منظور این است که به هر طرف رو میآورید، به نحوی آن عدد را میبینید یا به آن حساس میشوید. این همان اتفاقی است که برای جیم کری (در یکی دیگر از نقشهای بسیار جدیاش پس از نمایش ترومن پیتر ویر و مردی روی ماه میلوش فورمن و آفتاب درخشان یک ذهن ابدی میشل گوندری) در فیلم شماره 23 میافتد.
او در نقش یک کنترل کننده حیوانات به نام والتر اسپارو، پس از خواندن یک کتاب، ناگهان مورد هجوم عدد 23 قرار میگیرد؛ کتابی که از سوی همسرش آگاتا (با بازی ویرجینیا مدسن) به مناسبت جشن تولدش دریافت کرده و ماجرای کارآگاهی به نام فینگرلینگ است که درگیر ماجرای زنی مرموز به اسم فابریزیا و خودکشی زن دیگری با موهای بلوند میشود.
فابریزیا و آن زن بلوند مدام از مسئله هجوم عدد 23، برای کارآگاه فینگرلینگ میگویند.
والتر، بسیاری از وقایع زندگی فینگرلینگ را با زندگی خودش مطابق میبیند، حتی فابریزیا شبیه آگاتاست و آن زن بلوند به جوانیهای مادرش شباهت دارد.
از این به بعد است که احساس میکند در هر گوشهای، عدد 23 انتظارش را میکشد. آدرس فروشگاهی که از آن کتاب را خریدهاند 788 است: 23= 8+8+7، اتاق والتر در تیمارستانی که گویا از آنجا با آگاتا آشنا شده 318 بوده: 23= 8-31 ، تعداد حروف بخشی که در آن کار میکند یعنی قسمت کنترل حیوانات (تعداد حروف عبارت انگلیسیاش) 23 تا است، نام سگی که در ابتدا وی را به سمت گوری مشکوک میبرد و در آخر هم باعث و بانی کشف کلیت ماجرا میشود، ند است که موقعیت حروف تشکیل دهنده آن اینچنین است: حرف ان چهاردهمین حرف الفبای انگلیسی است، حرف ای پنجمین و حرف دی چهارمین که جمع آنها 23 میشود، یعنی: 23= 4+5+14، شماره پلاک اتومبیل والتر 9068 است: 23=8+6+0+9، شماره رمز کیف او 87305 است: 23=5+0+3+7+8 و ...
دکتر روانشناسش هم میگوید عدد 23 عدد خاصی است که بسیار در طبیعت وجود دارد، از جمله بدن موجودات زنده از 23 جفت کروموزوم تشکیل شده که در زبان حیات نقش بسیار اساسی دارد و... .شاید اشاره جوئل شوماخر (کارگردان فیلم شماره 23) و فیلمنامهنویس جوانش فرنلی فیلیپس به عدد 23 و تاثیرش در عالم حیات، همان نیروی مافوق و قادر بر عالم هستی باشد که موجودات را به طرف تقدیرشان میبرد. (ماجرای 23 جفت کروموزوم و دی ان ای روی آنها از پیچیدهترین و نامکشوفترین رمز و رازهای جهان خلقت است که در میان تمامی موجودات عالم یکسان بوده و از نظر کارشناسان و فیلسوفان حکایت منشأ واحد خلقت دارد) اگرچه ممکن است این تقدیر تنها مرگ نباشد که مرگ دنیوی، سرنوشت غایی و نهایی همه موجودات است.
والتر اسپارو در حقیقت زندگی همانند فینگرلینگ داشته و اصلاً کتاب مورد نظر را خودش نوشته بوده اما وی در جریان یک حادثه دچار ضربه مغزی گردیده، بهطوری که تمامی حافظهاش را از دست داده است. بعداً پس از مرخصی از تیمارستانی که در آن بستری بوده، بهطور تصادفی با آگاتا برخورد کرده و زندگی تازهای را در قالب یک کنترل کننده حیوانات آغاز مینماید.
اما تقدیر این است که پس از 15 سال باز هم گذشته او به سراغش بیاید تا با مروری دوباره به گناهان و خطاهایش پی ببرد. (و چه سعادتی است که انسان تا فرصت دارد، هربار گذشتهاش را مرور کرده و گناهان و خطاهایش را که در مشغلههای زمانه، فراموش نموده، به خاطر بیاورد، شاید که اگر موقعیت یا فرصت جبران آنها را نیز نداشته باشد، لااقل همان پشیمانیاش، باعث شود تا خداوند ببخشایدش.)
برای والتر یک کتاب مهجور و نهچندان دست اول که در یک کتابفروشی در معرض دیدگان آگاتا قرار میگیرد (همان که در واقع خاطرات خود والتر بوده) و یک سگ ولگرد که ناگهان در جریان کار روزمره، با آن برخورد کرده و میبایست برای مرکز کنترل حیوانات به دامش بیندازد، وسایلی هستند که وی را به سمت تقدیرش میبرند؛ تقدیری که حتی با فراموشی و پناه بردن به زندگی دیگر، گریزی از آن ندارد و همچون کابوسی هر شب، او را دنبال مینماید.
کتاب، وی را به گذشتهاش بازمیگرداند و سگ که هربار در مقابلش قرار میگیرد، سرانجام والتر را به گور دختری میرساند که پانزده سال پیش خودکشی کرده (در واقع به دست والتر کشته شده) و تاریخ تولد و مرگش بر روی سنگ قبر نشان میدهد که 23 سال عمر کرده است!
جوئل شوماخر، همچنان دغدغه این را دارد که قهرمانهایش را در موقعیتهای دشوار گرفتار کند و از ورای آن موقعیتها به جستوجوی گناهانشان برآید، همچنان که به همین دلیل کالین فارل را در فیلم باجه تلفن(2002) در آن کیوسک کوچک تلفن گیر انداخت تا قدم به قدم به خیانتها و خطاهایش اعتراف نماید.
راستی باز صحبت از عدد 23 شد، باید گفت که تاریخ اکران این فیلم درآمریکا، 23 فوریه و در بیشتر کشورهای دنیا، 23 مارس بوده است! ضمناً شماره صندوق پستی جیم کری هم 977 است: 23=7+7+9!! و تاریخ تولدش هم 3 فوریه است یعنی 3/2 که میشود 23 ! و ....
... و 11 سپتامبر2001 یعنی 11/9/2001 را هم میتوان این گونه تعبیر کرد:
0+2+1+0+1+9+1=23