نتیجه این رویکرد، شناختی ناقص و گاه مبهم از آرای آن اندیشمند است. شهید مطهری هم بهعنوان اندیشمندی دینی و یا به تعبیری یک نواندیش دینی از این قاعده برکنار نبوده است. معمولا وقتی میخواهند درباره اندیشههای استاد مطهری بحث و گفتوگو کنند به نوآوریهای کلامی، فقهی و... وی میپردازند و کمتر کسی مثلا به دیدگاه وی درباره نسبت میان اسلام و ایران ودر آن بین، چگونگی تبیین هویت ایرانی روی میآورد. این در حالی است که شهید مطهری بهعنوان یک روحانی دیدگاههایی نو در این زمینه داشته که کمتر به آن توجه شده است. درخصوص رویکرد و نگاه استاد مطهری به تاریخ ایران و هویت و جامعه ایرانی گفتوگویی داشتیم با دکتر مجید امامی، پژوهشگر و نویسنده در زمینه جامعهشناسی تاریخی که از پی میآید.
- استاد مطهری بهعنوان یک نواندیش دینی در حوزههای گوناگونی به پژوهش، بررسی و اندیشه پرداخته است؛ از بحثهای کلامی و فقهی گرفته تا تفسیر قرآن و همچنین فلسفه و مبانی تاریخی و معرفتشناسی دینی(اسلام). در این میان یکی از حوزههایی که در آثار وی کمتر به چشم آمده چگونگی تبیین استاد مطهری از هویت ایرانی- اسلامی است که عمده آن در کتاب «خدمات متقابل اسلام و ایران» آمده است. بهنظر شما چرا و چگونه شهید مطهری به ضرورت طرح این بحث میرسد؟
مثل برخی دیگر از موضوعات مشابه درخصوص پاسخ به پرسش از جامعه ایرانی و تعمیق در تحول جامعه ایرانی و نسبت آن با عناصر محیطی، بیرونی و درونیای که بر آن عارض میشده است، سه دیدگاه در دوران معاصر و بهویژه زمانه شهید مطهری وجود داشت: یکی دیدگاه متجددانه بود که عوارضی داشت و متأسفانه نسبت وثیقی را که ایرانیان با اسلام برقرار کردهاند، عمدتا نادیده میگرفت و یا حتی مورد تحقیر و تخریب قرار میداد. دومین دیدگاه، نگاه- به جرأت میتوانم بگویم- منصرفانه که سعی میکرد، اساسا از این بحث کناره بگیرد و عمدتا بهخاطر دفاع یا حفظ هویت اسلامی و ابعاد اسلامی هویت ملی ما، تلاش میکرد از تاریخ ایران فرار بکند اما امثال شهید مطهری را باید در راستای رویکرد (دیدگاه سوم) افرادی چون امام خمینی(ره) از مؤسسان گفتمان مجددانه به مسائل ایران و جامعهشناسی تاریخی ایران دانست.
- در این گفتمان هویت (ایرانی-اسلامی) چگونه تعریف میشود؟
در این گفتمان هویت مقولهای فرهنگی و نه تاریخی و نژادی تلقی میشود و نگاهش به فرهنگ هنجاری است. واقعگرایی خاصی که در رویکرد امثال شهید مطهری هست و معرفتشناسی عینیتگرای وی این امکان را میدهد که طرح هویتی خودش را بر داشتهها و زیستههای موجود فرهنگی جامعه ما بنا کند و الزاما از یک نظریه اجتماعی فاصله نگیرند. از این روست که اندیشههای شهید مطهری در نظام دانشگاهی بسیار قابل گفتوگو و بحث است. شاید این یک تفاوت مهم وی با دیگر اقرانش باشد. هویت ما در نگاه شهید مطهری در عین حال که ایرانی است جهانی هم است و در عین جهانی بودن انسانی هم است؛ چرا که ریشه در فطرت داشته و بر ویژگیهای فراتاریخی استوار شده است. به هر حال و البته شهید مطهری نخستین و مهمترین مولفه هویت ایرانی را دینداریای میداند که در قالب اسلام مستقر و تثبیت شده و البته درها را نسبت به جذب و دفع و یا قبض و بسط فرهنگها ذیل این ساحت باز گذاشته است. درواقع میتوان اسفنجی را فرض گرفت که قابلیت دفع و جذب بالایی دارد ولی شکل و شاکله خودش را از دست نمیدهد.
