امید عباسی در پی بروز آتش سوزی یکی از واحدهای مسکونی طبقه دهم یک ساختمان ۱۰ طبقه واقع در غرب بزرگراه همت، در جریان عملیات امداد و نجات تصمیم میگیرد که ماسک تنفسی خود را در اختیار دختر سانحهدیده قرار دهد و خود براثر دود آتش دچار مرگ مغزی شود.
رخنمایی این ذخیرههای اخلاقی، بر وجدانهای ما شلاق میزند، که نگوییم اخلاق مردهاست. قبادی بزرگ به ما میگوید، اخلاق چیزی جز رفتار من و تو نیست. اگر ما اخلاقی عمل کنیم، بازتاب آن را در وجدانهای بیدار جامعه درخواهیم یافت.
از آن زمان که این خبر را شنیدم، بیقرارم. با خود میاندیشم، آن زمانی که این مرد بزرگ با آگاهی چنین تصمیمی را گرفت، چه تصویری از زندگی، خانواده و اجتماع داشت که حاضر به چنین از خودگذشتگی شد.
او که فقط ۳۵ بهار از عمرش میگذشت آموزش حرفهای دیده بود و میدانست که عاقبت این اقدام او مرگ مغزی است. چگونه او تنگناهای خانوادگی خود را بهانه قرار نداد که از زیر بار مسئولیت نجات جان شهروندان که متقبل شده است، شانه خالی کند.
به یقین، اگر او چنین فداکاری عظیمی را نمینمود، هیچکس نمیتوانست او را سرزنش کند. چون تمام جهد خود را کرده بود و نا موفق مانده بود. این چه نیرویی بود که او را به این فداکاری آگاهانه سوق داد.
رفتار این آتشنشان نه تنها قابل تحسین است، که جای واکاوی روانشناسانه و اجتماعی دارد. چرا بداخلاقیهای اجتماعی مانع چنین تصمیم بزرگی از سوی او نشد؟ او همانند همهی ما، حتما هر روز هزاران صحنه تلخ را دیده و تجربه کردهاست.
لیکن با این وجود، هیچکدام مانع عمل اخلاقی او نشدند. من فقط خواستم با نوشتن این یادداشت در برابر این مردفداکار سر تعظیم فرود آورم و او را بستایم و خود را متعهد کنم، که تا میتوانم از جاده اخلاق دور نشوم.
هم چنین، به عنوان یک شهروند میخواهم به تمام آتشنشانان فداکار این مرز وبوم که خطر میکنند و با این گونه اقدامات شجاعانه به جامعه امید و دلگرمی میدهند هم تسلیت بگویم، هم تشکر کنم و هم بگویم که من به عنوان یک ایرانی به شما میبالم.
من از کردار همکار فداکار شما آموختم که اخلاق هرگز نمیمیرد، چون مردانی چون شما به آن تعهد عملی دارند. شما با کردارتان به همه ما آموختید که در هیچشرایطی نباید اخلاق را کنار بگذاریم و هیچ بهانهای پذیرفته نیست. واقعیت ایین است که جامعهی ایران در این روزهای پیشِ رو بیش از هر زمان نیاز به مراقبت اخلاقی در حوزهی عموی و خصوصی دارد.