این بیتردید، تنها از عهده کسانی بر میآید که از آزاداندیشی و دیدگاهی انتقادی برخوردار بوده و نیز از سوی دیگر به فرایندهای فرهنگی و فکری احاطه داشته باشند. از این رو بود که در سالروز شهادت استاد مطهری بر آن شدیم تا در نسبتسنجی اندیشههای استاد با زمانهاش- عصری که با انقلاب اسلامی آغاز شده و تا به امروز فراز و فرودهای زیادی را تجربه کرده است- به سراغ فرزندش، دکتر علیمطهری برویم. از یاد نبردهایم که استاد همواره در آثار خویش، روشی آزاداندیشانه اتخاذ کرده بود. اینک خواستیم با چنین زمینهای سراغ آثارش برویم و ارمغان وی را برای اکنونیان به بررسی، نقد و تحلیل بگذاریم.
- جناب آقای دکتر مطهری با توجه به اینکه شما خود دانشآموخته فلسفه هستید و یک فعال سیاسی - اجتماعی نیز محسوب میشوید، به نظر شما اندیشه شهید مطهری چه تأثیری در امروز اندیشه دینی جامعه ما داشته است؟
با توجه به اینکه استاد مطهری ارائهدهنده ایدئولوژی اسلامی آنچنان که هست بدون هرگونه آرایش و پیرایشی بودند و موضوعاتی که مورد بحث و تحقیق ایشان قرار گرفته، در واقع موضوعاتی است که مبتلابه جامعه اسلامی در همه زمانهاست و مربوط به زمان خاصی نبوده من فکر میکنم ما همیشه محتاج اندیشههای ایشان هستیم. همانطور که قبل از انقلاب جامعه ما نیازمند اندیشههای ایشان بود امروز هم همچنان نیازمند اندیشههای ایشان هستیم.
اگر شما نگاهی به سرنوشت بسیاری از افراد و گروههای فعال سیاسی و اجتماعی بیندازید میبینید اکثر کسانی که با آثار و اندیشههای شهید مطهری انس و الفت داشتهاند از انحراف فکری و سیاسی مصون ماندهاند. چه بعد و چه قبل از انقلاب افرادی که به واسطه آثار شهید مطهری با ایدئولوژی اسلامی آشنا شدهاند و یا وارد نهضت اسلامی شدهاند به دام گروههای انحرافی مثل مجاهدین خلق، گروه فرقان و یا بعضی روشنفکران مسلمان مارکسیسمزده نیفتادهاند و به آرمانهای انقلاب نیزهیچگاه ضربه نزدهاند.
- فارغ از این تأثیرگذاری، به نظرتان چه نسبتی میان اندیشه شهید مطهری در وجهی کلی با آنچه در سپهر اندیشه دینی در امروز جامعه ما جاری است، برقرار است؟ به عبارت دیگر میان آنچه امروز فرهنگ دینی ما را تشکیل داده و قرائتی که از اسلام در جامعه دینی ما وجود دارد با آنچه شهید مطهری از فرهنگ دینی و شناساندن اسلام منظور داشتند چه نسبتسنجیای میتوان داشت؟
اگر ما بخواهیم وضعیت امروز خود را بلکه وضعیت 32ساله انقلاب خودمان را بررسی کنیم، یکی از راهها معیار قرار دادن اندیشه شهید مطهری است، یعنی ما باید ببینیم در تحقق آرمانهای انقلاب اسلامی چقدر پیشروی داشتهایم و در چه جایگاهی قرار داریم. مثلا از نظر عدالت اجتماعی با مقیاس شهید مطهری درباره عدالت باید دید ما در کجا قرار داریم و یا درباره آزادی اعم از آزادیهای اجتماعی یا آزادی بیان باید وضعیت امروز جامعه خود را با برداشت استاد مطهری از آزادی بسنجیم و ببینیم تا چه حد منطبق بر این برداشت هستیم یا در مسئله استقلال - اعم از استقلال سیاسی، اجتماعی و فرهنگی- باید دید ما تا چه حد منطبق بر مفهوم مورد نظر شهید مطهری هستیم و معیارهای مختلف دیگر که میتوان نسبتسنجی کرد.
- استاد مطهری را در جامههای گوناگونی میتوان بازشناخت؛ از شهید مطهری الهیدان فیلسوف تا شهید مطهری مصلح اجتماعی و مبارز سیاسی و متفکر دینی. به نظر شما کدام جنبه از اندیشههای استاد مطهری به تبع این شخصیتهای مختلفی که استاد داشتهاند برای امروز ما راهگشاترند؟ این پرسش یک پیشفرض نیز دارد به این معنا که اندیشههای استاد مطهری مانند هر متفکر دیگری بعضا در چنبره زمان و عصر خود گرفتار میشوند و تنها برخی از جنبههای اندیشه ایشان فراعصری است و بالطبع برای 32سالگی انقلاب ما میتواند راهگشا باشد.
بهنظر من بیشتر اندیشههای استاد فراعصریاند. کمتر در آثار ایشان به اندیشههایی که محدود به عصر خودشان باشد برمیخوریم. استاد مطهری در قالب اوقات بهدنبال ایضاح آن نقاط کور ایدئولوژی اسلامی و تمدن اسلامی بودند که حتی هماکنون نیز برای اکثر اجتماعات اسلامی مطرح است؛ مثل نظام حقوق زن در اسلام که 50 سال پیش مطرح بوده است، اکنون مطرح است و 50سال دیگر نیز مطرح خواهد بود یا رابطه اسلام و ایران و مسئله حجاب و. . . . همانگونه که نظام فکری اسلام در دل خود نظامهای متعددی دارد مثل نظام حقوقی، نظام تربیتی، نظام اجتماعی و اقتصادی و... اندیشه و آثار استاد مطهری نیز چون به این نظامها پرداخته صبغهای فراعصری دارد. یک علت زندهماندن آثار شهید مطهری همین است که موضوعاتی که ایشان به آن پرداختهاند مسائلی عام است که در همه دورهها مورد توجه است.
- پرسشم را اینگونه سامان میدهم که اگر اکنون استاد مطهری در قید حیات بودند بهنظر شما کدام وجه از آنچه پیشتر به آن پرداخته بودند را مسئله اصلیتری در جامعه تلقی میکردند و به آن میپرداختند؛ مثلا آیا عقلانیت دینی بیشتر مورد توجه ایشان قرار میگرفت، کارکردهای اجتماعی دین یا عدالت؟
بهنظر من عقلانیت وجه بسیار مورد نیاز امروز است. مسئله عقلگرایی و اهمیتی که اسلام برای عقلانیت قائل است، یکی از امتیازات و جاذبههای اسلام است. اینکه احکام فقهی اسلام همه بر حسب مصالح و مفاسد نفسالامری است و یکی از منابع اجتهاد عقل است در هیچ دینی آنگونه که در اسلام مطرح میشود نیست. مسئله عقلگرایی در آثار شهید مطهری نیز بسیار برجسته است. قطعا این عقلانیت درصورت فرض شما نیز مورد توجه ایشان در همه حوزهها بود. عقلانیت میتواند به معیاری در همه بحثها از جمله مقوله عدالت و آزادی بدل شود. عقلانیت ارزشی فرادینی است یعنی در بسیاری از موارد، قبل از اینکه شریعت حکمی صادر کند عقل ما آن را تشخیص میدهد. وقتی ما به قول متکلمین قائل به حسن و قبح عقلی افعال باشیم، که مثلا عدالت در ذات خود چیز خوبی است این قطعا در نگاه فقهی و اجتماعی و سیاسی ما بسیار مؤثر خواهد بود. مثلا فقیهی که قائل به این باشد که عدالت ماقبل دین دارای حسن است و از طرفی اسلام هم هیچگاه موافق با ظلم نیست، این در اجتهاد ما بسیار مؤثر خواهد بود و اگر مثلا درباره مسئلهای هیچ نصی در کتاب و سنت وجود نداشته باشد اما مخالف صریح عقل باشد و در واقع یک ظلم آشکار باشد آن فقیه حکم به ابطال آن میدهد. مثل مسئله طلاق قضایی که حاکم شرعی میتواند طلاق زنی را که مورد ظلم آشکار مرد واقع شده است بگیرد. این نوع نگاه به عقل که ما عقل را مقیاس دین بدانیم و نه دین را مقیاس عقل، در نگاه ما در حوزههای مختلف بسیار مؤثر است.
- بهنظر شما برای اینکه بتوانیم از آثار و اندیشههای شهید مطهری در امروز جامعه اسلامی بهرهمند بشویم آیا نیاز به بازخوانی این اندیشهها نداریم؛ یک بازخوانی که البته انتقادی خواهد بود؟
بله. اصلا آثار استاد مطهری نیاز به یک توجه دارد. این توجه شامل نقد هم میشود. اصولا اگر اندیشهای نقد نشود میمیرد. وقتی اندیشه نقد شود نقاط قوت آن برجسته میشود و احیانا اگر نقاط ضعفی داشته و نیاز به تکمیل داشته باشد آشکار میشود. مهم این است که به افکار ایشان توجه شود و ما به بزرگداشت ایشان بسنده نکنیم. نخبگان و دانشگاهیان ما، روحانیون ما و همینطور سیاسیون ما به اندیشههای استاد توجه کنند. امروزه کمتر افرادی را میبینم که به این سرمایه عظیم فکری توجه کافی کنند.
- بهنظر شما چرا در این 32سالی که از انقلاب اسلامی گذشته است با توجه به تأکیدات امام(ره) و رهبری معظم همچنان بازخوانیای جدی و انتقادی نسبت به اندیشههای استاد برای استفاده بیشتر از آثار ایشان صورت نگرفته است؟
کم و بیش انتقاداتی بوده است.
- میشود مثال بزنید؟
مانند انتقاداتی که دکتر سروش در بعضی مواقع به برخی آرای ایشان داشته است.
- منظور من از بازخوانی انتقادی، انتقاداتی که خواسته باشند در مقابل شهید مطهری حرفی زده باشند و موضعی بگیرند، نیست بلکه نوعی مواجهه انتقادی در جهت بازیابی اندیشههای ایشان است به گونهای که به درد امروز جامعه ما بخورد.
شاید تأکیدات محکم و صریح امام خمینی(ره) و توصیههای مکرر رهبر گرامی انقلاب و تعریف و تمجیدهایی که از آثار ایشان شده خود مانعی برای بازخوانی انتقادی آثار استاد بوده است. از طرف دیگر نقد آثار ایشان هم کار آسانی نیست چرا که ایشان وارد هر موضوعی شده توجه تامی به تمام جوانب موضوع داشته است. واقعیت این است که ایراد اساسی به آثار ایشان گرفتن کار آسانی نیست؛ ممکن است در بعضی مواقع سهوا جنبهای از مسئلهای فراموش شده باشد که چندان مهم نیست. به هر حال اینکه ایشان مبانی مشخصی داشته و اندیشمندی بودهاند که ابتدا خوب تحصیل و فکر کردهاند و بعد دست به قلم بردهاند، نقد آثار ایشان را بسیار مشکل کرده است. البته قطعا کاستیهایی در آثار ایشان وجود دارد و ابن طبیعی آثار بشری است. اما بعضی از نقدهایی هم که در این میان شده بسیار سطحی بوده، گویی شخص خواسته خود را اثبات کند. وقتی خوب دقت میکنیم میبینیم منتقد، نظریه شهید مطهری را خوب درنیافته است. از این جور نقدها نیز بوده است، نقدهای معرفتشناختی و جدی که حتی بر سر اختلاف در مبانی باشد هم بوده است در بحثهای فقهی و فلسفی ایشان.
- بله. اتفاقا از این دست نقدها در بحثهای فقهی و فلسفی ایشان صورت جدیتری دارد منتها منظور من نقد بحثهای عامتر ایشان است؛ بحثهایی که به درد فرهنگ امروز جامعه اسلامی میخورد تا بحثهای تخصصی فلسفی ایشان که در جای خود متخصصان امر درباره آن جرح و نقد داشتهاند. به این ترتیب اگر بخواهم پاسخ شما را به پرسشم سامان بدهم شما در وهله اول اشاره کردید به عدمشهامت و جرات نزدیک شدن به آثاراستاد مطهری و اینکه البته نقد آثار استاد تواناییهای ویژهای نیز میخواهد؛ مسئله دیگر آیا به نظر شما این نیست که ما در همه این سالها تنها به شهید مطهری عادت کردهایم؟ به عبارت دیگر بدون اینکه بخواهیم پهلوان فکری فرهنگ انقلابیمان را بشناسیم تنها برای او بزرگداشت گرفتهایم و او را ستایش کردهایم بدون معرفتی که در خور اندیشههای او باشد و من اسم این رویکرد را اجحاف به اندیشههای شهید مطهری میگذارم!
متأسفانه در خیلی از جاها این مسئله اتفاق افتاده؛ گاهی از کوتاهی ما بوده و گاهی از سر مخالفت؛ یعنی در جایی برخی با اندیشه ایشان مخالف بودهاند و طبعا نخواستهاند به اندیشه ایشان پرداخته شود. مثلا خیلی از آثار ایشان میتوانسته در کتابهای درسی وارد شود اما برخی متولیان این امر در طول 32سال افرادی بودهاند که تمایلی به این کار نداشتهاند؛ لذا این کار آنطور که باید انجام نشده است.
- البته برخی کتابهای استاد بهعنوان متن درسی در دانشگاههای کشور مورد استفاده قرار میگیرد.
نه، آن هم زیاد نیست. ابتدا که من یادم هست در درسهای معارف اسلامی 10 الی 15صفحهای از ایشان گذاشته بودند و بقیه از دیگران بود؛ در حالی که همان دوره «جهانبینی اسلامی» استاد میتوانست چند واحد درسی قرار بگیرد چرا که بهنظر من این دوره یک متن منقح کلاسیک دانشگاهی است. این نشان میداد که عنایت چندانی به آثار ایشان نبوده است. تا امروز نیز اینگونه است. آنگونه که باید استفاده نشده. یا فرض کنید سیاسیون ما چه اندازه به تفکر ایشان توجه داشتهاند؟ اگر ما آثار ایشان را مبنا قرار میدادیم بهنظر من بسیاری از اختلاف نظرهای سیاسی از بین میرفت. اکنون بهنظر من مبانی فکری همین دو طیف سیاسی مشخص در جامعه کاملا مشخص نیست در حالی که اگر ما تفکر شهید مطهری را مبنا قرار میدادیم، مثلا برداشت شهید مطهری از ولایت فقیه، آزادی، استقلال فرهنگی، عدالت و اخلاق و معنویت را معیار قرار میدادیم آنوقت بسیاری از اختلاف نظرها و تفرقهها از بین میرفت. متأسفانه آنگونه که باید به تفکرشهید مطهری توجه کافی نداشتهایم؛ مثلا من در برخی مواقع که طی اظهار نظری عین تفکر و نظر ایشان را مطرح میکنم، برخی شدیدا حمله میکنند و نمیدانند که این حرف من نیست بلکه عین اندیشه شهید مطهری است که بازگو میشود. به هر حال باید گفت در امروز جامعه اسلامی این ما هستیم که به اندیشههای استاد بهعنوان یک منبع و سرمایه فکری احتیاج داریم چرا که به واسطه آن میتوانیم بسیاری از گرههای کور فکری و سیاسی امروزمان را باز کنیم.
- اگر بخواهیم نگاهی آسیبشناختی هم به آنچه تا اکنون درباره آثار شهید مطهری انجام دادهایم داشته باشیم، بهنظر شما تا به حال چقدر از آثار ایشان دچار کژخوانی شدهاند؟ البته واضح است که منظورم گزینشهای سیاسیزده از آثار و اندیشههای ایشان نیست بلکه منظورم برداشتهای غلط است که سهوا اتفاق افتاده و خب علت وجودی آن هم عدمبازخوانی انتقادی از آثار استاد است.
برداشت بخشی و ناقص از تفکر ایشان به این معنا که ما بخشی از اندیشههای ایشان را که مطابق میل ماست ترجیح بدهیم و بقیه را رها کنیم بوده است. مثل بحث از آزادی که ما مثلا آنجا که استاد صراحتا از آزادی تفکر و بیان دفاع کردهاند استقبال کنیم و آنجایی که ایشان درباره آزادیهای اجتماعی صحبت کردهاند نادیده بگیریم (وقتی که میگویند بر خلاف نظر غربی آزادیهای اجتماعی را تنها آزادیهای دیگران محدود نمیکند بلکه مصالح فرد و مصالح جامعه هم آزادیهای اجتماعی را محدود میکند). این را من برداشت ناقص و کژ میدانم. اما اینکه از اندیشههای ایشان برداشت معکوسی شود و یا چیزی را به ایشان منتسب کنند من الان حضور ذهن ندارم.
- گریزی زدید به یکی از مسائلی که در آثار شهید مطهری مورد کنکاش بسیاری قرار گرفته و گاه نتایج متفاوتی نیز از آنها گرفته شده است بد نیست ادامه گفتوگویمان را به اختصار به چیستی آزادی در اندیشه استاد مطهری بپردازیم.
آن نگاهی که استاد مطهری به مسئله آزادی دارد بینظیر است. شاید در بین سران انقلاب اسلامی هیچکس مثل ایشان بر آزادی تفکر و بیان تأکید ندارد. و توجیهی که ایشان برای این آزادیها دارد و همینطور نگاه ایشان به آزادیهای اجتماعی و آن خلطی که در نگاه غربیها و برخی روشنفکران خودمان درباره مرز آزادی وجود دارد از ویژگیهای ایشان است. ایشان در آزادی بیان و آزادی تفکر مرز آزادی تفکر را فریب و دروغ و نفاق میدانند. از نظر ایشان اگر نفاقی در کار نبود و کسی صرفا از روی تفکر محض به مسائل پرداخت و آن را بیان کرد ما باید به او آزادی بدهیم، حتی اگر نظریهاش مخالف اسلام باشد و به انکار آموزههای اسلامی بینجامد.
- از منظر استاد مطهری این مرز چگونه قابل تشخیص است؟ و این تشخیص وظیفه چه کسانی است؟
این وظیفه علما و دانشمندان است. شاید با یک مثال، مسئله روشنتر شود. مجاهدین خلق بهعنوان گروهی که ابتدا ایدئولوژی مارکسیستی را پذیرفته بودند، چون میدانستند ارائه نظریات مارکسیستی در بین جوانان ایرانی و مردم جاذبهای ندارد، تلاش کردند از آموزههای اسلامی و آیات و روایات بهعنوان ابزار استفاده کنند. آنها میکوشیدند با این ابزار مردم را جذب مرام و ایده خود کنند. در اینجا متفکران و اسلامشناسان تشخیص میدادند که اینها دنبال حقیقت نبودهاند و میخواهند تفکر ازپیشپذیرفته خود را بهعنوان قرائتی دیگر از اسلام تحمیل کنند؛ یا مثلا گروه فرقان و نوع تفسیری که از قرآن داشتند. تشخیص این مرز خیلی مشکل نیست.
- اما در همه مصادیق، این موضوع به وضوحی که شما میگویید نیست؛ مثلا در بعضی مواقع بین خود علما و اسلامشناسان نیز میان این مرز حق و باطل اختلاف میافتد؛ آنگاه باید چکار کرد و چه ملاکی را معیار قرار داد در وجه احترام به آزادی بیان و برخورد با سلبکنندگان آزادی، البته به اسم آزادی!؟
منظور ما از علما، اسلامشناسان است. اسلامشناسان واقعی نیز در هر دورهای تعدادشان از انگشتان یک دست تجاوز نمیکند؛ پس اولا تعداد اسلامشناسان واقعی بسیار محدود است و ثانیا بین آنها اختلاف اساسی وجود ندارد. در مسائل فکری کار آسانتر است؛ شاید در مسائل سیاسی کار مقداری سختتر باشد؛ یعنی در امور سیاسی تشخیص نفاق و فریب و دروغ بهعنوان مرز آزادی بیان کمی مشکل است.
- چون مقاصد پنهانتر است، و منفعت، قدرت است!
بله. چون مقاصد پنهانتر است و البته به اندک بهانهای نیز میتوان هرکسی را به نفاق و فریب، متهم و آزادی بیانش را محدود کرد. من خودم شخصا معتقدم در مسائل سیاسی نباید زیاد سختگیری کنیم بلکه سختگیری ما در تشخیص مرز آزادی بیان، باید در مسائل فکری باشد. نباید ما به بهانه نفاق و نیرنگ دائما از اظهار نظر افراد جلوگیری کنیم. به هر حال شهید مطهری معتقد است تنها مانعی که محدودکننده آزادی تفکر میتواند بشود نفاق داشتن و فریب دادن مردم است و اگر کسی تنها از روی تحقیق و حقیقتجویی و نه از روی نیرنگ و نفاق حتی به این رسید که خدایی وجود ندارد و ادیان باطلند میتواند آزادانه عقیده خود را بیان کند و البته علما هم باید به آن شخص پاسخ بدهند. یعنی تا آنجا که مشخص شود فرد حسن نیت دارد و قصد نفاق و نیرنگ ندارد شخص میتواند آزادی تفکر و بیان داشته باشد. شهید مطهری حتی اعتقاد دارد احزاب غیراسلامی نیز باید در کشور آزاد باشند منتها با تابلوی خودشان، نه اینکه تحت لوای اسلامخواهی بخواهند به نیات خود برسند.
- یا نمیتوان گفت که شهید مطهری بدون تجربه امروز حکومت دینی و جامعه اسلامی قائل به این توسع مرزی برای آزادی بیان و تفکر است و بیشتر نگاهی اتوپیایی دارد در حالی که اگر ایشان تجربه امروز قدرت حکومت دینی را داشتند متوجه میشدند این وجه از رواداری نسبت به آزادی بیان برای جامعه مفید نیست و حداقل نگاهی تقلیلگرایانه نسبت به حدود آزادی اتخاذ میکردند.
شهید مطهری این بحث را در فضایی انتزاعی مطرح نکردهاند.
- انتزاعی نه، اما تجربه امروز جامعه ما را نیز قطعا نداشتهاند.
بحثهایی که ایشان در این زمینه مطرح کردهاند، بحثهایی نیست که بگوییم مثلا در دهه40 مطرح شده بلکه شهید مطهری این بحث را در آستانه پیروزی انقلاب مورد توجه قرار دادهاند و در همان دو ماه و نیمی که بعد از پیروزی انقلاب حضور داشتهاند با توجه به تشکیل حکومت اسلامی این بحثها را مطرح کردهاند. ایشان واقعا این اعتقاد را داشتند که ما نباید به بهانه دفاع از اسلام مانع آزادی اندیشههای دیگران شویم. منتها این نکته را بیان میکنند که هر فرد و حزبی با تابلوی خود به میدان بیاید و نخواهد با نیرنگ و نفاق به اسم اسلام و با تابلوی اسلام به میدان بیاید. اتفاقا اگر با رعایت این شرط افراد به میدان بیایند مشکلی ایجاد نخواهد شد. مشکل آنجا پیش میآید که اینهایی که اسلام را قبول ندارند میخواهند با پرچم اسلام به جذب مردم بپردازند و کار خود را پیش ببرند و تشخیص آن برای توده مردم سخت است.