چهارشنبه ۸ خرداد ۱۳۹۲ - ۱۷:۵۲
۰ نفر

نفیسه مجیدی‌زاده: وسط امتحانات این هم شد سوژه؟ آخه چرا شانس؟

هفته‌نامه‌ی همشهری دوچرخه، شماره‌ی 700

بله سوژه است، همین چند وقت پیش چون بعد از یک امتحان وقتی دیدی از همان یک فصلی که تو خیلی خوانده بودی حتی یک سؤال هم نیامده، گفتی که من خیلی بدشانسم و دوست تو که درست همان یک فصل را نخوانده بود، از این همه خوش‌شانسی به خود می‌بالید!

بله تو خودت گفتی شانست از توی تخم‌مرغ شانسی درآمده که  این‌قدر بد است! یادت است همان روز برای تفریح، در راه خانه تخم‌مرغ شانسی هم خریدی. راستی در بسته‌ی تو چه هدیه‌ای بود؟

تو کلاً بدشانسی!

از دکتر نادربلوچ‌نژاد روان‌شناس و مشاور می‌پرسیم که«شما به شانس اعتقاد دارید؟»

و می‌شنویم:« تا شانس را چه معنا کنیم. اگر شانس را به معنی احتمال بگیریم که یک قانون جاری است در جهان، بله.

فرض کنید 10 گوی رنگی را در کیسه‌ای ریخته‌اند و احتمال یک به ده وجود دارد که اولین گویی که از این کیسه بیرون می‌آید قرمز باشد. این احتمال است. اما شانسی که به معنای بخت و اقبال در فرهنگ عامیانه وجود دارد، به هیچ وجه قابل قبول نیست.»

ما:«دیده‌ایم در قرعه‌کشی‌ها مثلاً در آن گوی قرمز نام کسی نوشته شده که قرار است یک میلیارد تومان ببرد،  آیا کسی که نامش در گوی قرمز است خوش شانس نیست؟

می‌گوید:« نه؛ این به معنای احتمال است و از هیچ قانونی تبعیت نمی‌کند. این که بین یک تا ده گوی رنگی، یکی قرمز باشد و همان یکی از کیسه بیرون بیاید قانون ریاضی است و این که در این ماجرا پولی به کسی می‌رسد، ربطی به آن فرد به‌خصوص ندارد. وقتی ما از قانونِ احتمال، این استفاده را می‌کنیم قضیه را خوشایند یا ناخوشایندش می‌کنیم. هر رنگ قرمزی یک میلیارد تومان قیمت ندارد و این بازی‌ای است که خود آدم‌ها آن را ایجاد کرده‌اند.»

***

شانس یک ابر سیاه باران‌زا بود که یک روز مرا خیس به مهمانی فرستاد.

شانس همان روی سکه‌ای بود که بالا انداختیم و پول ناهار دوستم هم افتاد گردن من!

شانس همین برگه‌ی امتحان بود و همین تخم‌مرغ شانسی....

راستی ما جوابمان را نگرفتیم؛ آقای دکتر بلوچ‌نژاد بچه‌ها فکر می‌کنند که بعضی‌ها خوش‌شانس‌اند که دو فصل درس می‌خوانند و همه‌ی سؤالات از آن دو فصل می‌آید، اما اگر آن‌ها فقط یک سؤال را نخوانند، همان یکی در امتحان می‌آید. نظرتان چیست؟

- این یک اتفاق است و نمی‌شود رویش برنامه‌ریزی کرد. در این زمینه یک تئوری به نام «اِسناد»  وجود دارد که می‌گوید موقعیت و مشکل من بر روحیه‌ام تأثیر نمی‌گذارد،  وقتی علت آن را بدانم.

مثلاً ازگروهی بپرسیم علت موفقیت شما در این امتحان چه بود؟

یکی می‌گوید شانس آوردم، دیگری بگوید سؤال‌ها ساده بود، فرد دیگر بگوید من خیلی تلاش کردم و یک‌نفر هم بگوید من در این درس توانایی بالایی دارم و...

از بین این علت‌ها، آن علتی که برای موفقیت خود عنوان می‌کنیم هر چه‌قدر قابل کنترل‌تر باشد و درونی‌تر باشد، یعنی به عوامل بیرونی وابسته نباشد، «اِسناد» قوی‌تری است. سادگی امتحان، عاملی بیرونی است و به من ربطی ندارد یا شانس نمی‌تواند مبنای موفقیت باشد. ممکن است در امتحان بعدی، همین مبنا را بگذارم و فقط دو فصل بخوانم و از آن دوفصل سؤالی نیاید، این‌جا مقصر منم که مبنای نادرستی را برای امتحان دادن گذاشته‌ام.

***

اگر کسی هست که تا به حال در زندگی‌اش حرفی از خوش‌شانسی یا بدشانسی نزده لطفاً با ما تماس بگیرد. او آدم خوش‌شانسی است و ما می‌خواهیم به او جایزه‌ی یک میلیاردی بدهیم! البته اگر شانس بیاوریم و چند برابر این پول به‌عنوان ارثیه از یک فامیل ناشناس به ما برسد! چه اتفاق خوشایندی! مگر نه؟

 خب اگر این اتفاق شانس نیست اسمش چیست؟ اصلاً آقای دکتر علت رویکرد مردم به شانس چیست؟

- ما به‌طور ذاتی دنبال آرامش هستیم و در شکست‌ها اگر عامل شکست خودمان باشیم، مورد سؤال قرار می‌گیریم. حالا برای این که خود را از زیر بار فشار رها کنیم دنبال عاملی می‌گردیم که توضیح ندهیم و این که من بدشانسی آوردم راه را به بقیه‌ی سؤالات هم می‌بندد، چون علت مشخص نیست.

امااگر علت را چیزی غیر از شانس معرفی کنیم باید توضیح بدهیم که مثلاً چرا این اتفاق افتاد، چرا تصادف کردیم. اما با کم‌ترین هزینه و با سرعت بالا خودمان را از آن وضعیت خارج می‌کنیم، و از پاسخگو بودن فرار می‌کنیم. در واقع برای این‌که از زیر بار مسئولیت فرار کنیم، به اوهام پناه می‌بریم. اما اگر بخواهیم مسئولانه برخورد کنیم درست پاسخ می‌دهیم.

در کل اگر در رانندگی اصول را رعایت کنیم، در امتحان، ازدواج و... بر مبنای درستی انتخاب و حرکت کنیم، دیگر نمی‌گوییم بدشانسی آوردیم و به‌دنبال علت واقعی مسئله و اشتباهاتمان می‌گردیم.

***

کوچه‌ای را می‌شناسم به نام بن‌بست شانس! نامش که ته شانس است، اما هنوز فرصت نکرده‌ام ببینم در این کوچه پلاک شماره‌ی 13 وجود دارد یا نه! اما همین الآن، شماره‌ی خانه‌ی ما 13 است.

از دکتر بلوچ‌نژاد می‌پرسیم: در همه‌ی دنیا اجسام یا اتفاقاتی به‌عنوان نماد خوش‌شانسی یا بدشانسی معروف‌اند، این درست است؟

می‌شنویم:« آن بخش قضیه مثل بعضی نمادها، اشکال، حروف، سنگ و... دانشی است که در دنیا می‌شود گفت غریبه است! اصل قضیه را انکار نمی‌کنم اما به این جدیت نیستند که آدم‌ها به آن توجه می‌کنند. ببینید الآن مشخص شده که هرم، غیر از ظاهر هندسی‌اش اثر فیزیکی دارد، چون بعد از 3 هزار سال هنوز دانه‌ی گندم در آن  سالم می‌ماند و دارند روی این مسئله پژوهش می‌کنند. حالا اگر ما بیایم و خانه‌ها را هرمی بسازیم، فقط ظاهر قضیه را دیده‌ایم و به بقیه‌ی عوامل توجه نکرده‌ایم.»

 نحس بودن عدد سیزده چه‌طور؟

- در همه‌ی دنیا خرافه پرست‌ها هستند و یک دوره‌ای  مردم این‌قدر حساس شده بودند که در سینما ردیف 13 را می‌گرفتند ببینند چه اتفاقی برایشان می‌افتد. در هتل‌ها، قطار و روی صندلی هواپیما عدد سیزده نمی‌گذاشتند و...

***

با این همه یک میلیاردر شانسی  معروف را  می‌شناسم به نام  میشل فررو؛ او پسرِ پیتر فررو بنیانگذار یکی از بزرگ‌ترین کارخانه‌های شکلات‌سازی  جهان است  و موفقیتش بیش‌تر به‌خاطر نوآوریش در سال 1974 بود، یعنی قبل از این که مالک شرکت فررو شود.

 او در آن سال با یک ایده‌ی جالب، تخم مرغ شانسی را روانه بازار کرد. اسباب‌بازی‌های داخل این تخم‌مرغ‌ها که معمولاً جنبه کلکسیونی داشت، کودکان یا حتی بزرگسالان را به خریدشان ترغیب می‌کرد. تکیه بر کودکان باعث شد که میشل فررو، در سال 2009 با 9/5 میلیارد دلار سرمایه، مکان چهلم را در جدول میلیاردرهای جهان در اختیار داشته باشد.

کد خبر 216628
منبع: همشهری آنلاین

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز