یکشنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۶ - ۰۸:۴۲
۰ نفر

همشهری جوان: اصلا تقصیر خودمان است، خود ما جوان ها. ما خودمان می‌توانستیم کاری کنیم که قصه به اینجاها نرسد.

می توانستیم مسیر قصه را عوض کنیم تا روزی نرسد که توی خیابان ها برای حفظ حرمت خواهران شهرمان، مامور بگذارند و بگویند که چه چیزی را بپوش و چه چیزی را نپوش و اخم و تخم کنند که چرا این را پوشیده ای و روسری ات را کمی جلوتر بکش و مانتوی تنگت را عوض کن.

به ما نگفته اند؟ به آنها که در مینی بوس به انتظار نشسته اند، این حرف ها را زده اند؟ مگر فرقی دارد؟ همین فکرها را کردیم که به اینجا رسیدیم. فکر کردیم آنها مسئول اعمال خودشان هستند و ما هم مسئول اعمال خودمان. چشمانمان را به روی واقعیت ها بستیم و حرف نزدیم.

حرف نزدیم که هیچ، حتی لبخند هم زدیم. اگر این طور نبودیم امروز به جایی نمی رسیدیم که ماموران سبزپوش مجبور شوند در کوچه و خیابان چشم در چشم خواهران شهرمان شوند. بله، در این گیر و دار به خیلی از بی گناهان ممکن است بی احترامی شود، بی عدالتی هم ممکن است رخ دهد، ولی آتش، هیزم خشک و تر نمی شناسد.

این آتشی است که کوتاهی خیلی ها در برافروختن آن نقش داشته: خانواده، مدرسه، جامعه و مسئولان؛ ولی این روزها وقتی دلت از این برخوردها در کوچه و خیابان های شهر خاکستری مان گرفت ، یادت باشد که خودت هم در بین آنها هستی.

وظیفه ما حفظ امنیت شماست

پسر و دختر نگرانند. کسی با آنها کار نداشته، اما دختر همراهشان را که مانتوی کوتاهی پوشیده بوده است و شال تور بر سر داشته برده اند سمت مینی بوسی که جلوی مرکز خرید ونک پارک کرده. افسران زن تا زیرزمین این پاساژ هم آمده اند که جایی از قلم نیفتد.

پسر ازشان می پرسد چه کارش می کنید؟ لبخندی تحویل می گیرد و جواب مطمئنی نمی شنود و آنها برای آنکه از بلاتکلیفی دربیایند تا میدان می روند که فرمانده اصلی را پیدا کنند: مانتو برایش بیاوریم یا می بریدش؟ . جوابشان هنوز معلوم نیست. باید کمی صبر کنند تا وضعیت دختر مشخص شود. یک خانم افسر با آن ها مشغول حرف زدن می شود.

امروز دور میدان به غیر از مردان سبزپوش نیروی انتظامی و جماعتی که عامی به حساب می آیند، خبرنگارها همه هستند. آنها قرار است با هماهنگی نیروی انتظامی همراه مأمورهای گشت ارشاد بچرخند و گزارش تهیه کنند.

حوالی غروب است و میدان ونک مثل همیشه شلوغ. شرق میدان، چراغ گردان یک ماشین توی چشم می زند؛ آمبولانس است.

می گویند یک خانم سکته کرده و افتاده کنار خیابان. کمی آن طرف تر سردار علی پور ، رئیس پلیس امنیت تهران بزرگ با پژوی 405 پلاک شخصی اش آمده اوضاع تهران بزرگ را بررسی کند که خبرنگارها دوره اش می کنند. بحث داغ می شود و کم کم آدم های کنجکاو آن دور و برها شلوغ تر می کنند.

غیر از آنها یک لشکر آدم پشت میله های بین پیاده رو و پارک سوار مینی بوس ها ایستاده اند به تماشا. دو تا دختر کلید کرده اند به یکی از عکاس ها که اینجا چه خبر است؟ آنها فکر می کنند کسی توی این پژو بلایی سرش آمده که ملت جمع شده اند و پلیس هم آمده!

خانم تشریف بیاورید
دو تا خانم  پلیس، کنار پیاده رو ایستاده اند و همکاران مردشان کمی عقب ترند. دختری که شال سرش کرده همراه مادرش از کنارشان می گذرد که صدایی خطابش می کند.

  • خانم تشریف بیاورید.

من؟! برای چی؟

  • شما روسری ندارید، مانتویتان هم کوتاه است.

تیپ من همین است، جلب توجه که نمی کند.

  • به هر حال باید با ما بیایید.

تا میانه راه مینی بوس می روند. اما دختر همچنان دارد با همه بحث می کند؛ خیلی آرام و منطقی. چون دختر خوبی هستی می توانی بروی. شاید هم چون همراه مادرش است، بی خیالش می شوند.

زن و مرد جوانی سوژه بعدی اند. زن می گوید که اهل تهران نیست و نمی داند اینجا جریان چیست؟

افسر به اش می گوید که مگر حجاب فقط توی تهران مهم است؟! ضمن اینکه قبلا همه جا یادآوری شده بود. زن می گوید یعنی چی؟! مثلا باید چطور بپوشم؟ همسرش ساکت است و مواظب است او از کوره در نرود. زن می گوید شکایت می کنم. افسر زن هم می گوید ما باید به شما تذکر می دادیم. مختارید که شکایت بکنید.

آنها که می روند سه تا دختر دبیرستانی، شاد و شنگول رد می شوند و روسری هایشان به اندازه کافی عقب است که نگهشان دارند. آنها بیشتر از خانم پلیس حساب می برند. قبل از اینکه چیزی بشنوند روسری شان را جلو می کشند و سعی می کنند با زور هم که شده مانتویشان را پایین بکشند که بلندتر شود. تذکرات را خوب گوش می دهند و عذرخواهی می کنند.

به عنوان مادر تأیید می کنم ولی...

