چهارشنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۸۶ - ۱۴:۴۱
۰ نفر

کامران محمدی: 27 اردیبهشت 86، درست 24 سال از روزی که محمد فراموش کرد آیت‌الکرسی‌اش را بخواند گذشته است.

روزی که سوار ماشین شد، با همه خداحافظی کرد و رفت تا ساختمان نیمه مخروبه وزارت کشاورزی را در سه‌راهی نقده ببیند.

خودش گفته بود: بین سه‌راهی نقده و جاده فرعی آن، جای مناسبی است. هم وسعت دارد، هم‌ کنار جاده اصلی است. مثل این که یک ساختمان نیمه خراب دولتی هم دارد که مال وزارت کشاورزی است. می‌روم از نزدیک ببینم.

شاید برای همین بود که بر خلاف هر روز فراموش کرد آیت‌الکرسی بخواند. آن قدر سرش به حرف‌ها و درد دل‌های پاسدار جوان همراهش گرم بود که فراموش کرد.

پاسدار جوان دوان‌دوان خود را به محمد رسانده بود. کار واجبی داشت. از آن کارها که رزمندگان تازه‌کار با فرمانده‌شان دارند. قرار شد داخل ماشین حرفش را بزند. محمد در را باز کرد و پاسدار جوان، زودتر از او سوار شد.

سوار شد و آن قدر گفت و از مشکلات گله‌ کرد که سفارش همیشگی‌اش را به دیگران از یاد برد. آخر محمد همیشه به همه بچه‌ها سفارش می‌کرد همیشه آیه‌الکرسی بخوانند. داوود خوب به خاطر داشت روز اولی را که راننده او شده بود. محمد گفته بود: هر جا که می‌روی، حتما آیه‌الکرسی را بخوان.

داود گفته بود: خب، این بچه‌هایی که همیشه می‌خوانند ولی باز هم شهید می‌شوند، چی؟

محمد گفته بود: آن روز حتما یادشان رفته.

آن روز یادش رفته بود. 24 سال پیش وقتی که داوود را از سه راهی نقده برگردانده بود و خودش نشسته بود پشت فرمان.

بی‌علت نبود که داوود آن قدر نگران بود:

- امروز تا سه راهی نقده مواظبش بودم. محمد برخلاف همیشه که آیه‌الکرسی می‌خواند، امروز فراموش کرد. آن قدر سرش به حرف‌ها و درد دل‌های آن پاسدار گرم بود که فراموش کرد...

وقتی محمد بروجردی، داوود را پیاده کرد و خودش پشت فرمان نشست، سه نفر دیگر هم عقب نشسته بودند.

نزدیکی‌های پادگان شهید شاه‌آبادی. ماشین اول،‌از آبگیر آرام گذشت و هیچ صدایی نیامد. ماشین محمد بروجردی هم آرام وارد آبگیر شد و...

مین ضد تانک بود. از پنج سرنشین ماشین، تنها محمد به آسمان رفت. آخر تنها او مسیح کردستان بود.

کد خبر 22204

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار فرهنگ عمومی

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز