توسعه شهرنشینی در ایران و تقلید شتابناک از الگوهای معماری خارجی، چنان معماری شهری ما را به بیراهه کشانده که شاید تا 2دهه دیگر اثری از ابنیه ارزشمندی که نماینده هویت معماری ایرانی است باقی نماند. این مسئله اخیرا با ادامه ساختوسازهای بیرویه در محدوده قدیمی شهر یزد به اوج خود رسیده است. شیفتگی سازندگان به بناهای بلند مکعبیشکل و نماهای شیشهای و دیگر نماهای ناهمگون، آنقدر شدید و تبآلود است که به مصداق معروف، این قافله را سر بازایستادن نیست و هر روز اخبار نگرانکنندهتری در مورد ازبینرفتن میراثهای معماری میخوانیم و میشنویم.
دوستی تعریف میکرد که اواخر دهه50 شمسی، با اوجگیری مهاجرت روستاییان به شهرها، ساختوساز در مناطق روستایی هم دستخوش تحولات بنیادی شد. خانههای گلی بههمپیوسته با دیوارهای قطور که درگرما و سرما عایق مناسبی بودند بهتدریج متروکه شدند و اکثریت روستاییان که بیشتر در فصل تابستان و در تعطیلات سری به زادگاه خود میزدند، با این پندار که تنها باید به ساخت خانههای ییلاقی در فضاهای جدید خارج از روستا بپردازند، به ساخت خانههایی روی آوردند که به جای سقف چوبی، شیروانی داشت و دیوارهایش هم آجری بود.
اما پنجرههای بزرگ به علاوه نازکی دیوارها و عایقنبودن آنها در مقایسه با دیوارهای گلی، سبب شد که اقامت در این خانهها از ابتدای پاییز تا حوالی اردیبهشتماه سال بعد با مشکلات گوناگون، مصرف سوخت فراوان و تحمل سرمای زیاد امکانپذیر شود! خانههای روستایی سابق به صورت شبکههای بههمپیوسته، اولا در برابر زلزله بسیار مقاوم بودند و ثانیا با سوخت مختصر گرم میشدند و تابستانها بدون نیاز به هرگونه وسیله خنککننده مثل کولر یا پنکه، هوای متعادل و دلپذیری داشتند اما اکنون رویکرد برجسازی در شهرها به قیمت ویرانشدن داشتههای قدیمی که بخش قابل توجهی از آنها از گنجینههای بزرگ معماری ایران محسوب میشوند، قابل توجیه نیست. شاید از سر این بیتوجهیهاست که برخی از کشورهای حاشیه خلیجفارس بادگیرهای ایرانی را به عنوان بخشی از هویت معماری خود، به دنیا معرفی میکنند. ما اگر از داشتههای خود حفاظت کنیم، این قبیل سوءاستفادهها پیش نمیآید.