زن های پلیس در حال شناسایی وضعیت موارد متخلف اند و سرهنگ ها، در حاشیه پیاده رو به تماشا ایستاده اند. زن میانسالی از کنارشان رد می شود، نگاهشان می کند و آرام رد می شود.

چند قدم که جلوتر می رود، دلش نمی آید چیزی نگوید و بر می گردد و یک راست می رود سراغ جناب سرهنگ: آقا، من به عنوان یک مادر با اصل موضوع موافقم. اما روشتان غلط است. این جوری همه نسبت به پلیس بدبین می شوند . مردم کم کم دورشان جمع می شوند و بحث جدی تر می شود. سرهنگ سعی می کند آرام و منطقی جواب بدهد. آدم هایی که دورشان ایستاده اند، می آیند و دقیق گوش می دهند. بعضی هم زود ول می کنند و می روند. مادر آخرش از پلیس ها تشکر می کند.

کار تحقیقاتی هم کرده اید؟

چند دقیقه از مباحثه پلیس و زن میانسال گذشته که یک نفر دیگر سراغ جناب سرهنگ ها می رود. قیافه اش به اساتید دانشگاه می خورد. سؤالش هم این است: ببخشید، من فقط یک سؤال داشتم. قبل از شروع این کارها تحقیق علمی و بررسی هم کرده اید؟

من خودم استاد دانشگاهم. بعید می دانم کار اصولی کرده باشید. این آمار اگر مستقیم و با نمونه برداری صحیح انجام شده باشد ملاک است. اینجا مسیر همیشگی من است. ولی این چند روز که شما آمده اید، دیگر نشاطی در بین جوان های اینجا نمی بینم . و سرهنگ در جواب تأکید می  کند که پلیس در سال های اخیر سعی می کند بی مطالعه و بررسی وارد کار نشود.

من به وظیفه ام ایمان دارم

یکی از زن های پلیس آشنا به نظر می رسد؛ انگار عکسش را زیاد این ور و آن ور زده باشند. خودش است؛ اولین شکار عکاس هایی که پی افسرهای زن می گشته اند. تصویر او از سایت ها و شبکه های خبری بگیرید تا وب سایت یاهو ، در کنار تیتر اعلام اجرای طرح ارتقای امنیت اجتماعی در ایران کار شده و حالا حسابی برای خودش معروف شده. خانم پلیس اما چندان راضی به نظر نمی رسد.

او به خصوص از خبرنگارها گلایه دارد: من به کارم ایمان دارم. جدای از این، یک نظامی ام و وظیفه ام این است. صبح تا شب توی خیابان ها سرپا می ایستیم برای انجام وظیفه، ولی توی مطبوعات یک طور دیگر جلوه اش می دهید. انگار که ما از اذیت شدن جوان های مردم لذت می بریم! . او، نه حاضر به مصاحبه با کسی است، نه اجازه عکس گرفتن می دهد. با این وجود با دستور مافوقش قرار می شود میکروفن وصل کند تا از صحنه ارشاد و تذکر به بدحجاب ها تصویر و صدا تهیه کنند.

حاج آقا حدود چیست؟

وسط این شلوغی خبرنگارها هر چیزی را سوژه می کنند. وسط خیابان بحث های مختلف اجتماعی، دینی، فقهی و روشنفکری داغ شده است. محور یکی از این بحث ها حاج آقایی است که بی خبر از اتفاقاتی که آن طرف میدان رخ می دهد از این جا رد می شود. خبرنگارها از او، اصول دین، می پرسند و در مورد حدود حجاب و رعایت حقوق شهروند در این طرح سؤال می کنند.

روم نمیشه پیاده شم!

حدود ساعت۸ شده و میدان کمی خلوت تر است. چراغ گردان ماشین پلیس هم خاموش است. اما کار همچنان ادامه دارد. دو تا از افسرهای زن اجازه می گیرند برای نماز بروند. درب عقب مینی بوس هم باز می شود و چند نفر خداحافظی می کنند. یکی شان این پا و آن پا می کند، مردد است: روم نمی شه پیاده شم! .

بیرون که می آید، دلیل حرفش معلوم می شود. سن و سالش کم نیست؛ به 40 سال می زند و مصداق کوتاه بودن شلوار در موردش محرز بوده؛ طوری که همان اول بازداشتش کرده اند و حالا تعهد داده و آزاد شده.

امنیت اجتماعی، از این جهت

ساعت 8:30 است و سر پلیس خلوت تر. پرایدی کنار میدان می ایستد و یک زن و مرد بعد از کمی بحث با راننده پیاده می شوند و یک راست می آیند خدمت جناب سرهنگ. موردشان به طرح مبارزه با بدحجابی ربطی ندارد. راننده پراید از آنها کرایه زیادی گرفته. آنها هم با دیدن این همه پلیس، انگیزه بیشتری برای گرفتن حقشان پیدا کرده اند.

پلیس ها همچنان دور میدان ایستاده اند. ماندنشان بستگی به شرایط جوی و میزان رفت وآمد آدم ها دارد. سرهنگی که کنار مینی بوس ایستاده، می گوید تعداد کمی از کسانی که کارشان به مینی بوس می کشد، کل کل می کنند: اکثرشان خیلی طول بکشد، نهایت نیم ساعت قیافه حق به جانب می گیرند. بعدش وا می دهند و می پذیرند که بعضی از حدود را رعایت نکرده  اند.

آن طرف تر هنوز ماشین های خطی دنبال مسافر، مقصدشان را فریاد می زنند. زندگی جدای از همه اتفاقاتی که امشب و شب های دیگر در میدان افتاده و قرار است باز هم بیفتد، در جریان است.

مصادیق بدپوشی آقایان ابلاغ می شود

از میان گفت وگوهای خبرنگاران با سردار ساجدی نیا، جانشین فرماندهی انتظامی تهران بزرگ در روز دوشنبه، خبرها و نکته های جالبی دستمان رسید. گفتیم شما هم بی نصیب نمانید و احتمالاً مراقب باشید.

