اما چند روز بعد، اکران فیلمهای نوروزی درحالی آغاز شد که فیلم قاعده تصادف به علت آماده نشدن کپیهایش چند روز دیرتر به نمایش عمومی درآمد. از سوی دیگر، این فیلم کمتر از بقیه فیلمهای نوروزی سالن در اختیار داشت و پس از دو هفته از همین سالنهای کمتعداد نیز کاسته شد تا صدای اعتراض کارگردان قاعده تصادف بلند شود؛ اعتراضی که پیش از این با همین ادبیات از سوی برخی کارگردانها عنوان شده بود. درواقع ماجرای اکران نامناسب فیلمهای موسوم به فرهنگی که محصولات سینمای مستقل هستند، داستانی قدیمی است. تازه فیلم قاعده تصادف که برخوردار از جوایز پرتعدادی از جشنواره فجر است، فیلم خوشاقبالی از این جریان بود که توانست در یکی از مهمترین فصلهای اکران، گروه سینمایی در اختیار بگیرد چون همین اکران نهچندان مناسب برای برخی از کارگردانان فیلمهای مستقل، چیزی شبیه آرزو است.
میان گزینههای اکران نوروزی تنها نماینده فیلمهای موسوم به فرهنگی و هنری قاعده تصادف بود؛ فیلمی که بهنظر میرسید بهدلیل دیدهشدنش در سیویکمین دوره از جشنواره فیلم فجر و کسب پنج سیمرغ بلورین و همچنین محتوای متفاوت و جوانپسندش با اقبال همراه شود اما تأخیر چندروزهاش در اکران نسبت به سایر فیلمها، در کنار کاهش سانسهای سینماهای نمایشدهنده این فیلم، باعث شد که قاعده تصادف آنچنان که باید، دیده نشود. ساخته جدید بهنام بهزادی با داستانی ساده و غیرکلاسیک به روابط جوانان پرداخته که همین ساختار متفاوت و فضای رئالیستی میتوانست باعث جذب مخاطبان جدی سینما شود، درحالیکه وضعیت نابسامان اکران و محدودبودن سالنهای نمایشدهنده قاعده تصادف امکان و فرصت تماشای آن را تا حدی از مخاطبان گرفت. بهنام بهزادی، کارگردان قاعده تصادف نسبت به این وضعیت انتقاد کرده و گفته فیلمش و جوایزی که دریافت کرده کمترین اهمیتی برای مسئولان ندارد و بسیاری از دستگاههای مسئول یا صاحب امکان برای اطلاعرسانی و تبلیغ توجهی به این فیلم نکردهاند.
با این حال وضعیت اکران فیلمهای خاص سالهاست که چندان تعریفی ندارد و چاره اندیشیها برای گرهگشایی از این مشکلات همچنان با شکست مواجه میشوند. عدمحمایت بخش دولتی در کنار بیمیلی سینماداران و اختصاصندادن سالنها به فیلمهای فرهنگی منجر به مهجورماندن و بایگانی شدن فیلمها میشود چراکه سینمادار اکران فیلمهای تجاری و پرمخاطب را به فیلمهای خاص ترجیح میدهد و اینگونه فیلمها را فاقد جذابیت میداند.
در دورانی که دولت، متولی اکران بود (از 1362تا 1377) این دسته از فیلمها در فضایی گلخانهای امکان اکران عمومی در گروههای سینمایی را مییافتند ولی از وقتی که تعیین مناسبات اکران به عهده بخش خصوصی گذاشته شد، شرایط برای فیلمهای مخاطب خاص تغییر کرد. با نگاهی به اکران فیلمهای متفاوتی چون «خانه دوست کجاست؟» عباس کیارستمی، «دونده» امیر نادری و «نار و نی» سعید ابراهیمیفر در اواخر دهه60 که در مدت محدودی اکران شدند میتوان به این نتیجه رسید که در هر دورهای هستند تماشاگرانی که سینما برایشان جنبه سرگرمی ندارد و از این فیلمها استقبال میکنند. تا اواخر دهه70 نیز برخی از سینماها بهصورت محدود و پراکنده فیلمهای بهاصطلاح آن زمان هنری را به نمایش در میآوردند.