- بر این اساس میتوان شهید مطهری را صاحب دیدگاهی مستقل در جامعهشناسی تاریخی ایران دانست؟
همینطور است. این دیدگاه ذیل همان گفتمان مجددانه درخصوص هویت ایرانی- اسلامی جای میگیرد که میتوان از آن بهنظریه خدمات متقابل تعبیر کرد. از ویژگیهای مهم این گفتمان این است که فرهنگ و جامعه ایرانی را وجودی مستقل و ممکن برای ساختهشدن اجتماعی تحت نام و جغرافیایی به نام ایران میدانید. البته شهید مطهری تنها در این اثر(خدمات متقابل اسلام و ایران) به مباحث جامعهشناسی تاریخی نپرداخته است، بلکه در کتابهایی چون فلسفه تاریخ مفصلا نکتههایی را در اینباره طرح میکند و در نقد گفتمانهای دیگر به بحث میپردازد. در بین سخنرانیهای مختلفی که شهید مطهری حداقل از 1345به بعد تا روز شهادتش در محافل علمی ارائه کرده است، هیچیک به مانند کتاب خدمات متقابل مورد توجه قشر روشنفکر و پرسشگر جامعه ایران قرار نگرفته و این اقبال بهنظر وی معلول نیاز و علاقهای است که مخاطبان به مسئله جامعه ایرانی و طبعا یکی از زیرمجموعههای متواتر آن، یعنی نسبت اسلام و ایران دارند. البته این نسبت در دوران پهلوی پروبلماتیک (مناقشهبرانگیز) میشود و باعث میشود این کتاب چاپهای متعدد بخورد بهطوری که چاپ دوازدهم این کتاب که متعلق به 1362 است، شمارگان 25000جلدی داشته است.
شهید مطهری در این کتاب براساس وجودشناسی واقعگرایانه و معرفتشناسی عینیتگرایانه وارد تاریخ ایران میشود و تلاش میکند تا هسته و کانون جامعه ایرانی را بهعنوان وجودی که به هر حال توانسته پیش از اسلام عینیت پیدا کند و به ظهور برسد به رسمیت میشناسد. او در این راستا تبادلات و تحولات این کانون اجتماعی را آسیبشناسی میکند. از نظر شهید مطهری بزرگترین تحولی که در جامعه ایرانی صورت گرفت ورود اسلام - نه حمله اعراب- به ایران بود.
در واقع او حمله اعراب به ایران را از ورود اسلام به ایران متمایز و جدا میکند. مسئله مهم در این رابطه این است که ایرانیها تجربه تحولات فرهنگی را درون این کانون اجتماعی از دوران باستان داشتند. در این عصر ایران متشخص به جذب و دفع فرهنگهای گوناگون بود. از دیدگاه شهید مطهری بزرگترین ظلمی که دیدگاههای تجددطلبانه به هویت ایرانی کردند، درنظر نگرفتن حداقل حیات و کنش و ظرفیت اجتماعی برای جامعه ایرانی بوده است. چگونه میشود سرنوشت یک جامعه را با یک حمله نظامی عوض کرد؟ به شرطی میتوان این کار را کرد که آن جامعه از درون تهی و ناتوان باشد. شهید مطهری جامعه ایرانی را توانمند میبیند. از همینرو قائل به این است که ایرانیها اسلام را با دل و جان پذیرفتند و آن را استعلاء بخشیدند و بهواسطه این معرفت توحیدی و وحیانی خدمات بزرگی را به تمدن خودشان و تمدن جهانی عرضه کردند. درواقع حضور و ورود اسلام به ایران اگر یک حضور و ورود اجباری و از سر ترس و یاس و ناتوانی بود هیچگاه ایرانیها قلهدار و سردمدار تمدن اسلامی که منحصر به جامعه ایرانی میشود نبودند. تاریخ اثبات کرده که سردمدار تمدن اسلامی در همه متصرفاتش اعم از ایرانی، عرب، ترک و حتی غربی ایرانیها بود. بنابراین شهید مطهری بر این نظر بود که خدمات متقابلی مابین ایران و اسلام وجود داشته است. به این معنا که تفکر اسلامی وجود تاریخی و هویت گمشده ایرانی را احیا کرد و آن هسته و کانون را سیراب کرد و سرانجام این کانون توانست شکوفا شود.
- آیا مقصود شهید مطهری از هویت گمشده ایرانی همان نگاه معنوی ایرانیان بوده و یا چیز دیگری را درنظر داشتند؟
شهید مطهری در این زمینه اشارههایی دارند اما بعدها در پژوهشهای بعدی نشان میدهند که یک مغز تاریخی در این جامعه (ایرانی) وجود دارد که حول آرمانها و اندیشههایی مثل معنویتگرایی، یگانهپرستی و عدالتخواهی دور میزند. این سه نکته بسیار مهم بوده و قدر مشترک تاریخ ایرانی است، ولو در دوره زردشتی آن.
حتی در دوران هخامنشیان و در کتیبه کورش این مضامین نهفته است. در نگاه اسطورهای تاریخ ایران و یا تمثیل و واقعیتهای تاریخیای که در مورد بزرگمهر حکیم میگوییم و یا همچنین براساس متن اوستا، جامعه ایرانی این سه محور اساسی را داشته است. این سه محور یک مغز را در جامعه ایرانی شکل داده است. البته در مورد سطوح و لایههای رویینتر جامعه ایرانی مثل فرهنگ و تمدن مرتبا تحول و تبادل داشته است. اصلا ویژگی سوقالجیشی جامعه ایرانی در راستای تاریخ خود باعث شده که شاهد یک تمدن بسیار متنوع و رنگارنگ اما با یک سمفونی و ضرباهنگ ویژه در آن باشیم.
شهید مطهری واقعا صاحبنظریه خدمات متقابل است و از این ابهام و افراط و تفریط بین دو سویه؛ تجددگرایی در فهم هویت جامعه ایران و از آن طرف انصرافگرایی در فهم هویت ایرانی، ما را نجات داده است.
- واکنش روشنفکران ایرانی در برابر این نظریه چه بود و چه نقد و تحلیلی از آن داشتند؟
میتوان گفت که این دو سوی طیف همچنان اندیشه و کارهای خودشان را انجام میدادند. رویکرد انصرافگرایانه بعضا همین حالا هم خیلی در جامعه ما فعال است و تحت مضامینی چون انحطاط تمدنی و تاریخی و اجتماعی جامعه ایران دیدگاههایی را ارائه میدهد. از آن سوی دیدگاه تجددگرا بهویژه در نگاه پانایرانیستی و قومیتی وجود دارد. با این حال پیش از اینکه از واکنشهای رقیب این نظریه(شهید مطهری) پرسش بکنیم، باید از پیامد و ثمره عملی این نگاه که در انقلاب اسلامی و قانون اساسی جمهوری اسلامی و در خطمشیهای نظام اسلامی از آن استفاده شده بپرسیم.
- پیش از اینکه به تأثیر ابعاد گوناگون نظریه استاد مطهری بر قانون اساسی جمهوری اسلامی بپردازیم، بهتر است به این نکته هم اشاره شود که حرکتی را که او بهعنوان یک روحانی و درون گفتمان روحانیت و حتی نواندیشی دینی در ارتباط با تبیین هویت ایرانی- اسلامی آغاز کرد، در میان روحانیت بیمانند بود. بهنظر شما این نظریه چه تأثیری بر خود گفتمان نواندیشی دینی و روحانیت گذاشت؟
علت اینکه شهید مطهری پیشگام این مسئله شد، به مسئله باوری وی بازمیگردد. پاسخ به مسائل بنیادینی چون هویت، کار کسی است که از عمیقترین لایههای تفکری جامعه برخاسته نه کسی که در سطوح تفکر فلسفی قرار داشته باشد. باید پرسید که چرا در سنت حوزوی ما گسستی اتفاق افتاد که بنا بر آن عدهای از پاسخگویی بموقع و یا کارآمد سرباز زدند. شهید مطهری در واقع به وظیفه یک مجتهد حوزوی مسلط بر فلسفه و اندیشه اسلامی عمل کرده و توانسته مسئلهباورانه و با اعتماد به نفس زیاد براساس مبانی فکری خود به تبیین هویت و جامعه ایرانی بپردازد.
نکته مهمتر این است که ویژگی شهیدمطهری بهکار بستن مبانی در بنا و استفاده از بنا در روبناهای اندیشهای است.حرکت از زیربنا به بنا و از بنا به روبنای فکری ، کار هر اندیشمندی نیست. شهید مطهری با در اختیار داشتن یک نظام فکری منسجم از اندیشه دینی توانست به این روبناها و بنا هم وارد شود. او با تبیین مفهوم فطرت و نیز با نگاه خاص خودش به جامعه به مثابه یک مرکب حقیقی، توانمند میشود که به پرسشهای درجه دو و یا درجه سهای مثل اینکه زبان فارسی ما را به چه کار میآید؟ نسبت زبان فارسی با شریعت اسلامی چیست؟ و یا اینکه نسبت ما با مظاهر و بازماندههای تمدن ایرانی چیست؟ و... پاسخ دهد. شهید مطهری با برخورداری از آن مبانی منسجم تلاش میکند تا پاسخی در حد همان مبانی به پرسشهای یادشده بدهد. گرچه شهید مطهری خیلی از مسیر را رفته اما زیاد نمیتوان از وی توقع داشت. او براساس مبانی حکمت صدرایی و نوصدرایی خود در زمان خودش توانسته به پرسشها و مسائلی که وارد شده غالبا پاسخهای قانعکننده بدهد.
- آیا از این حیث میتوان انتقادی هم بهنظریه شهید مطهری درباره هویت و جامعه ایرانی وارد کرد؟
بیتردید امروزه میتوان براساس تحول و پیشرفتی که مبانی حکمی اسلامی داشته است، پاسخهای شهید مطهری را به پرسشهای مرتبط با هویت ایرانی تکمیل کرد. فراموش نکنیم که پاسخی که وی مثلا به مشکل علم و دین میدهد، بر این مبنا که هر علمی که کارآمد باشد، علم مباح است و علم مباح همان علم اسلامی است، امروزه قابلیت تکمیل و تکامل دارد اما همین پاسخ در زمانه خودش و با توجه به آن مبانی مناسب بوده است.
- به زبان فارسی اشاره کردید. دیدگاه شهید مطهری درباره فارسی و نسبت آن با هویت ایرانی چیست؟
استاد مطهری در اینباره عقیده دارند؛ اصولا تنوع زبان علاوه بر اینکه مانع پذیرش اسلام نیست، وسیلهای برای پیشرفت بیشتر آن به شمار میرود؛ زیرا هر زبانی میتواند بهواسطه زیباییها و قدرت مخصوص خود خدمت جداگانهای به اسلام بکند. بنابراین چه خوب بود که چند زبان دیگر به مانند زبان فارسی در میان مسلمانان وجود میداشت تا هریک میتوانست با استعداد ویژه خود به اسلام خدمت جداگانهای بکند. از نظر شهید مطهری زبان فارسی بهدلیل عمق و غنایی که داشته گستره جغرافیایی زیادی را در جهان اسلام بهخود اختصاص داده است.
- بازتاب و پیامدنظریه هویت ایرانی شهید مطهری در قانون اساسی جمهوری اسلامی چه بوده است؟
نظریه شهید مطهری در قانون اساسی ما تأثیر بسزایی گذاشته است، مثلا در نسبت و نگاهی که در این قانون(اساسی) به تاریخ و تمدن ایران و نیز زبان فارسی دارد و همچنین به رسمیت شناختن حتی دین زردشتی بهعنوان یکی از دینهای رسمی ایران در قانون اساسی، این نظریه حضور دارد. به بیان دیگر؛ اگر گفتمان تجددخواه و یا منصرفانه در نگارش قانون اساسی جمهوری اسلامی دخالت میداشت، ما بهگونه دیگری در قبال این مفاهیم موضع میگرفتیم. نظریه کلان سیاسی ما در حوزه نسبت میان اسلام و ایران و هویت ملی جامعه ایران تکاملی است از نظریه خدمات متقابل شهید مطهری. وقتی رهبر معظم انقلاب میگوید؛ هویت ملی ما برگرفته از دو لایه و بعد مهم اسلامیت و ایرانیت ماست و این دوگانهپنداری در عین وحدتگرایی درخصوص هویت ملی ایران بوده و قائل به تضاد و تغایر مابین اسلام و ایران نیستیم، بهنظرم چیزی نیست جز ادامه نظریه خدمات متقابل. این به آن معناست که روح و کشش و ظرفیت ایرانی در خدمت یک معرفت توحیدی و فطری به نام اسلام قرار گرفته است. رمز توفیق جامعه ایرانی در کشاکش تاریخ و آبشار زمانه این است که به یک تکامل معرفتی به نام اسلام دستیازیده است.
- با توجه به نقدها و تحلیلهای متنوعی که امروزه در زمینه تبیین هویت ایرانی در میان روشنفکران ما وجود دارد، چگونه میتوان این دیدگاه شهید مطهری را گسترش و بسط بیشتری داد؟
شورای فرهنگ عمومی کشور مصوبهای دارد بهعنوان الگو یا دکترین یا نظریه سیاستی برای هویت ملی ایران. این الگو به نام هویت ملی ایرانیان است. بهنظرم این متن که حاصل عقل جمعی اعضای آن شورا در زمان خودش است، یکی از بهترین تقریرها از دکترین نظام در زمینه هویت ملی و جامعهشناسی تاریخی ایران است. بهنظرم ما باید حول امثال این دکترین به فعالیت ترویجی و آموزشی و فرهنگی و رسانهای در حوزه هویت ملی ایران بپردازیم و از در غلتیدن به دوسویه گفتمان متجددانه و منصرفانه بهشدت بپرهیزیم که به زیان ایران و اسلام است. باید تلاش کنیم تا براساس نگاه متجددانه به شناخت ظرفیت، کشش و توانمندی جامعه ایرانی در عمل به اسلام و تحقق اهداف مکتب اسلام برسیم. اسلام نیازمند شرایط اجتماعی، جغرافیایی و قومی است که بتواند آن را بالنده ساخته و تعالی ببخشد، وگرنه ممکن است دچار انواعی از مسخ و نسخ و انحطاط و جمود بشود. به بیان دیگر؛ اندیشه اسلامی موهبتی وحیانی است که نیازمند عاملین و صالحین و پذیرندگانی کوشا، مستعد و باریشه و سابقه و استعداد تمدنسازی است. البته ما معتقدیم که اگر همه اقوام و ملتها به ریشههایشان برگردند این توانایی و استعداد را به حدی از حدود دارند. این اصلا بهمعنای وطنگرایی یا خاکگرایی و یا نژادگرایی نیست، این بهمعنای به رسمیت شناختن کنش اجتماعی در کشاکش تاریخ است. این نکتهای است که بهخصوص نگاه منصرفانه به آن بیتوجه است. این نگاه فکر میکند که اگر اسلام را از ایران جدا بکند، میتواند بالندگیهای اسلام را شاهد باشد. بهنظر ما اسلام به جامعه ایرانی بزرگترین خدمت را کرد. این خدمت همان احیاکردن جامعه ایرانی بود. در برابر جامعه ایرانی هم به اسلام و مسلمانان و بشریت خدمت کرد اما این بهمعنای منتی بر آن(اسلام) نیست. خدمت جامعه ایرانی به اسلام، خدمت به فطرت پاک انسانی و درواقع خدمت بهخودش بوده است. به اینها امروزه در جامعه ما توجهی نمیشود و بعضا تفسیرهای نادرستی از آنها صورت میگیرد.