هدف اصلی ما ارشاد است. تا امروز (9 اردیبهشت) تنها 20 نفر بازداشت و به مراجع قضایی معرفی شده اند.

این مدت بالغ بر 16 هزار فروشگاه را بازدید کرده ایم. حدود 4 هزار تا تذکر گرفته اند، 360 مغازه هم پلمپ شده اند.

اتحادیه صنف پوشاک هم از فروش لباس های نامناسب و بدون اتیکت ناراضی است. تا الان 2 هزار فروشگاه، داوطلب فروش لباس های مناسب شده اند.

طرح ادامه خواهد داشت. در ادامه نیروهای گشتی نیز به آن اضافه می شوند. گشت ها با 2 سواری بنز و یک هایس انجام خواهد شد و خواهران پلیس نیز حاضر خواهند بود و به تمام خیابان ها و مراکزی هم که لازم باشد خواهند رفت.

اجرای طرح، خواسته مردم و مورد رضایت آنهاست. در یکی از میادین مردم برای ماموران ما گل و شیرینی آورده اند.

در این طرح پسرها را هم ارشاد کرده ایم، اما برنامه ریزی شده نبوده. در آینده (حدود 2 ماه دیگر) مصادیق پوشش نامناسب آقایان هم اعلام خواهد شد و آن وقت برخورد منظم و جدی خواهیم کرد. 

فقط خواهرم حجابت را ؟

همیشه که نباید از بالا به یک موضوعی نگاه کرد. گاهی وقت ها می شود به جای گفت وگو کردن با مقام های مسئول و عوامل اجرایی، رفت سراغ آدم هایی که هر کدامشان هر روز با موضوع درگیرند. فلسفه راه انداختن این میزگرد هم همین بود.

این 4 دختری که در این میزگرد حضور دارند، اصلا آدم های عجیبی نیستند. همه شان مثل من و شما یا دانشجو هستند یا درسشان تمام شده و تازه رفته اند سرکار. خلاصه اینکه جوان اند و دغدغه های جوانی دارند.

حالا هم که بحث مبارزه با بدحجابی پیش آمده، آنها به عنوان نمونه هایی از دختران جوان جامعه ما آمده اند اینجا تا درباره این موضوع حرف بزنند. فقط شاید اینجا یک توضیح لازم باشد؛ اینکه سعی کرده ایم آنها را از تیپ های مختلف انتخاب کنیم تا بحث بیشتر داغ شود.

ایمان جلیلی: خب، اول می خواهیم راجع به اینکه اصلاً پدیده ای با عنوان بدحجابی در جامعه ما وجود دارد یا نه، حرف بزنیم. یعنی شما به عنوان یک خانم، وقتی توی خیابان راه می روید از وضعیت پوشش بقیه راضی هستید؟ یا نه، وقتی بقیه را می بینید اعصابتان خرد می شود؟

مائده مقیمی: من فکر می کنم که این موضوع تا یک حدی شخصی باشد؛ یعنی هر کس به هر حال دیدگاه خودش را دارد. ولی به نظرم در این مورد متفق القول باشیم که بعضی آدم ها دارند زیاده روی می کنند.

زینب عزیزمحمدی: به نظر من هم همین طور است. درست است که بعضی چیزها شاید تا حدی شخصی باشد ولی وقتی هنجارهایی که مردم آن را پذیرفته اند رعایت نمی شود، آدم اذیت می شود. دلیلش هم اینکه در مدت زیاد، این هنجارها به عرف تبدیل شده. به نظر من وقتی آدم، یک جامعه ای را برای زندگی کردن می پذیرد، اجبارا برخی از قوانینش را هم رعایت می کند ولو اینکه دوست نداشته باشد.

  • ا.ج: شما یک حرفی راجع به عرف زدید. می خواهم بدانم این عرفی که جامعه ما پذیرفته چی است؟

ز.ع: ببینید! به هر حال جامعه ما یک جامعه دینی است. برخی از اصول باید در آن رعایت شود. اما مسئله این است که آموزش دادن و رعایت کردن این اصول خیلی راحت تر از آن چیزی است که ما خیلی جاها سعی کردیم انجامش دهیم. مثلا من یادم نمی آید که چادر اجباری بوده یا نه ولی شنیده ام که بعضی جاها قبلا چنین چیزی بوده.

خب، همین به نظرم خیلی فشار بیخودی بود، عرف غلطی را درست کرد و حالا وقتی یک پارچه سیاه از روی سر یک نفر کم می شود و چیزهای دیگری اضافه می شود، مردم ناراحت می شوند. به نظرم اگر یک چیز ساده که خود دین هم وضعش را خیلی کوچک و راحت مشخص کرده بود رعایت می شد، خیلی اوضاع بهتر بود.

  • ا.ج: به نظرتان می شود در مورد حجاب، یک چهارچوب مشخص و یک الگوی ثابت برای همه گذاشت؟

م.م: من فکر نمی کنم که این طوری باشد، باز هم برمی گردد به نظر شخصی افراد. در قانون اساسی آمده که باید قوانین اسلامی در کشور رعایت شود. قانون اسلام چیست؟ اینکه حجاب رعایت شود. حالا حجاب چیست؟ تعریفش برمی گردد به آن چیزی که اسلام گفته است. خیلی خب! اسلام گفته این حدود است و دولت هم باید از این حدود پاسداری کند. حالا من دقیق نمی دانم که این حدود چه چیزهایی هستند و فکر می کنم که این چیزی که الان باب شده، نباشد. فکر کنم حتی کاملا برعکس آن باشد. یک چیز دیگر هم هست؛ در کشور ما همه حجاب دارند و وقتی کسی با شکل و قیافه عجیب و غریب می آید بیرون، خیلی بیشتر توی چشم است.

  • ا.ج: من یک پرانتز باز کنم، آیا می شود یک معیاری را به عنوان عرف جامعه پذیرفت؟

الهه تهرانی: نه، چون تجربه ثابت کرده که ما در دوره های مختلف، تیپ های مختلفی داشتیم که اتفاقا خیلی هم ضد و نقیض بوده. مثلا حجاب خانم های الان با حجاب خانم ها در اوایل انقلاب، 180 درجه فرق کرده. در عین حال باید ببینیم این عرفی که یکهو در جامعه ما شکل می گیرد را اصلا کی دارد ایجاد می کند؟

به نظرم یکی از اشکالاتی که می شود به این برخوردهای نیروی انتظامی گرفت، این است که شما اولین کاری که کردید این است که آمده اید ارشاد فردی می کنید. در صورتی که وقتی مدی ایجاد شده، این است که توی همه مانتوفروشی های ما پر شده  از مانتوهای تنگ و کوتاه! من اگر بخواهم یک مانتو برای محل کارم پیدا کنم باید یک هفته بگردم.

من می خواهم بگویم عرف نمی تواند از بین اکثریتی که دارند از یک حد پیروی کنند در بیاید. اول باید همان کارشناس ها یک تعریفی بکنند، بعد بیایند ببینند آن چیزی که توی مغازه ها هست چقدر به این تعریف نزدیک است.

  • ا.ج: با همه این حرف ها لطفا برای قسمت اول یک نتیجه مشخص بگیرید؛ وضعیت الان حجاب چقدر بحرانی است؟

م.م: به نظر من تا یک حدی می شود گفت اوضاع خوب نیست. چون الان همه دارند به یک چشم دیده می شوند. یعنی توی خیابان آن کسی که می خواهد مزاحم یک دختر آن چنانی بشود، مزاحم من هم می شود. بنابراین از این جهت ناراحتی اش به من هم برمی گردد.

چی شد که این جوری شد؟

  • ا.ج: فکر کنم همه این را قبول دارید که به نسبت حتی 5-4 سال پیش، وضعیت پوشش خانم ها کاملا فرق کرده. اولا این سیر چرا به وجود آمد و ثانیا چرا در این سال ها اینقدر سرعت رشدش زیاد شده؟

فاطمه مرشدی: اصل مشکل این است که جامعه ما برای موضوع به این مهمی وقت نگذاشته.

  • ا.ج: پس شما می گویید با اینکه این موضوع دغدغه اصلی ما بوده ولی هیچ وقت کسی وقتی برایش نگذاشته؟!

ف.م: نه حجاب به طور اختصاصی؛ کلا مسائل فرهنگی که حجاب یک نمونه خیلی بارزش است.

  • ا.ج: من می توانم جمله تان را این جوری عوض کنم که هیچ وقت برنامه مشخصی برایش نداشته ایم؟

ف.م: بله، دقیقا.

م.م: من فکر می کنم اینقدر دغدغه های سیاسی زیاد شده که تا حدی این طرف ماجرا فراموش شده.

ز.ع: من با این قضیه موافقم ولی اگر یک کم ریزتر نگاه بکنید خانواده یا حتی مدرسه هم مقصرند. من خودم همیشه در مدارسی درس خواندم که با مصاحبه، دانش آموز می پذیرفتند. آن موقع ها حتی به ما اجازه نمی دادند جوراب سفید بپوشیم. یعنی نهایت کار فرهنگی که مدرسه راجع به حجاب می کرد این بود؛ یک کار کاملا سلیقه ای! با این حال در نظر بگیرید که برای هر کلاس در هر مقطع یک معلم پرورشی و یک معلم دینی وجود داشت؛ یعنی حدود 6 نفر در یک مدرسه.

حالا شما فکر کنید که 6 تا معلم با 6 سلیقه داشتند دین را یاد می دادند! این یک دلیل برای این حرف که می گویم هیچ وقت یک مرجع مشخص وجود نداشته. آدم ها فکر می کنند هر سطحی از دریافتشان از دین، همان چیزی است که دین گفته و این چیزی است که خیلی لطمه زده. ما بعدها که از مدرسه رفتیم بیرون، همکلاسی هایمان را با قیافه های آن چنانی توی خیابان می دیدیم.

  • ا.ج: به غیر از مدرسه مثال دیگری هم دارید؟

ز.ع: بله! برای من خیلی عجیب است که ورود به بعضی دانشگاه ها با چادر اجباری است! واقعا خودشان فکر نمی کنند که داریم کار عجیبی انجام می دهیم؟ یکی از دوستان من می گفت که در دانشگاهشان فقط به خاطر ورود مجبور است چادر سر کند و بعدش می تواند آن را دربیاورد. حتی بعضی ها  چادر را سر نمی کنند، همین جوری دستشان می گیرند و رد می شوند. خب، این خنده دار است! آن وقت آن چادر می خواهد چی را نشان بدهد!؟ به نظرم نه تنها در این زمینه وقت کافی و فکر کافی گذاشته نشده، بلکه حتی بعضی ها زحمت هم به خودشان نمی دهند که یک خرده فکر کنند.

عکس: حامد نوری

  • ا.ج: علاوه بر اینکه ما جایی نداشته ایم که درست و حسابی برای این قضیه برنامه ریزی کند، درگیر سلیقه های شخصی هم بوده ایم.

ز.ع: بله. و چقدر این آدم ها می توانستند کمک کنند. چون بالاخره یک سطحی از مطالعه را داشتند. منتها اگر اسم آن سلیقه را بگذاریم تعصب، بعضی از این آدم هایی که ما در حین بزرگ شدنمان با آنها ارتباط داشتیم، درگیر تعصب بودند.

