یکدفعه دلشورهاش گرفت... حتماً کسی از بالکن همسایه وارد اتاق او شده بود. ناگهان صدای بلندی به گوشش رسید. بطری آب سیب از زیر بغلش رها شد و به زمین افتاد. اما اتفاقی نیفتاد. آیا او خیالاتی شده بود؟ بوی عجیبی به دماغش خورد. بوی نم و کهنگی، بوی ترشیدگی یا شاید سوختگی. یکدفعه صدای تق و توقی از طرف پنجره به گوشش خورد. به نظرش آمد سایهای پشت پردهی پنجره تکان میخورد...»
اینها بخشی از کتاب «خون آشام کوچک» ترجمهی مسعود حجوانی است؛ کتابی خیالی که خیال پردازیهای کودکانه و نوجوانانه را بیان میکند. کتابی که پس از شروع به خواندن، لحظهای آن را بر زمین نخواهید گذاشت. نویسنده خیلی خوب توانسته برای نوشتههایش صحنهسازی کند و احساسات و عواطف نقشهای مختلف داستان را در هر لحظه برای ما توصیف کند. کتابی که برخلاف اسمش، ترسناک نیست و بیشتر مضمونی خیال پردازانه و طنز دارد. در این کتاب ماجراهایی باور نکردنی برای شخصیت اصلی داستان -آنتوان- رخ میدهد که زندگی او را تحت تأثیر قرار میدهد.
نام کتاب: خون آشام کوچک
نویسنده: آنجلا بودن بورگ
مترجم: مسعود حجوانی
نشر: پیدایش
قیمت: 2500 تومان
بهناز برقگیر، 14 ساله
خبرنگار افتخاری هفتهنامهى دوچرخه از تهران