آغاز جنگ عراق به دولت واشنگتن آموخت چگونه « ناتوانی ثابت میشود.»این کنجکاوی نه تنها درس بزرگ ناتوانی را به دولتمردان کاخ سفید آموخت بلکه آنان را مجبور ساخت « فرار از بحران» را نیز تجربه کنند.
تمامی سیاستمداران آمریکایی در این اشتباه هولناک سهیم هستند؛ لیبرال یا محافظه کار ، جمهوریخواه یا دمکرات، حامیان یا منتقدان آغاز این جنگ همگی در شکل گیری این اشتباه و ادامه آن به یک اندازه مقصرند.
چه آنهایی که تصمیم به آغاز این جنگ گرفتند و چه آنهایی که برای پیشبرد آن چاره اندیشی نکردند، همگی در کشاندن پای آمریکا به کارزار عراق و آن همه اشتباه و سوء مدیریت که اکنون نیز ادامه دارد، مقصرند.
شاید این افراد مایل باشند بار دیگر چگونگی مواجهه با این مشکلات را به کنگره بکشانند اما تا زمانی که مفروض لزوم ادامه جنگ در عراق باشد، میتوان پیشبینی کرد تمامی این اشتباهات تکرار خواهند شد.
اغراق در تواناییهای دولت عراق
شاید یکی از مهمترین عوامل به وجود آمده در بروز حماقت عراق بزرگنمایی توانایی ها و امکانات عراق زمان صدام بود. اینکه صدام دارای ارتشی قدرتمند است و اینکه این کشور از یک بخش خصوصی بسیار منسجم برخوردار است دو پیش فرض اصلی برای طراحی حمله به این کشور و پیشبینی تبعات بعدی آن بود که هر دوی آنها اشتباه از آب درآمد.
4 سال پیش، پل ولفوویتس معاون وقت پنتاگون به نمایندگان سنا گفت: «ما به راستی با کشوری روبرو هستیم که می تواند بخوبی هزینه بازسازی خود را تامین نماید.»
یک ماه بعد دونالد رامسفلد وزیر دفاع امریکا گفت :« اساساً ویرانی چندانی برای بازسازی برجای نمانده است .»
آمیزهای از سالها ظلم، دیکتاتوری فاسد و تحریم های بینالمللی آسیبهایی جدی به زیرساختهای عراق بویژه در بخش عمومی وارد کرده بود.
از سوی دیگر تجربه نیجریه و ونزوئلا ثابت کرده بود کشورهای توسعه نیافته دارای منابع عظیم نفت، عموما در بخش عمومی با مشکلات بسیاری مواجه هستند، سازمانهای ضعیفی دارند، از زیرساختهای فرسوده رنج میبرند و تقریبا از اقتصادی فلج بدون تکیه بر نفت برخوردار هستند.
این شرایط دراین کشورها به وجود دیکتاتوری همچون صدام و یا تحریم بینالمللی نیاز ندارد بلکه واقعیتی است که تقریبا عمومیت دارد.
بنابراین تصور این بود که عراق با تکیه بر منابع و زیرساختهای خود، خواهد توانست به سرعت خود را پیدا کند، ارتش این کشور به سرعت توانایی اداره امور را به دست خواهد آورد، اراده سیاسی واحد در این کشور ایجاد خواهد شد و اقشار مختلف عراق برای بازسازی کشورشان متحد میشوند.
اما واقعیت این است که نه تنها تمامی این پیشفرضها اشتباه بوده است بلکه دولت عراق بواسطه 4 سال اشغال کشور ضعیف تر و آسیبپذیرتر نیز شده است.
اغراق در تواناییهای دولت آمریکا
همه ما درباره قدرت آمریکا نیز فریب خوردیم. اشتباهی که از دسترسی بی حد و حصر دولت به پول، دراختیار داشتن پیشرفتهترین فناوریها، وجود بهترین سیستم اداری و هدایت توسط آموزشدیدهها در بهترین نظام دانشگاهی دنیا ناشی میشد.
اما گذشت زمان نشان داد این همه حتی برای مقابله و پاسخ مناسب به طوفان کاترینا درآمریکا نیز کافی نبود چه رسد به بازسازی عراق.
کشوری که بودجه دفاعی آن از مجموع بودجه نظامی 15 کشور بزرگ دنیا بیشتر است نتوانست در روند بازسازی عراق حتی با آشوب طلبی مبارزین پراکنده در این کشور مقابله کند.
اما واقعیت همان جمله معروف ژنرال دیوید پترائوس فرمانده نیروهای امریکایی در عراق است : «مشکل عراق راه حل نظامی ندارد».
متاسفانه دولتی با این امکانات حتی نتوانسته است برای حل بحران ناامنی در عراق راه حلی دیپلماتیک بیابد و حتی حاضر نیست با کشورهای موثر در این عرصه همچون ایران مذاکره کند.
مشاهده این موارد باید همه ما را زمانی که رهبران امریکا از تبیین راهبردهایی مبتنی بر ملت سازی و گسترش دمکراسی برای حل بحران عراق سخن می گویند به تفکر بیشتری وادار کند.
دیپلماسی تحقیر
کار با دولتهای خارجی هیچگاه آسان نیست. کشورهای خارجی منافع و دیدگاههای متفاوتی دارند که مطابقت با آنها دشوار است.
این موضوع در مورد آمریکا نمود بیشتری دارد. در واقع کشورهای دیگر به سختی منافع مشترک با منافع آمریکا بویژه در 6 سال گذشته یافتهاند آنگونه که تمامی تلاش کاخ سفید برای بینالمللی نشان دادن این جنگ نتوانست این واقعیت را کتمان کند که «جنگ عراق جنگ امریکا» است و نه جنگ جامعه بینالملل؛
زیرا نه تنها هزینه این جنگ را ایالات متحده به تنهایی به دوش میکشد بلکه امروز کمتر کشوری حاضر است به کاخ سفید برای رهایی از این کارزار کمک کند.
به بیان دیگر بیعلاقگی واشنگتن به تمرین دیپلماسی برای پاسخ به مشکلات، راه را برای هرگونه مشارکت بینالمللی ناهموار ساخته است.
سردبیر مجله فارن پالسی