در یک دهه اخیر، معاونت سینمایی طرحهایی را برای ایجاد رونق در اکران فیلمهای مخاطب خاص اجرا کرد که تقریبا همه آنها به شکست انجامید. با توجه به بیسروسامانی وضعیت اکران فیلمهای خاص با پیشنهاد طرح «آسمان باز» در سال83 بهنظر میرسید تهیهکنندگان و سازندگان این فیلمها نسبت به اکران فیلمهایشان آسوده خاطر خواهند شد. این طرح بهگونهای بود که فیلمها در سه سینمای ایران، فرهنگ و فلسطین بهمدت یکهفته به نمایش درآیند. فیلمهایی چون «امتحان»، «قدمگاه»، «خاموشی دریا»، «سیمای زنی در دوردست»، «دانههای ریز برف» و «کنار رودخانه» در این طرح که بهمدت یک سال عملی شد به اکران رسیدند.
پس از شکست طرح آسمان باز بار دیگر طرحی در قالب جشنوارهای 250روزه پیشنهاد شد که قرار بود براساس آن حدود 40-50فیلم بهصورت چرخشی به نمایش درآیند؛ طرحی که بهدلیل تنوع فیلمها و رفتار انفعالی مدیریت وقت سینما به مرحله اجرایی نرسید.
چندی بعد خانه سینما و شورای صنفی نمایش طرح اکران فیلمهای فرهنگی را بار دیگر در دستور کار قرار دادند بهطوری که فیلمها در دو گروه سه سینمایی و بهصورت چرخشی در زمان حداقل چهار هفته اکران شوند و درصورت استقبال، نمایش آنها تمدید شود. در این دوره نیز سینماداران رغبتی به اکران فیلمها نشان ندادند و درنتیجه این طرح با شکست مواجه شد.
با این حال و با توجه به روند رو به افزایش تولیدات سینمایی در سالهای اخیر در کنار محدودیت سالنها، دیگر مجالی برای دیدهشدن فیلمهای خاص فراهم نمیشود. سال گذشته نیز در ادامه طرحهای شکستخورده، طرح اکران مخاطب خاص به محمد درمنش واگذار شد که بار دیگر بارقه امید را در دل تهیهکنندگان و کارگردانان زنده کرد که به این طرح نیز جامه عمل پوشانده نشد.
اوایل سال گذشته محمد درمنش در رابطه با اجرای فاز دوم طرح اکران مخاطب خاص گفت که این طرح پس از طی مراحل اداری و اختصاص بودجه آغاز خواهد شد اما ماهها از این وعده گذشت و خبری از اجراییشدن این طرح نشد.ظاهرا مشکلی که باعث تداومنیافتن طرح اکران مخاطب خاص شد، مسئله بودجه بود؛ بودجهای که سال90 به این طرح اختصاص یافت در سال91 که سال تولیدات فاخر دولتی بود به اکران مخاطب خاص نرسید. حتی مصاحبههای امیدوارکننده علیرضا سجادپور معاون سابق سازمان سینمایی هم که چند بار ابراز امیدواری کرد اکران فیلمهای مخاطب خاص از سرگرفته شود هم در نهایت روزنهای نگشود.
