ساعت 2بامداد دوشنبه، وقتی مأموران گشت کلانتری هفتچنار در حال گشتزنی بودند، پشت یک پارک در همان حوالی چشمشان به یک گونی افتاد که در نزدیکی پارک رها شده بود. آنها بعد از باز کردن در گونی جسد مردی را دیدند و موضوع را به قاضی شهریاری، کشیک جنایی پایتخت اطلاع دادند.
بررسیها نشان میداد که قربانی براثر ضربات چاقو به قتل رسیده و چند ساعتی از مرگش میگذرد. آنچه مسلم بود اینکه قاتل یا قاتلان در جای دیگر دست به جنایت زده و بعد از آن جسد را داخل گونی انداخته و پشت پارک رها کرده بودند. دقایقی بعد از پیدا شدن جسد، با حضور کارآگاهان آگاهی، تحقیقات برای کشف راز جنایت شروع شد. مأموران هنگام بررسی محل رها شدن گونی متوجه ردی از خون شدند که نشان میداد قاتل یا قاتلان، گونی را روی زمین کشیده و آن را همانجا رها کردهاند. مأموران با دنبال کردن رد خون به یک گاراژ متروکه در همان حوالی رسیدند. بررسیها نشان میداد که در آنجا مردی نگهبان است و در اتاقکی در گاراژ زندگی میکند. مأموران با دستور قضایی وارد گاراژ شدند و با مشاهده آثار خون در آنجا، مرد نگهبان را بازداشت کردند.
2 روز جدال با مرگ
مرد نگهبان در بازجوییها گفت: مقتول یکی از دوستانم بود که گاهی به گاراژ به دیدن من میآمد. من نیز نگهبان گاراژ بودم و در آنجا زندگی میکردم. چند روز قبل از حادثه یک دستگاه پلیاستیشن دستدوم به قیمت 70هزار تومان به مقتول فروختم و قرار شد وی چند روز بعد پولش را بپردازد اما سر قولش نماند و مرتب بهانهگیری میکرد. وی ادامه داد: روز حادثه، او همراه یکی از دوستانش به گاراژ آمد و باز هم مدعی شد که پولی برای پرداخت بدهیاش ندارد. من از او خواستم تا پلیاستیشنی که به او فروخته بودم را برگرداند اما او با تندی جوابم را داد. من هم عصبانی شدم و با چاقویی که در اتاقکم داشتم ضربهای به او کمر او زدم.
وی ادامه داد: بعد از اینکه مقتول را خون آلود روی زمین دیدم بهخود آمدم و تازه متوجه شدم که چه اشتباهی مرتکب شدهام. همان لحظه با پارچهای که داخل اتاقک بود زخمش را پانسمان کردم. دوست مقتول که شاهد صحنه درگیری بود وحشت کرد و گفت که باید هرچه زودتر او را به بیمارستان ببریم اما من هیچ پولی نداشتم. برای همین دوست مقتول قول داد که تا چند ساعت دیگر برایم یا پول بیاورد و یا یک پزشک که مقتول را معاینه کند. او رفت و من هرچه منتظر نشستم برنگشت.
وی ادامه داد: 2 روز انتظار کشیدم اما دوست مقتول به قولش عمل نکرد. از سوی دیگر من نیز پولی نداشتم که دوست مجروحم را به بیمارستان ببرم. برای همین در این مدت مرتب پانسمانش را عوض میکردم تا حالش خوب شود. او هم بیحال در اتاقکم بود تا اینکه روز دوم از هوش رفت. خیلی ترسیدم.
سراسیمه بودم تا اینکه متوجه شدم که مقتول قلبش از کار افتاده است. وقتی دیدم نفس نمیکشد و مردهاست تصمیم گرفتم جسدش را در همان حوالی رها کنم تا کسی متوجه او نشود. به همین دلیل در نیمههای شب موکتی دور جسد پیچیدم و آن را در یک گونی گذاشتم. سپس گونی را کشانکشان به پشت پارکی در نزدیکی گاراژ بردم و همانجا رهایش کردم.مرد جنایتکار بعد از اعتراف به جنایت با قرار قانونی در اختیار مأموران اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت قرار گرفت و تحقیقات تکمیلی از وی ادامه دارد.