به منزل من آمدند و همین موضوع پای من و حیواناتم را به سریال مرد هزار چهره باز کرد. عوامل صحنه از حضور حیواناتی مثل آفتاب پرست ترسیده بودند اما اتفاق مهم این بود که مهران مدیری همان ابتدا با علاقه حیوانات مرا بهدست گرفت و همین موضوع باعث شد ترس عوامل صحنه از حیوانات بریزد و این شروعی بود برای دوستی عوامل صحنه با حیوانات.» پیربابا آفتاب پرستی بود که در این سریال ایفای نقش کرد و همه او را به نام پیربابا صدا میکردند. امیر رهبری به اینجای حرف هایش که میرسد مکثی میکند و آهی میکشد: «پیربابا سال گذشته جانش را از دست داد. آخرین کارش در فیلم اخراجیهای ده نمکی بود. یک روز به من خبر دادند که حیوان تلف شده. وقتی آنها میمیرند حال همه بد میشود.» همین حادثه بود که باعث شد امیر دیگر حیوانات را در خانهاش نگهداری نکند و فقط زمانی که از او برای بازیگردانی حیوانات در فیلمها دعوت کردند از حیواناتش استفاده کند: «من حیوانات زیادی داشتم اما دیگر همه را به باغوحشهای دوستانم تحویل دادهام تا زندگی راحتتری داشته باشند.»
دون در حلقههای سبز
امیر مخالف صددرصد نگهداری از حیوانات در خانه است و معتقد است کسی که نمیداند چطور از سگ و گربه نگهداری کند نباید سگ یا گربه بخرد چه برسد به آنهایی که در خانهشان پیتون یا حیوانات غیراهلی نگه میدارند. «من واقعا ناراحت میشوم وقتی میفهمم افرادی هستند که از حیوانات غیراهلی در خانهشان نگهداری میکنند چراکه خیلی از آنها صلاحیت نگهداری از حیوانات را ندارند و بعد از مدتی که از این جانوران خسته میشوند آنها را در کوچه و خیابان رها میکنند بدون اینکه بدانند چه سرنوشت بدی در انتظار این زبان بستههاست.» اما امیر حسابی هوای حیواناتش را دارد. او برای کارش مجوز نگهداری از این حیوانات را گرفته و تا جایی که امکان داشته سعی کرده آنها را در باغی در شهریار یا باغوحشهای دوستانش نگهداری کند: «من فقط زمانی که بخواهم از حیواناتم در سریال یا فیلمی بازی بگیرم آنها را به خانهام میآورم و بعد از اتمام پروژه آنها برمیگردند سر جایشان.»
دون یکی از سگهای آقای بازیگر است. نام این سگ به ایتالیایی یعنی بزرگ. امیر از این سگ در فیلم حلقههای سبز حاتمیکیا بازی گرفته است: «حاتمیکیا از من خواست که سگ یک روح را ببیند و واق واق کند. من گفتم سگ اگر دزد یا غریبه ببیند صدایش درمیآید و اگر روح ببیند قطعا تعجب میکند. حاتمیکیا با نظر من موافقت کرد و قرار شد تعجب سگ را به نمایش بگذاریم.» اما این کار راحتی نبود. سگ باید روح میدید تا تعجب میکرد و در این میان روحی هم وجود نداشت: «به همینخاطر من رفتم پشت دوربین و شروع کردم به انجام یک سری کارها و در آوردن صداهای عجیب تا اینکه سگم با دیدن این صحنه چشمهایش گرد شد و سرش را کج کرد و با تعجب به پشت دوربین نگاه کرد. انگار که داشت یک روح واقعی را میدید و بالاخره این سکانس همانطور که انتظارش را داشتیم از آب درآمد.»
الکاپو، انجیل سابق
او میگوید: نخستین بار که از حیوان بازی گرفتم در سریال طنز لبخند سوم بود که خودم هم در آن سریال نقش آفرینی کردم. صحنهای بود که من دهان گربه را باید میبستم تا شناسایی نشود. همان جا بود که من فهمیدم که چه میخواهم. به همینخاطر خودم کشیدم کنار و حیواناتم را در فیلمها و سریالها بازی دادم و از آنها بازی گرفتم.» زنها فرشتهاند، سقوط یک فرشته، حکم، حس پنهان، مسابقه بگو کی هستی؟، معما، حلقه سبز، مختارنامه، یوسف پیامبر، دایره تردید، مسیح، سربازان جمعه، تئاتر کلبه عمو تم، هفت خان رستم، طبیب عشق و... بخشی از سریالها، فیلمهای سینمایی و تئاترهایی هستند که امیر توحید رهبری از حیواناتش در آنها بازی گرفته و توجه بینندگان زیادی را بهخود جلب کرده است.
امیر از بین دیگر حیوانات بازیگرش به سگی بهنام ویکی اشاره میکند: «ویکی سگ بسیار خوبی بود که هر نقشی را که میخواستیم ایفا میکرد و از پس صحنههای مختلف به خوبی بر میآمد. لازم نبود زیاد سگ را راهنمایی کنم که چکار باید بکند. خودش به خوبی بازیای که از او میخواستیم را حدس میزد. ویکی را دو بار بازنشسته کردم. پیر شده بود و نمیخواستم حیوان اذیت بشود اما در هر پروژهای که به بازی یک سگ درست و درمان احتیاج میشد من باز از ویکی بازنشسته استفاده میکردم تا اینکه بعد از چند سال ویکی برای همیشه مرا ترک کرد.»
امیر مدتی بعد الکاپو را پیدا کرد؛ سگی سیاه و جسور که جان میداد برای بازی در فیلمهای اکشن؛ «وقتی فیلم الکاپو را دیدم از بازیگر آن فیلم خیلی خوشم آمد و نام سگم را هم گذاشتم الکاپو.» اگر تئاتر کلبه عمو تم را دیده باشید حتما این سگ را دیدهاید؛«صحنهای بود که آمریکاییها از سگها برای آزار و اذیت بردههای در بند استفاده میکردند و این سگ باید بهصورت نمایشی بردهها را میترساند.» البته از دیگر بازیگران معروف مجموعه حیوانات امیر رهبری ملیسا ، نارینه و زوبر هستند؛ سه مار بزرگ پیتون؛ «من اول ملیسا را داشتم و بعد از آن نارینه را آوردم. نارینه سنش کم بود که به جمع بچههای من آمد و حالا برای خودش خانمی شده.»؛ ماری 5/3متری با 38کیلو وزن که رهبری به راحتی آن را همانند یک شال گردن دور گردنش میاندازد و با آن مقابل دوربین ژست میگیرد. او عاشق مارهایش است و میگوید اگر کاری به کارشان نداشته باشید آنها با کسی کار ندارند.
بازی با مار و کشتی کج با خرس
امیر رهبری وارد اتاقی میشود که تختخوابش در آن قرار دارد. باورکردنش سخت است اما او مارهایش را زیر تختخواب نگه میدارد؛ «ملیسا، نارینه و زوبر بچههای من هستند و من دوستشان دارم». منظور او مارهای پیتوناش است. در کنار اتاق مارها اتاق دیگری هست که کروکدیلی 10ساله در وانی پر از آب جا خوش کرده. بدون حرکت است و امیر میخواهد با بیرون آوردن آن زیر چانهاش را ببوسد. کروکدیل کمی مقاومت میکند اما امیر با تکنیکهایی که یاد گرفته کروکدیل را مهار میکند و میبوسدش. او به همین شکل از کروکدیلها بازی میگیرد؛ «من حتی با خرسها و گرگها هم بهراحتی ارتباط برقرار میکنم.»
آقای بازیگر به اینجای صحبت هایش که میرسد رد ناخنهای خرس را روی بازویش نشان میدهد؛ «زمانی که با خرس در حال کشتی گرفتن بودم این اتفاق برایم رخ داد.» او حتی یکبار مجبور شد خرسی را به خانهاش ببرد؛ «یک بار حیوان هایم را داده بودم به یک باغوحش. شبانه یکی از سگ هایم به میمونی حمله میکند و او را از پا در میآورد. همان شب باغوحش عذر حیوان هایم را خواست. جالب است بدانید من شبانه مجبور شدم حیوانها را مثل کشتی نوح به خانهام راه بدهم. چون جای دیگری را برای بردنشان در آن شب نداشتم. به همینخاطر خرسی را هم به خانه آوردم و تا صبح لحظه شماری میکردم. عدهای از آنها را هم در کابینتها جاسازی کردم تا اینکه بالاخره صبح شد و من حیوانها را خیلی زود به باغم در کرج منتقل کردم.» امیر حتی یک رتیل دارد که بهنظرش خیلی بیآزار است اما کافی است چشمتان به رتیل سیاه او بیفتد تا قبض روح شوید.
عقاب امدادرسان
امیر روی تپه ایستاده و سوت قرمز رنگی از گردنش آویزان است. چشمهای عقاب را بسته اما زمانی که به تپههای اطراف قزوین میرسیم چشمهای عقاب را باز میکند. حالا نوبت به هنرنمایی با عقاب رسیده. او میگوید نخستین شخصی است که سعی دارد در ایران عقاب را برای امدادرسانی و کارهای ضروری تربیت کند. این عقاب قدرت حمل جعبه کوچکی از کمکهای اولیه را دارد. چشمهای عقاب را باز میکند و او را رها میکند. شاید بهنظرتان اهلی کردن عقاب کار راحتی نباشد اما آقای بازیگردان این کار را کرده است. عقاب بالای ماشین مینشیند. امیر فاصله زیادی را طی میکند و از عقاب دور میشود.« البرز» بهصورت مداوم با صدای جیغ هایش سمفونی گوشخراشی را در تپههای اطرافشهر قزوین اجرا میکند و با شنیدن صدای سوت امیر خیز بر میدارد و با باز کردن بال هایش به سمت صدا پرواز میکند: «البرز میداند که باید روی دستهای من بنشیند و زمانی که روی دستم مینشیند به او یک تکه گوشت میدهم.» آقای بازیگردان هر روز با این عقاب تمرین میکند تا او را آماده کند: «این نخستین بار است که در ایران دست به چنین کاری زده میشود و من سعی دارم اگر در این کار موفق شدم از عقابهای دیگری برای امدادرسانی استفاده کنم.» بعد از پایان تمرینها امیر رهبری و حیواناتش را تنها میگذاریم. او این حیوانات را مانند بچه هایش میداند و میگوید اگر روزی قرار باشد ازدواج کند باید خواهرزاده تارزان را بگیرد تا با حیواناتش کنار بیاید.