از زمان تاسیس جمهوری پنجم توسط ژنرال شارل دوگل، فرانسه مهد آزادی و حقوق بشر در کل دنیا، هیچ گاه این کشور رئیس جمهوری نداشته که هموطنان خود را آشغال لقب دهد.
همچنین هیچ رئیس جمهوری هم نداشته که از تظاهرات سال 1968 که نقطه عطفی در مسیر فعالیتهای دانشجویی و فرهنگی نه تنها در فرانسه که در کل جهان بوده، اینچنین انتقاد کند. ژنرال دوگل در برابر این تظاهرات تسلیم شد و ریاست جمهوری را ترک کرد.
فرانسه مانند دیگر کشورهای دموکراتیک تا به حال رئیس جمهوری نداشته که شعار «من را دوست داشته باش یا کشور را ترک کن» را به عنوان پیششرط شهروندی قرار دهد. فرانسه هیچ گاه رئیس جمهوری نداشته که چنین فروتنی را کنار بگذارد و خود را با شاه لوویس، ناپلئون بناپارت و دوگل مقایسه کند. حتی فرانسوا میتران جرات چنین مقایسههایی را نداشت.
چطور فرانسه دچار چنین سرنوشتی شد؟ پاسخهای زیادی برای این پرسش وجود دارد. یکی از این پاسخها این است که توان رقابتی نامزد سوسیالیستها یعنی خانم رویال ضعیف بود و تا روزهای آخر تبلیغات انتخاباتی اعتماد به نفس کافی در او دیده نمیشد، اما پاسخ واقعبینانهتر به این سئوال این است که دنیا تغییر کرده و به دنبال آن ارزشهایی چون عدالت و احترام به فرهنگ و تکثرگرایی هم که در گذشته از مفاهیم غالب در دنیا بود اکنون دیگر کمرنگ شده است.
آنچه که در گذشته در کلام سیاسی سیاستمداران دنیا غیر قابل قبول به نظر میرسید اکنون تا وقتی در راستای اقتصاد لیبرال و حمایت از ملیگرایی به حد افراطی و حتی نژادی آن باشد، قابل قبول و بدون مخالف است؛ به ویژه اگر این سخنان با حمایت عموم هم همراه باشد. این همان شیوه کار سارکوزی است.
او از آزادسازی اقتصادی حمایت میکند و مهاجران را منشا تنش اجتماعی میداند. شنیدن این عقیده از زبان پسر یک مهاجر که خود در سایه عدالت و برابری در فرانسه رشد کرده اما حالا سیاست مقابله با این شرایط را ترویج میکند، بسیار عجیب است.
اما در شرایطی که جورج بوش صلاحیت رهبری آمریکا را پیدا میکند چرا سارکوزی در فرانسه به قدرت نرسد؟ این مقایسه البته به سود سارکوزی نیست اما حامیان او هیچ ابایی از این مقایسه ندارند.
دنیا تغییر کرده و رهبران آن یا حداقل اکثر رهبران آن دیگر مانند گذشته وزن و منزلت لازم را ندارند. به نظر میرسد که مردم فقط درگیر موضوعات و نگرانیهای روزانه خود هستند که مهمترین آن کار و اینترنت و مسافرت و مشکلات زیست محیطی است. آنها دیگر توجه چندانی به سطح و اندازه حاکمانی که به آنها رای میدهند نمیکنند.
به همین دلیل است که سیاستمدارن و رهبرانی چون تونی بلر، آنجلا مرکل، سیلویو برلوسکنی، دیوید کامرون رهبر حزب محافظه کار انگلیس در کنار جورج بوش از سارکوزی به عنوان بهترین گزینه رهبری فرانسه حمایت کردهاند.
اما خود فرانسه چطور؟ تاثیر این انتخابات بر اوضاع امنیتی در فرانسه و آینده روابط آن با جهان سوم به ویژه کشورهای عرب و مسلمان چگونه خواهد بود؟ این کشورها فرانسه را تحت رهبری مردی که با جلب آرای حامیان ژان ماری لوپن رهبر جبهه ملی و چهره شناخته شده راستهای افراطی فرانسه در انتخابات به پیروزی رسیده چگونه خواهند دید؟
لوپن در انتخابات سال 2002 با به دست آوردن 17 درصد آرا به دور دوم انتخابات راه یافت. درحالی که در این انتخابات او در دور اول تنها 10 درصد آرا را به دست آورد. بقیه آرای او به صندوق سارکوزی ریخته شده است.
رویال در آخرین حضور خود در تبلیغات انتخاباتی برداشت خود را از فرانسه تحت رهبری سارکوزی به طور خلاصه اینگونه بیان کرد که در آینده تنشهای جدی میان نیروهای امنیتی و ساکنان حومه شهرها به وقوع خواهد پیوست.
فرانسیس بایرو نامزد راستهای میانه در این انتخابات گفت که سارکوزی پنج سال بعد از شروع وزارت در سمت وزیر کشور، نمیتواند بدون همراهی گروهی از ماموران محافظان امنیتی از حومه شهرهای فرانسه دیدن کند.
این تصویر خوشایندی برای فرانسهای که زبانزد آزادی و دموکراسی در دنیاست، نیست.
الحیات/ 7 مه