او در سال 1967 و 1975 و 1994 برنده جایزه سالانه پولیتزر و در سال 2002 برنده جایزه تونی در بخش نمایشنامه بوده است. او امسال توسط سایت achievement که به معرفی افراد موفق میپردازد به عنوان موفقترین نمایشنامهنویس که دارای سبک مخصوص و منحصر به فرد است معرفی شده است.
- کودکی شما در نیویورک چگونه سپری شد؟
من دو هفته پس از تولد توسط خانواده آلبی به فرزندی پذیرفته شدم و در خانوادهای ثروتمند که در مدیریت و اجرای تئاترهای نمایشی درام فعالیت داشتند دوران کودکی را سپری کردم. همیشه هنرپیشههای بازنشسته تئاتر درخانه ما رفت و آمد داشتند و من از کودکی با شخصیتهای معروف عرصه تئاتر آشنا شدم.
از وقتی بسیار جوان بودم به تئاتر میرفتم و به یاد میآورم که یک بار در سن شش سالگی برای اولین بار در هنرهای نمایشی سیرک حضور یافتم. بنابر این میتوان گفت که من در صحنه تئاتر بزرگ شدم، یکی از مهمترین موقعیتهایی که با فرزندخواندگی در این خانواده به آن دست یافتم.
- کودکی خود را چگونه توصیف میکنید؟
بنابراین متکی به خودم بودم و زندگی درونی و روحی بسیار فعالی را پشت سرگذاشتم. به یقین نسبت به آنچه آنها به آن وابستگی داشتند، تعلق نداشتم. آنها در سن نه سالگی به بهانه رفتن به مدرسه مرا از خود دور کردند که برای من بسیار رضایتبخش بود و از آن زمان خودم مسئولیت مراقبت از خود را به عهده گرفتم.
- به درس و مدرسه علاقهمند بودید؟
بله. من فقط وقتی که میتوانستم هر آنچه که دوست دارم در مدرسه انجام دهم، مدرسه را دوست داشتم. در کلاسهای درسی که به آنها علاقه داشتم بسیار موفق بودم اما در کلاسهای درسی دیگر چندان علاقهای به درس خواندن نداشتم.
به نظر میرسد که از کودکی تصمیم خودم را گرفته بودم و مسیر مشخصی را برای ادامه زندگی در پیش گرفته بودم. همیشه به هنر علاقهمند بودهام. از سن هشت سالگی طراحی و نقاشی را آغاز کردم و در سن 10 سالگی میتوانستم شعر بگویم.
در سن دوازده سالگی پس از این که اطلاعاتی در باره یوهان سباستیان باخ، آهنگساز آلمانی به دست آوردم تصمیم گرفتم آهنگساز شوم. باخ هم در خانوادهای بزرگ شده بود که کوچکترین شباهتی میان روحیات و علایق آنها وجود نداشت.
- چه عاملی سبب شد که به نوشتن شعر و هنر نقاشی علاقهمند شوید؟
- چرا پس از مدت کوتاهی دانشکده را ترک کردید؟
این امر سبب شد در بسیاری از کلاسهایی که میبایست در آنها حضورداشته باشم غیبت کرده و در آن درسها مردود شوم. مسئولان دو راه پیش پای من گذاشتند، حضور در کلاسهایی که میبایست در آنها شرکت میکردم و یا ترک دانشگاه. من هم ترجیح دادم دانشگاه را ترک کنم.
- چه چیزی شما را به نوشتن تشویق کرد و چرا نمایشنامهنویسی را دنبال کردید؟
به این عرصه احساس تعلق و وابستگی میکردم. ماهیت من براساس هنر شکل گرفته بود و در این عرصه بزرگ شده بودم و دوری از آن برایم عذابآور بود و این تنها زمینهای بود که میتوانستم در آن از خلاقیتها و نیروی تفکر خویش بهره گیرم.
- چگونه یک نمایشنامه را بر روی کاغذ میآورید؟
هر فردی که در عرصه هنر فعالیت میکند برای کسب موفقیت و منحصر به فرد بودن زمان مشخصی را در اختیار دارد که در افراد مختلف این زمان متفاوت است. برخی از افراد در سن 18 سالگی این زمان را تجربه میکنند و برخی دیگر در سن 50 سالگی.
نمایشنامه «ماجرای باغ وحش» سبب شد که به عنوان یک نمایشنامه نویس منحصر به فرد شناخته شوم و از همین لحظه است که میتوان مسیر انتخاب شده را با موفقیت ادامه داد.
- چه چیزی سبب شد که به نوشتن آنچه در ذهن دارید فکر کنید؟
- زندگی یک نمایشنامهنویس را چگونه توصیف میکنید؟
- جایگاه نویسندگان در جامعه را چگونه میبینید؟
- در مسیر فعالیت شما در عرصه هنر چه چیزی بیشترین رضایت و خشنودی را برای شما به همراه خواهد داشت؟
همواره سعی میکنم خودم باشم و خودم تصمیم بگیرم و این رمز موفقیت کارهای من در عرصه هنرهای نمایشی بوده است. اگر چه فشارهای زیادی را برای رسیدن به خواستههای خود متحمل میشوم اما همواره از لجاجت منحصر به فردی برخوردار بودهام.
- از چه معیاری برای سنجش موفقیت استفاده میکنید؟
وقتی کتابی را مطالعه میکنم، به تماشای تئاتر میروم، از نمایشگاه آثار نقاشی دیدن میکنم و یا به یک قطعه موسیقی گوش میکنم، در صورتی که این فعالیتها بتواند تغییراتی را در من ایجاد کرده و یا سبب شود در خصوص موضوعی به گونهای متفاوت بیاندیشم، میتوانم بگویم تجربه مفیدی را به دست آوردهام. در غیر این صورت این فعالیتها تنها جنبه نمایشی داشته و به معنای از دست رفتن زمان است.
- دوست دارید چگونه از شما یاد شود؟