بعد از بررسی‌های مربوطه در حوزه سیاست خارجی و همینطور مطالعات موردی درباره افق‌های توسعه سه کشور ژاپن، چین و ترکیه در ادامه مشی «برنامه‌ای برای پیشرفت و عدالت» به بررسی چارچوب مفهومی برنامه سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران پرداخته خواهد شد که از نظرتان می‌گذرد.

1 - روابط بین‌الملل و نظریه سیاست خارجی

سیاست خارجی هر کشوری در جهان که آن ‌را گاهی سیاست روابط بین‌الملل و یا روابط خارجی آن کشور نیز می‌نامند، در حقیقت راهبردهای انتخاب‌شده دولت‌ها به‌منظور حفاظت از منافع ملی آنها و دستیابی به اهداف موردنظر در روابط بین‌الملل آنهاست؛منافعی که می‌تواند ازطریق همکاری‌های مسالمت‌آمیز با دیگر دولت‌ها و یا تحمیل و با بهره‌کشی از آنان محقق شود. به همین دلیل دولت‌های مختلف رویکردهای خاص خود را در قبال دیگر کشورهای جهان طراحی و تعقیب می‌کنند. در سال‌های اخیر و با توجه به عمیق‌تر‌شدن فرایند جهانی‌شدن و فعالیت‌های فراملی کشورها و ملت‌های مختلف جهان، دولت‌ها ناگزیر شده‌اند تا دامنه سیاست خود را به سطح بازیگران غیردولتی نیز توسعه دهند.

در سیر تحولات تاریخ جوامع بشری در قرون وسطی و در اروپا فیلسوفان سیاسی مختلف، از ماکیاولی گرفته تا هیوم و روسو همگی بر نیاز بشر به تدوین قواعدی میان ملت‌های نوظهور و قدیمی برای برقراری روابط‌شان تأکید ورزیده‌اند و در قرون جدید‌تر در قرن هجدهم و نوزدهم میلادی، کانت، بنتام و هگل موضوع تئوری‌های سیاسی برای روابط بین‌الملل میان دولت‌های اروپایی را برای نخستین بار مطرح ساخته‌اند. بنابراین در روندی طبیعی، سیاست خارجی به هیچ وجه موضوعی عمومی تلقی نمی‌شد. جنگ‌های جهانی و منطقه‌ای سخت قرن گذشته، روابط بین‌الملل را به سرعت به موضوعی مهم برای همه مردم جهان بدل ساخت؛ بنابراین مجددا به‌دلیل کاملا محرمانه تلقی‌شدن سیاست خارجی از سوی دولت‌ها، همچنان این مطالعات بیشتر بر مقوله روابط بین‌الملل متمرکز شد تا سیاست خارجی.پس از دهه 1960، به‌تدریج تئوری‌های مختلفی در خصوص روابط بین‌الملل تدوین و ارائه شد لذا نیاز به تئوری‌پردازی در عرصه سیاست خارجی بی‌پاسخ ماند و همچنان محرمانه تلقی کردن موضوع از اجزای جدایی‌ناپذیر این سیاست محسوب می‌شود. از این‌رو نتیجه کار تمامی محققان عرصه سیاست خارجی از گذشته تاکنون آنها را به دو گروه عمده تقسیم می‌کند:
الف - نویسندگان دوران جنگ جهانی دوم که عمدتا در مطالعاتشان، تفاوتی میان نظریه روابط بین‌الملل و سیاست خارجی قائل نیستند.
ب - گروه دومی که تمام هم خود را مصروف تدوین سیاست خارجی برای کشورهای مختلف کرده‌اند نه نظریه سیاست خارجی.
البته نتیجه تلاش گروه دوم به‌نظریه سیاست خارجی نزدیک‌تر است اما کوشش منسجمی برای طراحی و ارائه نظریه پایه خاص سیاست خارجی به انجام نرسیده و مهم‌ترین تلاش‌ها در این زمینه با معرفی عوامل مشترک مؤثر بر سیاست خارجی کشورها و دولت‌ها محدود شده است. شاید منسجم‌ترین تلاش در این زمینه با پایان جنگ سرد و تغییر چشمگیر فضای جهانی در آمریکا و دولت کلینتون و در اثر مدون آن درباره استراتژی امنیت ملی این کشور باز می‌گردد. با توجه به جایگاه کاملا مسلط تئوری‌های روابط بین‌الملل برای هر نوع بهره‌برداری نظری در حوزه سیاست خارجی ناگزیر کار از مطالعه تئوری‌ها و رویکردهای روابط بین‌الملل باید آغاز شود.

2 - روابط بین‌الملل و تئوری‌های آن

تئوری روابط بین‌الملل، همان‌گونه که از عنوان آن پیداست، مطالعه روابط بین‌الملل از یک چشم‌انداز تئوریک و نظری است؛ کوششی است برای ایجاد یک چارچوب مفهومی که براساس آن بتوان روابط پیچیده بین‌المللی را تجزیه و تحلیل کرد. به روایت متفکری تئوری‌های روابط بین‌الملل مثل عینک‌های ضد‌آفتاب رنگی هستند، اجازه می‌دهند آنچه بدون آنها دیدنی نیست، دیده شوند. در کنار رویکردهای مختلف در نظریه‌پردازی و تئوری‌های موجود، می‌توان دو مسیر نظری زیر و سیر تحولات آنها را از مدرن و فرامدرن و... از مهم‌ترین تئوری‌ها قلمداد کرد:
الف - واقع‌گرایی.
ب - آرمانگرایی
واقع‌گرایی یک نظریه فراگیر و کلان روابط بین‌الملل است که درصدد تبیین کلی سیاست بین‌الملل و پدیده‌های گوناگون بین‌المللی براساس ویژگی‌های ثابت انسان‌ها و کشور‌هاست؛ به‌عبارت دیگر، واقع‌گرایی برای فهم و توضیح روابط بین‌الملل و سیاست خارجی کشور‌ها به‌خصوصیات ملی کشور‌ها و انسان‌ها تأکید می‌کند. این نظریه که مبتنی بر واقع‌گرایی سیاسی است و ریشه در اندیشه‌های مورخین وفلاسفه‌ای چون تویسیدید، ماکیاولی و هابز دارد، بعد از جنگ جهانی دوم توسط نظریه‌پردازانی چون‌ ای‌اچ کار که پیشرو این رویکرد در لیبرالیسم محسوب می‌شود و جورج‌کنان در واکنش به ‌نظریه رقیب ارائه شد.

مکتب واقعگرایی بر جهان آنگونه که باید باشد تأکید می‌ورزد و مدعی است که جهان را آنگونه که هست توضیح می‌دهد. از منظر واقع‌گرایی، نظام بین‌الملل متشکل از کشورهای دارای حاکمیت مستقل و منفعت‌طلب با منافع متفاوت و متعارض است که تلاش می‌کنند تا حد امکان آن منافع را افزایش دهند. واقع‌گرایان سیاست بین‌الملل را به‌صورت حوزه‌ای تعریف می‌کنند که قانون و اخلاق در آن نقشی ندارد و مبارزه برای کسب قدرت بر مناسبات کشور‌ها حاکم است. بنابراین، واقع‌گرایان بر رفتار کشور‌ها و راهبرد‌هایی که آنها برای تأمین بقا و افزایش منافع خود به‌کار می‌برند، متمرکز می‌شوند.