با آغاز سال92 فیلم قاعده تصادف گروه گرفت و بهتر از خیلی از فیلمهای فرهنگی این سالها فروخت و دیده شد؛ هرچند در مقام مقایسه با دیگر فیلمها، این فیلم متفاوت چنان که باید نه سینما در اختیار داشت و نه دیده شد. در شرایطی که همه راهها برای حل مشکل اکران فیلمهای متفاوت به بنبست رسیده، یک راهکار مناسب وجود دارد که برخی از کارشناسان و سینماگران نیز به آن اشاره کردهاند ولی متاسفانه همت یا انگیزهای برای اجرایش وجود ندارد. واقعیت این است که فیلمهای خاص و هنری نیازی به اکران گسترده و در اختیار گرفتن سالنهای پرتعداد ندارند. این نوع فیلمها در برخی از سالنهای موجود به سختی میتوانند مخاطب بیابند و تجربههای شکستخورده گذشته نشان میدهد که این فیلمها به جای سالن پرتعداد به سینمای مناسب نیاز دارند. برخی از سینماها به لحاظ بافت جغرافیایی در مناطقی واقع شدهاند که آثار متفاوت در آنها نمیتوانند به گیشه مناسبی دست پیدا کنند. بهترین راه برای حل مشکل اکران فیلمهای فرهنگی، اختصاص سالنهای مناسب در مدتزمان طولانی است. پردیسهایی که در اختیار نهادهای دولتی هستند و چندان دغدغه بازگشت سرمایه ندارند و در عین حال از امکانات قابل قبولی نیز برخوردار هستند میتوانند یک سالن خود را به صورت ثابت در اختیار فیلمهای هنری بگذارند؛ اتفاقی که باید با ثبات، برنامهریزی و اطلاعرسانی همراه باشد. اگر چهار سالن مناسب در تهران به مدت دو ماه فیلمهای ارزشمندی را که در شرایط عادی امکان اکران گسترده را ندارند به نمایش درآورند، این سینماها به تدریج به عنوان پاتوقهایی فرهنگی میان علاقهمندان جدی سینما شناخته میشوند. کسانی که فیلمهای روز سینمای جهان را دنبال میکنند و معمولا مشتری فیلمهای متداول ایرانی نیستند، مخاطبان اصلی این آثار محسوب میشوند؛ تماشاگرانی که معمولا از سوی سینماداران نادیده گرفته شده و خوراک فرهنگی مناسبی برایشان درنظر گرفته نمیشود.
تلقی سنتی برخی از سینماداران، تهیهکنندگان و پخشکنندگان باعث شده تا طیفهای مختلف مخاطبان بالقوه سینما درنظر گرفته نشوند. براساس این تلقی فیلمی که ساختار متفاوتی داشته باشد و فرضا با روایت غیرخطی داستانش را بیان کند مناسب اکران عمومی نیست و اگر هم اکران شود یا باید در زمانهای مرده و کمرونق روی پرده بیاید یا تکسانسهایی به آن اختصاص داده شود؛ اکرانی باری به هر جهت که نتیجهاش همین وضعیت فعلی است.
برای حل مشکل هم نمیتوان از سینماهای بخش خصوصی انتظار داشت که برای رونقبخشیدن به اکران فیلم فرهنگی وارد گود شوند. وقتی تنها سینمای متعلق به وزارت ارشاد که یکی از بهترین، مجهزترین و پرمخاطبترین سینماهای پایتخت نیز هست فیلمی فرهنگی (قاعده تصادف) را از پرده پایین میآورد و فیلمی کاملا تجاری (رژیم طلایی) را جایگزینش میکند نمیتوان از سینمادار بخش خصوصی با انبوه مشکلات و مسائلی که با آن دست به گریبان است، انتظاری داشت. اینکه سینما فرهنگ سرانجام اکران قاعده تصادف را پس از کشمکشهای فراوان، از سر گرفت هم تنها حکم داروی مسکنی دارد که موقتا از درد بیمار میکاهد ولی او را به بهبودی نمیرساند. با توجه به اینکه در ماههای پایانی مأموریت مدیران سینمایی فعلی بهسر میبریم، خیلی نمیشود امیدی به حل مشکل اکران فیلمهای خاص و متفاوت داشت. فقط میتوان امیدوار بود مدیران بعدی سینما، به نظر کارشناسان اهمیت بدهند و گذشته را چراغ راه آینده سازند. شاید وقتی دیگر، مشکل اکران فیلمهای فرهنگی حل شود؛ وقتی که یک سلیقه واحد برای اکران تصمیمگیری نکند و با متر و معیارهای کلیشهای برای فیلمهای غیرکلیشهای تصمیمگیری نشود.