مردی سوار بر کامیونی قرمزرنگ در حالی که دست چپش را بر در نیمه بازخودرو گذاشته، تصویر فردی به نام «امید» که امروز در تمام ایستگاههای آتشنشانی پایتخت دیده میشود.
- آشنایی با روز آتشنشانی و ایمنی/ چطور مانع آتشسوزی شویم؟ / چطور از آتشسوزی در پخت و پز جلوگیری کنیم؟ / آشنایی با خودروهای جدید آتشنشانی/
امید عباسی، آتشنشان 35 ساله در سال 79 به استخدام سازمان آتشنشانی پایتخت درآمد و سابقه فعالیت در ایستگاههای 23 مجیدیه، 74 کوهسار، 85 جیحون و 68 شهید باقری دارد.
وی به مدت سه سال فرمانده ایستگاه 68 آتشنشانی بود، ظهر روز سهشنبه زمانی که برای اطفای حریق در طبقه دهم یک ساختمان مسکونی به این محل رفت، با دختربچهای 9 ساله به نام «ریحانه» روبه رو شد که قصد داشت از ترس آتش خود را از طبقه دهم ساختمان به بیرون پرتاب کند که این آتشنشان با مشاهده این صحنه به سمت این دختربچه رفت و پس از قراردادن ماسک اکسیژنش روی صورت ریحانه، وی را برای انتفال به محل امن به همکارش تحویل داد و درحالی که خود مشغول عملیات اطفای حریق بود، ناگهان بالا رفتن حرارت و دودزدگی سبب مصدومیت شدیدش شد.
آتشنشانان، امید را به بیمارستان پیامبران منتقل کردند، اما پس از گذشت کمتر از 24 ساعت از پذیرش وی در این بیمارستان، تیم پزشکی مرگ مغزی عامل نجات دختربچه 9 ساله از مرگ حتمی را تایید کرد و پس از آن اقدامات برای اهدای اعضای بدن وی که خود نیز پیش از آن با ثبتنام و دریافت کارت اهدای عضو آمادگیاش را برای زندگی بخشی به دیگران اعلام کرده بود، آغاز شد.
«ریحانه»نجاتیافته توسط شهید عباسی
با انتقال «امیدعباسی» به بیمارستان مسیح دانشوری و انجام معاینات و تشکیل کمیسیون پزشکی، بدن این آتشنشان در حوالی ساعت 15 روز پنجشنبه به اتاق عمل منتقل و کبد و دو کلیه وی برای اهدا به بیماران نیازمند از بدن وی خارج شد.
دیدار ریحانه با خانواده ناجیاش
شاید آن روز که ریحانه، محبوس در خانهشان شعلههای آتش را درمقابل خود میدید، گمان نمیکرد دقایقی بعد امیدی فرابرسد و با کنارزدن آتش، وی را از مرگ حتمی نجات دهد، اما «امید عباسی» با آمدنش نه تنها وی را نجات داد که به سه تن دیگر نیز زندگی بخشید و حالا چهار روز بعد، عصرروزشنبه است که آپارتمان امید و همسرش که در سال 86 با وی ازدواج کرد در کوچهای بنبست حوالی شهران، میزبان ریحانه و خانوادهاش میشود.
پدرریحانه که چشمانش از عذاب وجدان حکایت میکند به همراه دخترش وارد خانه میشود؛ طوری که انگار منتظر عکسالعمل تندی باشد شروع به صحبت با خانواده امید میکند که صحبتهای پدر امید دیدگاهش را تغییر میدهد، وی با روحیهای مضاعف از شهادت فرزندش میگوید و ریحانه را در آغوش میگیرد. پس از دیدار ریحانه با خانواده آتشنشان فداکار تهرانی در حالی که شایعاتی از احتمال حضور رییس جمهور و شهردار تهران در خانه «امید» شنیده میشود، دوستان وهمکاران امید در مسیر حرکت به ایستگاه 68 آتَشنشانی تهران خاطراتی از وی را بازگو میکنند.
ماجرای سید شدن امید عباسی
یکی از همکاران امید که سابقه آشنایی و دوستی طولانی با وی دارد در حالی که هنوز شهادتش را باور نکرده خاطرهای از ماجرای سید شدن امید تعریف میکند و میگوید: سال 82 بود که امید هنگام عملیات از ارتفاع به پایین پرتاب شد و هر دو دستش آسیب دید، بطوری که به توصیه پزشک مجبور شد 40 روزی دستانش را آتل ببندد که از همان موقع بخاطر سبزبودن پوشش آتل میان برخی از دوستان و همکارانش به «سید امید» معروف شد و تا روز شهادتش نیز از سوی آنان با همین عنوان خطاب میشد.
ماجرای جشنعروسی، مهارت رانندگیاش در جاده امامزاده داوود، ملاقات روزانه با پدر و ... خاطرات دیگریست که دوستانش از وی نقل کردند. ایستگاه 68، فضای سنگینی دارد و حتی رنگقرمز ماشینهای آماده باش هم به تیرگی میزند، اطراف ایستگاه با پارچهها و بنرهای مشکی رنگ تزئین شده و همکاران امید مشغول هماهنگی مراسم تشییع هستند.
شرح آخرین روز و آخرین کارهای امید را از یکی دیگر از دوستانش میپرسم که وی میگوید: صبح چند کار از امید خواستم که انجام داد، البته هیچوقت به من «نه» نمیگفت و همیشه خواستههایم را با چشم گفتن جواب میداد.
وی درباره آخرین ارتباطش با امید هم به ایسنا گفت: حوالی ظهر سهشنبه برای کاری به دریاچه شهدای خلیجفارس رفتم که از طریق بیسیم متوجه حریق ساختمانی در شهرک باقری شدم و زمانی که به محل رسیدم امید به بالا رفته بود ....
ورود بیخروج به بهشت
در کمد امید هنوز قفل است و معلوم نیست چه موقع باز میشود، لباسها و کلاهی که در آخرین عملیات بر سر داشت نیز در ایستگاه است و آنها را در حالی که دود گرفته شدهاند در محل استراحت امید قرار دادهاند، دفتر ثبت ورود و خروج آتشنشانان هم روی میز کنار سینی خرما و حلواست، بازش که میکنی نام فرمانده اول هر صفحه نوشته شده و آخرین تاریخ امضای ورود وی نیزمربوط به صبح سهشنبه 24 اردیبهشت ماه است، ورودی که امضای خروجش سفید است، طبیعی هم است، ورود به بهشت که خروج ندارد.
منبع: ایسنا