ا.ت: من فکر می کنم بعضی دیگر از مقصران، کسانی هستند که وظیفه داشتند این امر را به ما بفهمانند. ببینید، همه جا- از زمان بچگی ما- نوشتند: خواهرم حجاب تو زینت توست ، خب، من واقعا در آن سن و سال معنی این جمله را نمی فهمیدم. مشکلی که ما در بخش فرهنگی داریم این است که هیچ وقت نمی رویم سراغ ریشه مسائل، حجاب خیلی چیز قشنگی است ولی هنوز خیلی ها دلیل حجاب داشتن شان را نمی دانند.

خیلی از این دخترها فکر می کنند حجاب یک چیز تبعیض آمیز است و الان دارد به ما ظلم می شود! می گویند چرا توی گرما ما باید مثلا چادر داشته باشیم. می خواهم بگویم ما هیچ وقت فلسفه حجاب را درست و حسابی به بچه ها توضیح نداده ایم. نوشتن این جمله که از ورود افراد بدحجاب به داخل این رستوران معذوریم ، چه فایده دارد؟

ف.م: یعنی شعاری برخورد شده همه جا؟

م.م: بله. شاید این شعارها 20 سال پیش جواب می داد ولی الان فضا کلی عوض شده.
ا.ت: من حتی معتقدم که در طول این سال ها ما دست به کارهای زیادی زدیم که شاید مطمئن بودیم که جواب نمی دهد؛ مثلا گرفتن دختر و پسرها در یک دوره ای به جایی نرسید واقعا.

ف.م: البته فکر می کردند جواب می دهد.

ا.ت: آخر می گویند مؤمن دو بار از یک سوراخ گزیده نمی شود. این الان راهی نیست که ما بخواهیم دوباره بهش برگردیم. می دانید؟ چون الان رفتار لج و لج بازی خیلی بیشتر در جوان های ما باب شد.

م.م: فکر کنم یک قسمتی اش هم به خانواده برمی گردد؛ یعنی بچه ای که توی یک خانواده بزرگ می شود، دیگر خیلی سخت می شود تغییرش داد. البته نمی توانم بگویم خانواده مقصر است ولی می دانم که خیلی مؤثر است.

  • ا.ج: پس ما تعدادی عامل بیرونی داریم و تعدادی عامل درونی.

م.م: بله و حتی شاید خیلی از این عوامل درونی (خانواده) از بیرون (جامعه) تأثیر بگیرد.
ف.م: من در راستای مخالف بودنم بگویم که شاید اصلا کسی نبوده که به همین پدر و مادرها آموزش بدهد.

ز.ع: من می خواهم یک قسمت تقصیر را هم بیندازم گردن آقایان. خیلی چیزها را هم آنها باید رعایت کنند.

م.م: یک چیزی در راستای حرف شما؛ آقایان تا وقتی که یک دختر طرف خودشان نباشد، هر جوری که باشد چیزی نمی گویند. ولی وقتی مال خودشان می شود دوست دارند هیچ جور آرایشی نباشد و خیلی ساده لباس بپوشد. اگر بد است برای همه بد است، توی خیابان هم بد است.

ز.ع: من هم یک مصداق محسوس تر بیاورم. از بس به خانم ها در مورد حجاب تذکر داده شده، که مردها فکر می کنند این قضیه اصلا بهشان مربوط نیست. شما نگاه کنید؛ توی یک اتوبوس، حواس همه آقایان به عقب ماشین است. وقتی هم یک خانم سوار می شود تا وقتیکه برود و بنشیند همه با نگاه دنبالش می کنند. خب بابا! اگر آن خانم می خواهد جلب توجه کند، من که کنار او نشسته ام نمی   خواهم تو من را نگاه کنی. برای چی به خودت اجازه می دهی وارد حریم من بشوی؟

ا.ت: الان توی همین بحثی که ما داریم درباره ارشاد و خانم های بدحجاب، یکدفعه شما در هیچ رسانه ای به گوشتان خورد که برادرم نگاهت را ؟! همیشه گفتند خواهرم حجابت را !
ا.ج: خب برویم سراغ بحث برخورد با این پدیده. شما فکر می کنید این نوع مواجهه با پدیده بدحجابی چقدر ضروری است؟

م.م: ما تقریبا هر سال همین موقع ها از این برنامه ها داریم که یکدفعه حرکت ضربتی می شود؛ نیروی انتظامی می آید توی خیابان، تر و خشک را با همدیگر می ریزد توی مینی بوس و بعد از 2 ماه همه چیز فراموش می شود. حالا نمی دانم امسال چه جوری است؟ ولی من خودم وقتی از خانه می آیم بیرون و می بینم چند تا از این مینی بوس های ون توی خیابان است و آدم های کلاه کج هم آدم را یک جوری نگاه می کنند. یک حس خیلی بدی به من دست می دهد؛ مگر دارید زندانی می گیرید؟ الان هم خیلی شدید دارند برخورد می کنند. برخورد باید بشود ولی من با این نوع برخورد موافق نیستم.

ف.م: من ولی موافقم. ما یک حالت ایده آل داریم و آن این است که از اول باید یک کار فرهنگی می شد ولی خب، به هر دلیلی نشد و این وضع پیش آمد و به نظرم به یک حدی از فاجعه رسید که این کار را کردند.

  • ا.ج: اصلا بیاییم فکر کنیم که برنامه بلندمدتی برای سامان دهی حجاب وجود دارد اما تا این برنامه عملی شود و نتیجه بدهد چه کار باید کرد؟

ا.ت: قاعدتا این کار را نباید کرد چون این بدتر به مشکل دامن می زند. تنبیه همیشه جواب کوتاه مدت می دهد. چرا نمی آییم تشویق بکنیم؟

م.م: من فکر می کنم همچنان گزینه کار فرهنگی، گزینه اول است. چون همه یک شبه که این شکلی نشده اند که حالا بشود با یک طرح ضربتی جلویش را گرفت.

  • ا.ج: ببخشید، فکر می کنم کسانی که تصمیم به اجرای این طرح گرفته اند به این مسئله اعتقاد داشته اند که باید کار فرهنگی کرد. منتها کار فرهنگی طولانی مدت جواب می دهد. بنابراین باید با یک طرح ضربتی حداقل جلوی سرعت رشد پدیده ای به اسم بدحجابی را گرفت. نمی دانم این مثال چقدر درست است ولی شما ببینید الان در بحث راهنمایی و رانندگی دارند کار فرهنگی می کنند ولی در عین حال جریمه ها و قوانین بازدارنده هم وجود دارد.

ز.ع: فرق می کند. در بحث راهنمایی و رانندگی شما دارید با عمل یک آدم برخورد می کنید ولی در بحث حجاب شما با خود آدم برخورد می کنید.

ف.م: البته خیلی به نوع برخورد نیروی انتظامی ربط دارد. اگر آن طوری که شایع شده موارد تذکر به بدحجاب ها توی پرونده شان برود، خب این یک جور جرم زایی است و اصلا اتفاق خوبی به حساب نمی آید. چون آدم را جری می کند. اگر برخورد با همه همین جوری است، خوب نیست ولی اگر در حد ارشاد است، من باهاش موافقم و معتقدم که برای جامعه فعلی کاری جز این نمی شود کرد، حداقل به عنوان یک چیز موقتی.

ا.ت: می شود یک کم نرم ترش کرد.

م.م: من هم با برخورد ارشادی و نه قهری موافقم ولی با توی مینی بوس ریختن و بردن موافق نیستم.

  • ا.ج: خب، فکر می کنید فایده فقط ارشاد چه باشد؟

م.م: حداقل فایده اش این است که کسی دیگر لج نمی کند.

ف.م: الان من دارم توی جامعه با شما زندگی می کنم و شمای بدحجاب داری با آزادی بی حد خودت، آزادی من را زیر سؤال می بری. شما توی حریم خصوصی ات هر کاری می توانی بکنی. می گویند اگر نیروی انتظامی با اینها برخورد کند، اینها می روند هزار تا کار بدتر می کنند. خب، بروند بکنند، منتها مخفی بکنند. این دیگر به خودشان ربط دارد.

ا.ت: مگر اینها گردن جامعه را نمی گیرد؟

م.م: نمی شود که، بالاخره از یک جا بیرون می زند! یک اتفاق دیگری می افتد.

  • ا.ج: آخر بحث این است که ما می خواهیم چه کار کنیم؟ می خواهیم فقط ظاهر را درست کنیم و بعد از بالا نگاه کنیم و بگوییم هورا ما موفق شدیم. ظاهر را درست کنیم؟!

ف.م: ببینید، قرار شد ما یک کار بلندمدت انجام بدهیم ولی حالا تا آن کار یک نتیجه درست و حسابی بدهد، یک برخورد مقطعی در حد معقول داشته باشیم.

ز.ع: آخر معقول می گویی که جواب بدهد؟

ف.م: اصلا قرار نیست جواب خاصی بدهد. حالا می خواهیم به این برسیم که شمایی که واقعا افتضاح آمدی بیرون، فردا دیگر این جوری نیایی.

ز.ع: یعنی از ترسش نیاید بیرون؟

ف.م: چاره ای نداریم.

ا.ت: چرا داریم. من می گویم ما از همین حالا باید بحث فرهنگی را شروع کنیم. مثلا شروع کنیم به تشویق باحجاب ها.

مثلا بیایید به همین خانم های بدحجاب یک کتاب بدهید. یک کتابی که خوب نوشته شده باشد.

ف.م: اگر این طوری باشد که از فردا همه موهایشان را می گذارند بیرون که کتاب بگیرند. باور کنید این کار را می کنند.

ا.ت: خیلی خوب. حداقلش این است که یک نگاه به کتاب می اندازد. این فقط یکی از راه ها بود. اصلا شما به عنوان دختری که فعال هستی، دانشگاه می روی، سرکار می روی و ورزش می کنی، وقت داری که 2ساعت بایستی جلوی آینه و آرایش فجیع بکنی؟! الان امکانات ورزشی برای دخترها چطوری است؟ فاجعه است! حالا بیا امکانات برای من فراهم کن، اوقات فراغت من را به طور سالم پر کن، ببینم باز هم من نوعی این جوری می آیم توی خیابان؟

ف.م: کاملا با این حرفت موافقم.

ا.ت: اینجا است که باید سر کیسه را شل کنیم و یک سری امکانات درست کنیم.
راه حل بدهید لطفا!

ا.ت: می دانید بدترین اتفاق این است که توی خیابان و جلوی چشم همه به تو تذکر می دهند؛ یعنی بعد از اینکه ولت کردند، همه توی خیابان به تو نگاه می کنند و دنبال عامل جرم می گردند!

این چی است؟ اگر امر به معروف است که دین ما گفته باید بار اول با زبان نرم و خواهش باشد، آن هم نه توی جمع. ما که با هم دعوا نداریم که. همه ما موافقیم که جلوی بی بند و باری در جامعه گرفته شود ولی راهش اشتباه است. این نحوه برخورد آدم را عقده ای می کند.

ز.ع: من خیلی دلم می خواهد بدانم به این آدم هایی که توی خیابان به دخترها تذکر می دهند، آموزش داده شده؟ چقدر خوب بود اگر من که ایستاده ام توی خیابان، در کنار تذکر دادن، از همه خانم هایی که خوب لباس پوشیده اند تشکر کنم. واقعا کار جالبی است یک آدم خوش روی مهربان که از مردم تشکر می کند.

  • ا.ج: اصلا بیایید فکر کنید که ماها اینجا نشسته ایم و می خواهیم به عنوان مشاوران جوان نیروی انتظامی در مورد نحوه برخورد با پدیده بدحجابی چند فقره پیشنهاد بدهیم.