واقع‌گرایی برای تبیین روابط بین‌الملل و تحلیل سیاست خارجی بر اصول و مفاهیم بنیادینی چون قدرت محوری، دولت‌محوری، منافع ملی، موازنه قوا، وضعیت طبیعی، عقلانیت و بقا تأکید می‌کند. واقع‌گرایان قدرت را به منزله مفهوم بنیادی روابط بین‌الملل قلمداد می‌کنند که نقشی همانند انرژی در فیزیک را ایفا می‌کند. در این مکتب سیاست بین‌الملل، مانند انواع دیگر سیاست، مبارزه و کشمکش بر سر قدرت است و قدرت حرف آخر را می‌زند. مهم‌ترین انگیزه و هدف کشور‌ها در روابط بین‌الملل و سیاست خارجی کسب حداکثر قدرت و نفوذ و بسط خارجی آن است. قدرت‌طلبی کشور‌ها امری طبیعی است که از سرشت انسان سرچشمه می‌گیرد و در نظام بین‌الملل غیرمتمرکز برای حفظ بقا و ادامه حیات تشدید و تقویت می‌شود. بنابراین، قدرت هم هدف است و هم وسیله برای ادامه حیات. واقع‌گرایی همچنین فرض می‌کند که دولت- ملت‌ها یا کشور‌ها بازیگران اصلی روابط بین‌الملل هستند که هسته مرکزی نظام بین‌الملل را تشکیل می‌دهند، در نتیجه این رویکرد نظری، روابط بین کشور‌های دارای حاکمیت و تعاملات سیاسی را که مبتنی بر اصول قدرت و منافع ملی است، مورد توجه و بررسی قرار می‌دهد. واقع‌گرایان استدلال می‌کنند که به‌رغم ظهور بازیگران غیردولتی، همانند سازمان‌های بین‌المللی و نهاد‌های فراملی، در نظام بین‌الملل، دولت ملی کماکان مهم‌ترین بازیگر در سیاست بین‌الملل محسوب می‌شود. این کشور‌ها هستند که تصمیم نهایی را می‌گیرند و برای اجرای آن در سیاست بین‌الملل اقدام می‌کنند. بنابراین بازیگران غیردولتی، کنشگران ثانویه و درجه دومی هستند که نقش حاشیه‌ای در تعیین نتایج بین‌المللی و سیاست خارجی کشورها دارند.

براساس رویکرد واقع‌گرایی، بازیگری که عاقلانه عمل می‌کند، دولتی است که تلاش می‌کند تا منافع ملی خود را به حداکثر برساند زیرا در یک نظام بین‌الملل غیرمتمرکز، غیرمتشکل و سرشار از هرج و مرج و تعارض از کشور‌های مشابه و منفعت‌طلب، تعهد و وظیفه اصلی حکومت و دولتمردان، تأمین منافع جامعه ملی و دولتی است که نمایندگی آن را به‌عهده دارند، بنابراین رفتار کشور‌ها براساس منافع ملی تبیین و تعیین می‌شود.

اما قصه آرمانگرایی قصه دیگری است. این مکتب فکری، با ریشه‌های عمیق در خوش‌بینی عصر رنسانس، سیاست را هنر خوب حکومت کردن یا حکومت خوب می‌داند. به همین دلیل آرمانگرایی ریشه جنگ و خشونت را در ساخت داخلی جوامع و واحد سیاسی‌ای به نام دولت می‌داند. بنابراین جنگ معلول وضع خاص داخلی جوامع و شرایط بین‌المللی است و اگر این وضع خاص متحول و اصلاح شود، جنگ نیز از میان خواهد رفت. آرمانگرایی بر این فرض استوار است که شرایط محیطی، اساس رفتار انسان را شکل می‌دهد و درصورت تغییر آن، رفتار وی نیز دگرگون خواهد شد. از این روی وجه تمایز جدی میان آرمانگرایان و واقع‌گرایان در روابط بین‌الملل به ذات انسان‌ها باز می‌گردد؛ انسان‌هایی که می‌توانند نوعدوست و خیرخواه باشند و یا نباشند. بنابراین رویکرد آرمانگرایانه سیاست خارجی، مبتنی بر اصول و معیار‌های انتزاعی سنتی است که هنجار‌ها، قواعد و موازین حقوقی و ارزش‌های اخلاقی را دربر می‌گیرد و جهت‌گیری تجویزی و سیاستگذارانه دارد. از منظر این نظریه، سیاست خارجی مبتنی بر اصول اخلاقی، موازین حقوقی و ارزش‌های انسانی، مؤثر‌تر و کارآمد‌تر است، زیرا این اصول و ارزش‌ها به جای رقابت، ستیزش و جنگ، وحدت، همکاری و تشریک‌مساعی میان کشور‌ها را افزایش می‌دهند. همچنین قدرت اخلاقی و ارزشی و یا به‌عبارتی قدرت نرم‌افزاری از قدرت مادی و فیزیکی یا قدرت سخت‌افزاری تأثیر‌گذار‌تر و کاراتر است، زیرا تداوم و استمرار بیشتری دارد. قدرت اخلاقی و ارزشی به جای به‌کار‌گیری زور، متضمن سلطه بر اذهان و افکار انسان‌ها برای پذیرش اصولی است که باید بر رفتار سیاست خارجی کشور‌ها حاکم شود و در تحلیل نهایی ثابت می‌‌شود که حق، قدرت است.

3 - مبانی طراحی سیاست خارجی

با توجه به جایگاه و اهمیت تشریح‌شده مقوله قدرت و نحوه برخورد با آن در تمامی رویکردهای نظری در عرصه روابط بین‌الملل و بالطبع سیاست خارجی، طراحی هیچ سیاست خارجی کارا و مؤثری بدون ارائه رویکردش به مقوله قدرت امکان‌پذیر نیست و از این رو نیازمند واکاوی بیشتری است.

در سیاست بین‌الملل، قدرت داشتن به معنی توانایی تأثیر و نفوذ بر دیگران به‌منظور انجام کار و رفتاری است که در غیراین صورت انجام آن از سوی دیگران امکان‌پذیر نیست. در این مسیر قدرت سخت، ظرفیت به کارگیری زور برای انجام چنین هدفی است. استراتژی‌های قدرت سخت عموما بر مداخلات نظامی، دیپلماسی اولتیماتومی و تحریم‌های اقتصادی برای تحقق منافع ملی کشورهای برخوردار از قدرت متمرکز است.

در ادبیات آکادمیک موضوع، رویکردهای واقع‌گرا بر قدرت سخت تأکید می‌ورزد (اساسا از سوی دولت‌ها) درحالی‌که لیبرال‌های نهاد‌گرا، بر قدرت نرم. برخلاف زور، قدرت نرم ظرفیت تشویق و جلب دیگران برای تحقق اهداف یک بازیگر یا واحد سیاسی است و برای نخستین بار این مفهوم و چارچوب نظری آن در سال1990 از سوی جوزف‌نای در کتاب چالش قدرت آمریکا ارائه شد و در کارهای مطالعاتی بعدی وی کامل و به یکی از مفاهیم و رویکردهای اصلی ادبیات سیاست بین‌الملل و سیاست خارجی بدل شد.نای خود قدرت نرم را توانایی کسب نتایج دلخواه یک بازیگر سیاسی از طریق ترغیب و جلب نظر دیگران می‌داند تا کاربرد زور.

این توانایی متکی بر جذب و همراهی دیگران از طریق تقریبا تمامی ابزارهای دیپلماتیک غیر از قدرت نظامی و فشارهای اقتصادی فراهم می‌‌شود. بنابراین منبع اصلی قدرت نرم ارزش‌ها، فرهنگ، سیاست‌ها و نتیجه رفتار و مواضع نهادهای سیاسی یک واحد سیاسی در عرصه روابط بین‌الملل و سیاست خارجی است. با این ظرفیت است که بازیگر سیاسی در روابط خارجی خود می‌تواند توجه و توافق دیگران را برای قبول آنچه مورد انتظار اوست، جلب کند و از زمان تحقق این امر، قدرت نرم توانایی رهبری بالای خود را به نمایش می‌گذارد: رهبری دیگران.

به همین دلیل است که در کاربرد قدرت همواره باید مسئله این باشد که رفتار بازیگران (تحت‌تأثیر قراردادن دیگران برای کسب نتایج قابل‌قبول) در مورد منابعی که ممکن است یا ممکن نیست از این ویژگی برخوردار باشد تصمیم‌گیری و از هم تفکیک شود.در طول تاریخ نیز اشتباه در این زمینه بسیار پر هزینه بوده است. برخی از بازیگران یا کشورها با منابع قدرتی‌ای بسیار زیاد، قادر نبوده‌اند به نتایج دلخواه دست یابند و برعکس بازیگرانی به راحتی پاره‌ای از موانع را از پیش راه برداشته‌اند. صدالبته قدرت نرم موضوع دستور کار دولت‌ها به تنهایی نیست بلکه قدرتی است که با حضور مجموعه بازیگران بین‌المللی و سیاست داخلی یک کشور حاصل می‌شود.در چنین چارچوبی می‌توان ادعا کرد که قدرت نرم و موضوع جلب توجه و عبور از دیگران، موضوع جدیدی نیست. در میان فلاسفه گذشته به‌ویژه میان فیلسوفان چینی و ایرانی قرن‌ها قبل از میلاد مسیح کسانی به طور مفصل درخصوص قدرت نرم و اهمیت آن سخن گفته‌اند. یک فیلسوف چینی گفته است: آب روان، سیال، نرم و ثمربخش حرکت می‌کند، اما صخره‌ها را می‌فرساید و در مسیر حرکتش آنها را کنار می‌زند. بنابراین این یک قاعده کلی است که هر چیزی که روان، نرم و ثمربخش است می‌تواند بر هرچیز سخت و دشوار فائق آید؛ این جمع اضداد است: هرچه نرم است، قوی است.

بنیانگذار چارچوب نظری قدرت نرم، در هاروارد قبل از سال‌2004 گفته بود که برحسب منابع، منابع قدرت نرم دارایی‌هایی است که ظرفیت جلب و جذب دیگران در فرایند مدیریت سیاست‌ها تولید می‌کند ولی بلافاصله پس از انتشار این نظر، انتقادات از آن آغاز شده و همچنان در ادبیات سیاست بین‌الملل و سیاست خارجی با شدت و حدت بالا ادامه دارد.

برخی براساس تجربیات تاریخی، آن‌ را قدرت نا‌کافی (Insufficient) و گروهی آن‌را قدرتی غیرقابل استفاده (Useless) نامیدند. لذا در تمامی سال‌های پس از دهه1990، این مفهوم جدید در مرکز توجه صاحب‌نظران علم سیاست بین‌الملل و سیاست خارجی در جهان به‌ویژه در اروپا و آمریکا و تفاوت‌های چارچوب نظری بین آنها قرار داشته است. بنابراین نکته محوری که در تمامی این مباحثات نظری باید مورد توجه قرار گیرد، موقعیت و فضای جهانی است که موضوع قدرت نرم در آن مطرح شده است. نظریه و یا مفهوم قدرت نرم پس از جنگ سرد و فرو‌پاشی جهان دوقطبی و باور حرکت به سوی همبستگی و وابستگی متقابل کشورهای جهان، برای تعریف نظمی متفاوت ارائه شد؛ جهانی که قبل از آن در مبحث قدرت، مراد تنها قدرت نظامی بود و سایر عناصر قدرت در آن نظیر جمعیت، ظرفیت‌های اقتصادی و تجاری و... محلی از اعراب نداشتند و میان بازیگران مهم جهان قدرت‌هایی مثل چین و هند صرفا قدرت‌هایی بالقوه تعریف می‌شدند. بنابراین در مقطعی که قدرت نرم در صحنه سیاست بین‌الملل مطرح شد موضوع مهم، اهمیت قدرت در مناسبات بین‌المللی نبود، بلکه بحث اصلی بر ماهیت قدرت (مؤثر و کارا) متمرکز شده بود.

نکته برجسته دوم این بوده و هست که با طرح چارچوب مفهومی جدید تحلیل بخش‌های با اهمیتی از تاریخ تحولات سیاسی جهان و شکست‌های بزرگ با تفسیرهای جدیدی روبه‌رو شد. در جهان غرب در ویتنام دیده شده بود که به‌کارگیری کامل قدرت نتایج دلخواه را نمی‌تواند به همراه داشته باشد و عملا این ادعای نظریه جدید که قدرت نظامی محدود است را مستند ساخته بود. در سمت شرق روزنه تازه‌ای درباره نقطه آغاز فروپاشی امپراطوری اتحاد جماهیری شوروی سابق باز شده بود. انقلاب روسیه همانند همه انقلابات مهم جهان سرشار از قدرت نرم و جذاب برای بخش‌هایی از مردم جهان و نخبگان آنها به‌عنوان عاملی مهم در حمایت و توسعه خارجی خود پس از جنگ جهانی دوم و موفقیت‌های زبانزد همگانی بود ولی این شرایط تا زمانی پایدار ماند که رهبران کرملین تصمیم گرفتند با قدرت نظامی به مجارستان و چک‌واسلواکی سابق حمله کنند. این حملات قدرت ملی اتحاد شوروی را تضعیف کرد و این قدرت را به سوی فروپاشی رهنمون شد. سرانجام آخرین نمونه در مورد محدود بودن قدرت سخت، حمله آمریکا به عراق و افغانستان برای نوعی دولت‌سازی‌ است که عملا با شکست روبه‌رو شد ولی این بار بخش دیگری از نظریه قدرت نرم به اثبات رسید که با قدرت سخت می‌توان بر کشوری فائق آمد ولی بر یک سیستم هرگز. به‌عبارت دیگر با کاربرد زور نمی‌توان تمام بازیگران یک سیستم را منقاد کرد و در مراحل بعدی به‌دلیل تغییرات مستمر بازیگران و رفتارها در شرایطی که مبانی نظمی مسلط در جهان شکل نگرفته است ظرفیت موفقیت قدرت نظامی به سرعت در حال محدود شدن است.

در جهان معاصر، مهم‌ترین واکنش نسبت به‌نظریه جدید را مجددا باید در چین دید. هوجین‌تائو در هفدهمین کنگره حزب کمونیست چین، جایی که وی چشم‌انداز 2020 این کشور را تحت عنوان چین متوازن و جهان متوازن اعلام می‌کرد، اعلام کرد که چین برای تحقق چشم‌اندازش نیازمند قدرت نرم خود است و رابرت گیت، وزیر دفاع آمریکا اعلام کرد که آمریکا نیازمند تقویت قدرت نرم از طریق افزایش قابل توجه توانایی‌های ابزارهای مدنی امنیت ملی خود یعنی دیپلماسی، ارتباطات راهبردی با دیگر کشورهای جهان و کاربرد مناسب‌تر کمک‌های توسعه‌ای و اقدامات توسعه در جهان است. نهایتا معاون نخست‌وزیر تایوان در سال2010 در سفرش به کره‌جنوبی در مقابل ادعاهای چین به خود بالید که قدرت نرم تایوان در این زمینه مدل خوبی برای حل‌وفصل تعارضات بین‌المللی است.

بر‌خلاف قدرت سخت که با پارامترهای این قدرت در سطح منطقه‌ای و جهانی اندازه‌گیری می‌شود قدرت نرم نیازمند اندازه‌گیری میزان دامنه جلب توجه دیگران است؛ یعنی اندازه‌گیری افکار عمومی، مصاحبه با نخبگان و مطالعات موردی. نخستین تلاش در این زمینه توسط «مؤسسه برای دولت» (Institute for government &Manocle، 2007Magezine) انجام گرفت و نتایج آن منتشر شد. در مطالعات انجام شده شاخص قدرت نرم ترکیبی از یک مجموعه محاسبات آماری است و طی آن موقعیت نسبی 26 کشور جهان طبقه‌بندی شده است. پنج مجموعه اصلی شاخص مزبور زمینه‌های اصلی زیر را در‌بر می‌گیرد: فرهنگی، ظرفیت دیپلماتیک، شرایط آموزشی، قدرت تجاری و نوآوری و سرانجام ساختار سیاسی دولت. موفقیت قدرت نرم به‌شدت به بازیگران بین‌المللی جوامع وابسته است، علاوه بر اینکه جریان اطلاعات میان بازیگران در این رابطه بسیار مهم ارزیابی می‌شود. فرهنگ عمومی و رسانه‌های جمعی معمولا یکی از منابع قدرت نرم محسوب می‌شوند و بنابراین با کمترین هزینه یک ملت برخوردار از این قدرت و بدون اعمال قدرت سخت می‌تواند به اهداف خود نایل شود.

پس از یازده سپتامبر و قدرت نمایی‌هایی نئو محافظه‌کاران آمریکایی نظریه جدید قدرت هوشمند (Smart Power) متولد شد. ویلسون که در این جایگزینی فکری در سال‌2008 تعیین‌کننده وارد میدان شده بود (نای این نظریه را به تکامل رساند)، قدرت هوشمند را اینگونه تعریف کرد: قدرت هوشمند یک بازیگر در روابط بین‌الملل، ظرفیت بازیگر و یا واحد سیاسی برای ترکیب قدرت نرم و سخت است به شکلی که در تقویت متقابل همدیگر، به تحقق اهداف بازیگر به‌صورت کارا و مؤثر کمک کند (Willson، 2008).

همانند نای، ویلسون نیز مبانی نظری خود را بر واقعیت خاص و پیچیدگی روزافزون روابط بین‌الملل استوار ساخته است. وی نیز معتقد است که روابط بین‌الملل به سرعت درحال پیچیده‌تر شدن است و استفاده هوشمندانه قدرت عملا یک الزام برای تأمین منافع و امنیت ملی است. درنظریه قدرت هوشمند، درحالی‌که خیلی مهم است که اهمیت مستمر نقش قدرت نظامی برای پاره‌ای از اهداف و خواسته‌های یک بازیگر در صحنه پر‌تلاطم و هرج و مرج کنونی جهان فراموش نشود، تمرکز تهاجمی و سلطه‌گرانه بر قدرت نظامی قادر است چشمان رهبران را بر محدودبودن قدرت مزبور ببندد.امنیت ملی به‌عنوان منافع برتر تمامی نظام‌ها، یارگیری (Co-optation) را توجه می‌کند و اگرچه در بسیاری از موارد پر‌هزینه‌تر از همکاری است، در اکثر موارد از کاربرد قدرت سخت کاراتر عمل می‌کند. بنابراین در تئوری ویلسون قدرت، مفهومی نسبی است. نیروی نظامی گاهی می‌تواند حتی به کمک قدرت نرم بیاید. یک اقدام نظامی بجا می‌تواند منبع جلب نظر و حمایت دیگران باشد و مطمئنا همکاری‌های نظامی بین دو یا چند کشور در یک منطقه می‌تواند به قدرت نرم یک کشور کاملا کمک کند.بنابراین در قدرت هوشمند، این موضوع که در عرصه سیاست خارجی قدرت نظامی یک پیش‌نیاز قطعی است زیر سؤال رفته نه اساس آن.

4 - رویکرد پایه در طراحی سیاست خارجی

در جهانی که همچنان در عطش تئوری سیاست خارجی و نظریه پایه‌ای که بتواند تحلیل‌ها در این زمینه را منطقا ارائه کند و به طراحی سیاست‌ها در این زمینه کمک نظری معنی‌داری را داشته باشد، تردیدها برای یافتن چارچوب نظری‌ای که بتواند سیاست خارجی ایران را تشریح کند و تمامی ابعاد پیچیده آن‌ را توضیح دهد بسیار بیشتر می‌‌شود. لذا یکی از موضوعات و مباحث مهم در مطالعه سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، همچنان انتخاب رهیافت و رویکرد‌های نظری مناسب‌تر است، چون هریک از تئوری‌های روابط بین‌الملل بر اصول پیش‌فرض‌های متمایزی استوار است که گزینش متغیرها، عوامل، فرایند‌ها و مفاهیم خاصی را در تجزیه و تحلیل سیاست خارجی ایجاب می‌کند؛ پس در مورد چارچوب مفهومی یا نظری مناسب برای مطالعه و تحلیل سیاست خارجی جمهوری اسلامی، اتفاق‌نظر نمی‌تواند وجود داشته باشد. این اختلاف‌نظر‌ها از نوع رابطه بین نظریه روابط بین‌الملل و نظریه سیاست خارجی از یک‌سو و ماهیت و هویت جمهوری اسلامی از سوی دیگر سرچشمه می‌گیرد. با وجود همه اختلاف‌نظرها به‌نظر می‌رسد رویکرد قدرت هوشمند که آمیزه‌ای از هر دو تئوری مسلط واقع‌گرایی و آرمان‌گرایی در عرصه روابط بین‌الملل است، چارچوب نظری مناسب برای سیاستگذاری‌های کلی و جدید در صحنه سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران را دارا باشد.

رویکرد مزبور به اندازه کافی برای کشوری که مستقیما و به‌صورت مشخص تحت تهدید خارجی است، در مبحث قدرت واقع‌گراست، برد نامتقارن را در ساختار کنونی قدرت در جهان به‌ویژه به‌عنوان یک کشور انقلابی و اسلامی امکان‌پذیر می‌کند و نهایتا به‌دلیل تأکید بر اهمیت ترکیب قدرت نرم و عناصر تاریخی، فرهنگی و ارزشی آن در مناسبات خارجی به کامل کردن قدرت ملی کشور کمک می‌کند. مطمئنا بصیرت در سیاست خارجی هوشمندی برخورداری از اقتدار، تظاهر و اعمال خردمندانه آن با عنایت به اصول راهنمای عزت، حکمت و مصلحت یک نظام اسلامی است. با فرض معنی‌داری و میزان انطباق چارچوب نظری قدرت هوشمند برای طراحی سیاست خارجی کشور، وضع موجود جمهوری اسلامی ایران در روابط بین‌المللی‌اش را به شرح زیر می‌توان خلاصه کرد: جمهوری اسلامی ایران در حال حاضر نمی‌تواند روی مولفه‌های 1- توان اقتصادی، 2- پرستیژ بین‌المللی و 3- توان اعمال قدرت در حوزه بین‌الملل تکیه چندانی داشته باشد. هرچند کشور از قدرت نظامی و نیروی انسانی و مشخصه‌های بارز ارزشی و فرهنگی در سطح بین‌المللی سود می‌برد ولی میانگین چهار مولفه فوق سطح بالایی را نشان نمی‌دهد. از این‌رو مناسبات بین‌الملل جمهوری اسلامی ایران باید به گونه‌ای تنظیم شود که موجب تقویت این چهار مولفه شود تا انتظار ارتقای برد منافع ملی از سطح ملی به سطوح منطقه‌ای و بین‌المللی متناسب با زیرساخت‌های ضروری برای تأمین نیازمندی‌هایی که لازمه این ارتقاست باشد. سند چشم‌انداز 1404 کشور زمان محدودی را برای تحقق این خواسته و رجحان بزرگ ملی تعیین کرده و هم‌اکنون بخش با‌اهمیتی از این زمان محدود سپری شده است. آرمانگرایی و آرمان‌خواهی و نگرش جهان وطنی مغایرتی با تقویت بنیه ملی ندارد.

کد خبر 210629

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار سیاست‌خارجی

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز