دکتر مهران کامروا، مدیر مرکز مطالعات بینالملل دانشگاه جورجتاون در قطر معتقد است این انتقال قدرت در کوتاهمدت تغییری در سیاستهای اصلی این کشور ایجاد نمیکند. به گفته وی، امیر جدید پیوند نزدیکتری با فرهنگ قطر دارد. نظریات وی را میخوانیم.
- مدتی بود که درباره انتقال قدرت در قطر گمانهزنی میشد. چرا الان انتقال قدرت رخ داد؟
سؤال خیلی خوبی است که متأسفانه جواب دقیق آن معلوم نیست. یک توضیح آن است که این کار در هجدمین سالگرد تصاحب قدرت توسط امیر سابق شیخ حمد در ژوئن 1995 اتفاق افتاد که علیه پدرش کودتا کرد. به همین علت فکر میکنم این یکی از دلایل انتخاب زمان حال برای این تغییر بود. شیخ حمد مدتی بود که اشارههایی درباره کنارهگیری از قدرت میکرد. مثلاً در ماه سپتامبر سال گذشته که امیر سابق قطر به سازمان ملل رفته بود، در دفتر یادداشت آن نوشته بود این آخرین باری است که من به اینجا میآیم. همه قطریها میدانستند و انتظار این تغییر را داشتند، اما زمان آن را نمیدانستند. بهنظر من، وی دنبال یک فرصت مناسب بود که استعفا کند. با توجه به ادامه جنگ در سوریه و بالاگرفتن تنشها در سطح منطقه، آنان این زمان را انتخاب کردند.
- درباره امیر جدید قطر و روابط وی با کشورهای مختلف چه اطلاعاتی وجود دارد؟
بهدلیل اینکه ولیعهد همیشه پشت پرده بوده و هیچ اطلاعی از چگونگی رفتار وی در عرصه سیاست وجود ندارد، جواب این سؤال خیلی مشکل است. تا آنجا که معلوم است، وی از سیاستهای پدرش پشتیبانی کرده است، ولی اینکه هنگامی که خودش در رأس قدرت باشد، چه تصمیمی بگیرد، بهخصوص در حوزه روابط خارجی، هنوز معلوم نیست. اما خودش به یکی، دو مورد اشاره کرده است. اول اینکه بهنظر میرسد وی با فرهنگ قطری رابطه نزدیکتری دارد. همانطور که میدانید، 85درصد ساکنان قطر مقیم آن هستند و تبعه آن به شمار نمیآیند و زبان اصلی که در این کشور تکلم میشود، نه عربی که انگلیسی است، چون 85درصد مردم از اتباع کشورهای دیگر هستند. این امر پیامدهایی برای اصالت و هویت فرهنگی قطر دارد. زمانی که شیخ تمیم ولیعهد بود، بهنظر میرسید اهمیت بیشتری برای فرهنگ قطر قائل است. البته ممکن است وی در گذشته که در حاشیه بود، بر فرهنگ و هویت تأکید بیشتری کرده باشد.
اما در عرصه سیاست خارجی، بعید است تغییر عمدهای رخ دهد، زیرا در خلال چند سال گذشته، قطر خود را تا حدی در عرصه منطقه مطرح کرده است و عقب کشیدن از مسائل منطقه مانند لیبی و سوریه، در کوتاهمدت بسیار مشکل خواهد بود. ممکن است در درازمدت تغییرات حاشیهای و جزئی رخ دهد، اما بهنظر من، سیاست فعالی که قطر داشته و کوشیده است خود را در منطقه و در خلیجفارس مطرح کند، عوض نمیشود.
- رابطه آمریکا با قطر چه تفاوتی با رابطه این کشور با دیگر متحدان عرب آن دارد؟
رابطه آمریکا با قطر تکبعدی نیست، بلکه چندبعدی است. اگر مثلاً به رابطه آمریکا با مصر نگاه کنید، میبینید که فقط یک بعد دارد و آن هم نظامی و امنیتی است. درباره عربستان سعودی نیز همینطور است. تنها ستون رابطه عمیق آمریکا و عربستان سعودی، ستون نظامی است. اما رابطه آمریکا با قطر 3بعد اصلی دارد. نخستین بعد آن امنیتی و نظامی است. بزرگترین پایگاه هوایی آمریکا در جهان در قطر است. دوم بعد تجاری و اقتصادی است. شرکتهای بزرگ آمریکایی ازجمله شرکتهای نفتی در قطر فعالیت زیادی دارند و نیز شرکتهای مشاورهای که طراحی آینده کشور را بر عهده دارند.
شاید بهنظر نیاید چقدر شرکتهای مشاوره در سیاستگذاریهای داخلی مؤثر هستند. بعد سوم و مهم بعد فرهنگی است. دانشگاههای بزرگ آمریکا در قطر شعبه دارند. در این کشور ابعاد فرهنگی آمریکایی و غربی بسیار بزرگ است. قطریها شاید زبان مادریشان عربی باشد، اما به خوبی نمیتوانند عربی حرف بزنند، چون از سنین پایین به مدارس آمریکایی میروند، بعد به دانشگاههای آمریکایی میروند و بعد در محیطهایی کار میکنند که زبان روزمره در آن انگلیسی است. به همین دلیل رابطه آمریکا با قطر عمیقتر از رابطه آن با دیگر متحدان عرب است.
- قطر در سوریه چه هدفی را دنبال میکند؟
اهداف قطر در سوریه مانند اهدافی است که در لیبی پیگیری کردند، یعنی اهدافی که برای خودشان از نظر تاریخی و منطقهای اتخاذ کردهاند. قطر خود را یک کشور پیشتاز و مترقی میداند که میخواهد در سراسر منطقه موج مورد نظر خودش را ایجاد کند. به همین دلیل وقتی که لیبی دستخوش جنگ و انقلاب شد، قطر نخستین کشور عربی بود که در امور لیبی مداخله کرد. در سوریه هم همین اتفاق افتاد. بهنظر سیاستمداران قطری، موجی در سراسر خاورمیانه پیدا شده و این موج باعث یک رشته تحولات بنیادی در سیاستهای منطقه میشود و قطر میکوشد خود را در رأس این موج قرار دهد. این دید درازمدت قطر است. دیدهای کوتاهمدت و ملاحظات راهبردی هم البته نقش دارد. سیاست قطر در سوریه همان سیاست آمریکا و به موازات آن است و طبعاً آمریکا آن را تشویق میکند.