ا.ت: یک زمانی روسری های ترکمنی خیلی مد شده بود، هم خیلی زیبا بود، هم خیلی بلند و پوشیده. من فکر می کنم اگر لباس هایی که ارایه می شود قشنگ باشد ویک سطح نرمالی داشته باشد، همه از آن استقبال می کنند و کمتر می روند سراغ لباس های آن چنانی.

م.م: در کنار آمدن این لباس، لباس هایی که با استانداردهای ما نمی خواند هم جمع شود.
ا.ت: آره! بهتر بود اول وضعیت مانتوفروشی ها را درست می کردند، بعد 2 ماه تا اول تابستان وقت می دادند، بعد این کار را می کردند. نه الان که من باید در به در دنبال یک مانتوی درست و حسابی بگردم.

م.م: من می خواهم بروم سراغ پیشنهادهای بلندمدت. به نظرم همان طوری که انیمیشن های راهنمایی و رانندگی جواب داد، در مورد حجاب هم می شود از این کارها کرد.
من نمی دانم این مقاومت در برابر ساختن این جور چیزها از کجا می آید؟ به هر حال ما توی خیابان این قیافه ها را می بینیم اما چطور است که توی تلویزیون نمی بینیم؟ تلویزیون یکی از بهتــــرین راه های فرهنگسازی است.

ا.ت: البته باید خیلی برایش فکر کنند. خب ما ایرانی ها همیشه آدم های خلاقی هستیم.
م.م: آره، مثلا همین سیا ساکتی که از اول وجود نداشت، چند تا آدم خلاق نشستند و به وجودش آوردند. حالا من نمی دانم در زمینه حجاب، پیدا کردن این آدم های خلاق برعهده چه کسی یا چه سازمانی است؟

ا.ت: خیلی خوب است که از خود جوان ها هم استفاده بکنیم. از خود جوان ها دعوت کنند و با آنها حرف بزنند که ما برای جلوگیری از بی بند و باری چه کار باید بکنیم.
ف.م: بله. مغزهای متفکر نباید فسیل باشند. حتما ما جوان ها می توانیم بیشتر کمک کنیم. 

مدرسه ها کم کاری کردند

دکتر غلامعلی افروز، استاد دانشکده روان شناسی و علوم تربیتی که در دوره هایی ریاست این دانشکده و همچنین ریاست کل دانشگاه تهران را به عهده داشته است، در این زمینه حرف های جالبی دارد:

اصولا زمانی پلیس به میدان می آید که قواعد و قوانین مقبول جامعه و مصوب مجلس شورای اسلامی و هیأت دولت شکسته شود و خط قرمزها زیر پا گذاشته شوند. این خط قرمزها برای مثال در مسائل مربوط به راهنمایی و رانندگی به خوبی روشن است اما در زمینه حجاب خطوط قرمز برای جامعه ما خیلی روشن نیست.

بعضی ها از خطوط قرمز می گذرند و هنجارشکنی می کنند بدون آنکه بدانند. باید در این زمینه اصولی تدوین کنیم. برخوردهای رندمی (تصادفی) مانند کنترل چمدان در گمرک در این زمینه پاسخگو نیست. این گونه، تشخیص مصداق برای بدحجابی سلیقه ای می شود. در بعضی جاها هم قضیه نسبی است؛ مثلا جلو و بیرون گذاشتن مو، برخلاف تهران در عرف شهرستان های کوچک اصلا پذیرفته نمی شود.

نکته دیگر این است که پلیس روی همه هنجارشکنی ها نظارت نمی کند؛ برای مثال مجلس شورای اسلامی پس از 25 سال، بالاخره تصویب کرد که سیگار کشیدن در اماکن عمومی ممنوع است. خب، فرودگاه و دانشگاه و ادارات هم اماکن عمومی است ولی ما تا به حال ندیده ایم که پلیس به کسی که در این اماکن سیگار می کشد، تذکر دهد و دخالت کند. مصوبه ممنوعیت قلیان کشیدن در رستوران های سنتی هم این وضعیت را دارد و پلیس در این زمینه هم با کسی برخورد نمی کند.

به نظر من پلیس در مبارزه با بدحجابی نباید مقطعی عمل کند و باید یک برنامه جامع داشته باشد. اعتقاد دارم مطلوب ترین بستر فرهنگی برای شکل دادن پوشش دخترها و پسرها، در نظام تعلیم و تربیت است. بچه های ما از سنین 5-4 سالگی که وارد آمادگی می شوند تا گرفتن دیپلم بیش از 12 سال در نظام تعلیم و تربیت حضور دارند اما ما روی این زمان سرمایه گذاری زیادی نمی کنیم.

بچه ها در مدرسه می توانند با الگوپذیری از معلمان با مبانی نظری از روش های دینی و الگوهای عملی آشنا شوند اما متأسفانه ما برنامه کلانی برای آموزش و پرورش نداریم، قوی ترین معلم ها را هم برای این کار نداریم .

دکتر افروز از کشورهایی چون ترکیه، امارات و برونئی مثال می زند که با وجود الزامی نبودن پوشش، بیش از نیمی از جمعیت آن حجاب کامل دارند و این موفقیت را به نظام تعلیم و تربیت کارآمد آنها نسبت می دهد. از نظر او مصداق پوشش، پوششی است که کسی هنگام صحبت با خدای خودش (هنگام نماز خواندن) رعایت می کند.

آنجا چه خبر است؟

چند نفر از بچه ها یک روز آخر هفته رفته اند در میان شهر و از حال وهوای رفت وآمد مردم و حضور نیروی انتظامی گزارش گرفته اند

فلکه دوم صادقیه - ساعت 8 شب
بنابر دستورالعمل اداره اماکن،  از ورود خانم های بدحجاب و آقایان با پوشش نامناسب به پاساژ گلدیس معذوریم. روی یک استند سفیدرنگ این جمله را نوشته اند و گذاشته اند جلوی ورودی پاساژ؛ خانم های بدحجاب و آقایان با پوشش نامناسب  اش را هم قرمز نوشته اند.

دختر 18-17 ساله ای دستور توقف می گیرد. خواهش می کند بی خیالش شوند اما هدایتش می کنند به سمت مینی بوس. دختر نگاهش توی ویترین مغازه ها می چرخد و به یکی از افسرها چیزی می گوید. بر می گردد سمت پیاده رو. وسط راه پسری سر راهش می آید و می گوید بپیچ برو .

دختر هم به سمت مغازه های زیر زمین پاساژ می رود. کسی دنبالش نمی رود و او توی یکی از مغازه ها گم می شود. دنبال جوراب می گردد. همان جا می خرد، می پوشد و سریع بر می گرد د سمت مینی بوس! سوار می شود و البته 20 دقیقه بعد آزاد است با روسری مرتب، جوراب سفید نو و...

میدان پونک- ساعت پنج عصر

دختر زیرچشمی اطرافش را می پاید. نگاهی به مینی بوس و مأمورها می اندازد و بعد چشمانش آرام می چرخد روی لباس های خودش و راهش را کج می کند تا مقصد دیگری انتخاب کند. آن یکی اعتماد به نفس بیشتری دارد.

فقط چند تار موی بیرون آمده از روسری اش را می پوشاند و آرام از کنار مینی بوس رد می شود. دو نفر از خانم های پلیس پچ پچ کوتاهی با هم می کنند و بعد به سمت دختر دیگری می روند. مانتوی قرمزکوتاه و روسری کوچک دختر مورد تذکر خانم های پ‍لیس است.

تذکری کوتاه و بعد لبخندی بر لبان دختر که مسیرش را به سوی ورودی مجتمع ادامه می دهد. پسرها اینجا بیشتر تذکر می شنوند. موهای مدل میکروبی و لباس های چسبان و کوتاه با رنگ های جیغ و نامتعارف بیشتر توی چشم می زند.

از پ‍شت شیشه مینی بوس که داخل آن را دید بزنی چند تایی دختر نشسته اند که دارند با هم حرف می زنند. قیافه هایشان نگران است و عصبانیت را می شود توی چهره آنها دید. هر چند دقیقه یک بار هم یکی دو نفر به جمعشان اضافه می شوند.

مقصر: همه

دکتر رحمت الله صدیق، استاد دانشکده علوم اجتماعی است و مدتی هم در سال های 65 ـ 64 ریاست این دانشکده را تجربه کرده. حیطة تخصصی او مطالعه بر روی آسیب های اجتماعی است. او پروژه های تحقیقاتی متعددی هم برای نهادهایی چون وزارت علوم و فناوری، نیروی انتظامی و حوزه علمیه انجام داده است. دکتر صدیق به ندرت تن به مصاحبه می دهد. نظراتش را در مورد مسائل اخیر جویا شدیم:

ما تا حالا فقط عقب نشستـــــه ایم و منفـعل بوده ایم. اول انقلاب، حجاب یک وظیفه عمومی تلقی می شد، بعد از عمومیت افتاد و شد بخشی و گروهی. از حالت وظیفه هم درآمد و تبدیل به یک نمایش اجتماعی شد، حالت تحمیلی پیدا کرد. شما نمی توانید بگویید جمعیت بدحجاب نسل جوان مقصر است. حسابش را که بکنید یک سهم از تقصیر، گردن خود فرد بدحجاب است و 50 سهم تقصیر نهادهای دیگر (سازمان تبلیغات اسلامی، وزارت ارشاد، آموزش عالی و مساجد مخصوصا) که بستر مناسب فرهنگی فراهم نکرده اند.

ما باید حجاب را بازتعریف کنیم. مهم این است که وضعیت حجاب در جامعه سالم باشد نه لزوما همان طوری که نیروی انتظامی می پسندد. مطابق با قانون آسیب شناسی اجتماعی، هنجاری که مستمرا شکسته می شود از حیثیت یک مسئله می افتد و باید هنجار مناسب تری را به عنوان جایگزین مطرح کنیم.

ما هنجارهای مربوط به حجاب را در طول 28 سال نتوانسته ایم درست کنیم و روزبه روز تخلف کنندگان از هنجارهای مربوط به حجاب زیاد می  شوند. ما باید قوانین را بازخوانی کنیم. باید کلا هنجارهای اسلامی مربوط به عرصه عمومی را با توجه به مصلحت زمان و مکان و سیره نبوی از نو تعریف کنیم. مثل کارهایی که امام خمینی(ره) می کرد.

دکتر صدیق برخلاف خیلی ها که از نیروی انتظامی انتقاد می کنند، می گوید: به نظرم در این قضایای اخیر، نیروی انتظامی دارد مرد و مردانه فداکاری می کند و جور بقیه نهادها را هم می کشد. به نظرم، نیروی انتظامی با توجه به مجموعه اطلاعاتی که (دربارة باندهای فساد، مجتمع های تجاری، بوتیک ها، سرمایه گذاران خارجی و داخلی ترویج کجرفتاری، توزیع کنندگان مشروبات الکلی رایگان و غیره) دارد، خیلی خوب عمل می کند.

من به عنوان پدر 5 تا بچه و استاد دانشگاه از آنها راضی ام.البته من نمی گویم نیروی انتظامی نمی تواند بهتر از این باشد. نیروهای برخوردکننده یک سری کاستی های رفتاری هم دارند و در آن مجلس و دولت مقصر است که سرمایه گذاری کافی نمی کنند و امکانات کافی در اختیار آنها نمی گذارند. حتی این نیروها را می توان از میان افراد جاافتاده تر که نقش برادر بزرگ تر و پدر و مادر بچه ها را داشته باشند، انتخاب کرد.

محسن امین- ایمان جلیلی- علی به پژوه- محمدمهدی حاجی پروانه

کد خبر 21278

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز