اما تحولات پرتناقض و پرابهامی چون حمله طالبان به اهداف ناتو و آمریکا همزمان با تلاش واشنگتن برای مذاکره صلح با طالبان، حکایت از واقعیتهای پشتپردهای دارد که در افغانستان در جریان است.آمریکا چند سال پیش تصمیم گرفت از افغانستان عقبنشینی کند. این تصمیم با خود یک منطق اجتنابناپذیر داشت. وقتی آمریکا خودش را متقاعد کرد که به هر قیمتی افغانستان را ترک کند، ناکامیهایش و آسیبپذیریهای دولتی که بیش از یکدهه برای ساختن آن وقت صرف کردهبود، بر همگان آشکار شد. در چنین شرایطی بهنظر میرسد که درها برای ورود دشمنان دولت حامد کرزی هم باز شده است. اکنون همهچیز در افغانستان به خروج نظامیان آمریکا گره خورده است.
ناکامیهای آمریکا
عواملی درون دولت آمریکا هستند که هیچگاه در انتقاد از دولت افغانستان و ارتش این کشور و فساد و ناتوانی آن کم نیاوردهاند. اکنون دیگر همه میدانند که طالبان برنامهای برای نفوذ به نهادهای افغانستان طراحی و اجرا کرده بود؛ برای خرید افراد و اعمال نفوذ در ردههای بالای ارتش و دولت پول زیادی پرداخت و این رشوهها کار خودش را کرد زیرا افغانها میدانند وقتی آمریکا خاک این کشور را ترک کند، همه به سمت طرفی میروند که قدرت دارد. این پدیده فقط منحصر به افغانستان هم نیست. مردم ترجیح میدهند که برای ادامه حیات طرف برنده باشند.
موقع عضوگیری ارتش افغانستان هم شمار زیادی از طرفداران طالبان وارد این ارتش شدند، به همینخاطر در بخشهای مختلف قوای نظامی افغانستان حامیان طالبان هم حضور داشتند. به همینخاطر شاهد کشته شدن نظامیان ناتو و آمریکا بهدست اعضای ارتش افغانستان بودیم. این همان پدیدهای است که به حمله سبز علیه آبی معروف شد. به همینخاطر باید گفت که قوای نظامی افغانستان اساسا قابل اعتماد نیستند. در یک واحد بزرگ ارتش حتی اگر یک نفر طرفدار طالبان حضور داشته باشد میتواند کل برنامه آن واحد را بیفایده و ناکارآمد کند یا حتی این برنامه را به یک فاجعه تبدیل کند.
آمریکا هنگام تشکیل قوای نظامی ارتش و پلیس افغانستان، چندان به عضوگیریها توجهی نداشت. البته پاسخی که آمریکاییها میدهند این است که مربیان آموزشی و مسئولان عضوگیری راهی برای تشخیص تمایلات افراد نداشتند؛ این مسئلهای است که در ویتنام هم تجربه آن وجود داشت. این همان نکتهای است که از آن بهعنوان جدیترین ناکامی آمریکا در افغانستان نام برده میشود و آن، دستکم گرفتن فرهنگ طالبان است. این اشتباه در ویتنام هم صورت گرفت. واشنگتن متوجه این موضوع نشد که اگر دشمنش از بوروکراسی و تکنولوژی به سبک آمریکایی بیبهره باشد به این معنی نیست که نتواند فرصتها را تشخیص دهد و از آنها به بهترین شکل استفاده کند.
طالبان ضربات سختی دید اما در آخر آنچه در میدان جنگ اهمیت دارد تعداد نیروها نیست بلکه ارتباط و همبستگی میان آنهاست. مشکل قوای نظامی افغان این است که اگر چه واحدهای قابل اعتمادی وجود دارند اما شناسایی و یافتن آنها و استفاده مطلوب از آنها دشوار است. همچنین توانایی کرزی برای پاکسازی قوای ارتش از هواداران طالبان تحتتأثیر بیاعتمادی به بوروکراسی دولتش قرار گرفتهاست. همانطور که آمریکا از تجربه ویتنام جنوبی و برنامه ویتنامیزهشدن آموخت، اگر به قوای نظامی نفوذ شود، کاراییاش از بین میرود. وقتی به قوای نظامی نفوذ شود، دشمن از برنامههای تاکتیکی و سازماندهی و تفکر استراتژیک شما مطلع میشود و دیگر اعتماد به این نیرو از بین میرود.
در یک جنگ داخلی، قوت یک دولت به عملکرد آن و مسائلی چون مشروعیت و اعتبار بینالمللی نیست بلکه به کارکرد و کارآمدی این توانایی برای اظهار وجود در داخل و منطقه است. در افغانستان قبایل و گروههایی هستند که از انسجام بسیار بالایی برخوردارند. این نهادها هستند که میتوانند طالبان را به چالش بکشند نه دولت افغانستان. گمانهزنیهایی درباره نتایج احتمالی ماجرای افغانستان وجود دارد. ازجمله اینکه ممکن است بهطور کامل همهچیز دچار فروپاشی شود. اما احتمال ایجاد یک دولت ملی باثبات توسط کرزی در میان این احتمالات و گمانهزنیها نیست. آمریکا همچنین احتمالی نمیدهد.
استراتژی آمریکا
اولویت استراتژیک آمریکا این است که به این جنگ پایان دهد و از افغانستان برود و تعدادی نیرو برای جنگ با القاعده در خاک افغانستان باقی بگذارد. اما قرار نیست هیچ تلاشی برای آرامکردن افغانستان صورت بگیرد. آمریکا میداند که دولت کرزی یا دولتی که به جای او میآید، ضعیف و متزلزل است اما ترجیح میدهد طالبان هم بهعنوان یک بخش از این معادله حضور داشته باشد و وقتی مسئولیتها را به افغانها تحویل میدهد، در چارچوبی این کار را بکند که طالبان هم بخشی از آن باشد. طالبان نیز این استراتژی را میداند. احتمال اینکه کرزی بتواند قوایی بسازد که توان مقابله با طالبان را داشتهباشد ضعیف است. راه زیادی برای کرزی باقی نمانده است. آمریکاییها برای خروج از افغانستان برنامهریزی میکنند و برای این کار بهدنبال توافقها و همکاریهای پنهانی با طالبان هستند.
آمریکا میداند در افغانستان چه میگذرد اما نمیخواهد از دولت کرزی در مقابل طالبان حفاظت کند. واشنگتن برنامههایش برای حفظ تعدادی نیروی نظامی بعد از سال 2014در افغانستان را اعلام کرده است اما هدف نهاییاش ترک خاک افغانستان است. واشنگتن میداند که طالبان تنها نیروی قدرتمند واحد در افغانستان است؛ البته جناحهای دیگری هستند که میتوانند جلوی طالبان را بگیرند. اما آمریکا حاضر نیست خودش را درگیر پیچیدگیهای عرصه سیاست افغانستان کند. ناکامیهای آمریکا در سالهای گذشته باعث شده تا اعتماد به نفسی برای مداخله در این امر نداشته و علاقهای هم برایش باقی نمانده باشد که حتی امتحان کند.
تصمیم آمریکا برای مذاکره علنی با طالبان 2 سال بعد از آن صورت میگیرد که مذاکرات پنهانی میان دو طرف جریان داشتهاست. در این مذاکرات درباره بسیاری از موضوعات صحبت شده و اکنون واشنگتن به درکی از طالبان و مسائل مورد نظر این گروه رسیده است. طالبان هم درکی از واشنگتن و خواستههایش پیدا کرده است. وقتی کرزی از گشایش سفارت طالبان در قطر ناخشنود شد، طالبان پرچم خود را از این ساختمان پایین آورد. این کار قابل توجه بود زیرا نشان داد که طالبان نمیخواهد کار را بیشتر از این برای آمریکا سخت کند، به همینخاطر به درخواست آمریکا عقبنشینی کرد.
از بسیاری جهات آمریکا با طالبان راحتتر از قبایل و اقوام دیگر افغان است زیرا مدتها مذاکره مخفی باعث شده که واشنگتن به درک بهتری از طالبان برسد. اما هدف اصلی واشنگتن ترک خاک افغانستان است. بهنظر من آمریکا به این باور رسیده که طالبان برای اعمال نفوذ در آینده افغانستان به اندازه کافی شرکای ائتلافی دارد.
مشروعیت بینالمللی و به رسمیت شناختهشدن توسط آمریکا اگر چه مهم است اما در درجه دوم اهمیت قرار دارد. آنچه از اینها مهمتر است، واقعیت نظامی موجود در افغانستان است. کرزی قوای نظامی قابل اتکا ندارد و آمریکاییها هم بهزودی خاک افغانستان را ترک میکنند. آن وقت معلوم نیست که سرنوشت کرزی چه میشود. معلوم نیست که نفوذ و کنترل طالبان در افغانستان بعد از عقبنشینی آمریکا تا چه حد است. آمریکا امتیازات ظاهری به کرزی داده اما هنوز هیچ توافق استراتژیکی حاصل نشده است.آمریکا دارد افغانستان را ترک میکند و کرزی از نظر نظامی توان زیادی ندارد. طالبان ضعیف شده اما همچنان قدرتمندترین نیرو از نظر نظامی است و بیشترین انسجام را نسبت به بقیه نیروها دارد. افغانستان جناحها و اقوام و قبایل دیگر هم دارد؛ این واقعیت افغانستان است.