نتیجه این مسئله، سخنان و نکتههایی بوده که همواره تکرار شدهاند؛ تو گویی سخن و نکته جدیدی در این زمینه وجود ندارد اما دکتر صادق آینهوند نظری دیگر دارد. از دید این استاد و پژوهشگر برجسته تاریخ اسلام، شیعیان با وجود ارادت فراوانی که به اهلبیت(ع) داشتهاند، تلاش درخور و مناسبی برای شناخت دقیق و ژرف ابعاد گوناگون معرفتی سیره آنها نکردهاند. از اینرو تنها به ذکر یک دسته ویژگیهای ظاهری از این بزرگواران بسنده کرده و از درک درست سیره آنها بازماندهایم. دکتر آینهوند استاد تاریخ دانشگاه تربیت مدرس در این گفتوگو که به مناسبت سالگرد ضربت خوردن و شهادت حضرت علی(ع) در این روزها انجام شده، به چرایی این مسئله و آسیب شناسی آن میپردازد. بهنظر وی، شناخت ابعاد جامع شخصیت امام و روزآمدکردن سیره ایشان میتواند، گام مهمی در امام شناسی تلقی شود؛ گامی که میتواند ما را به درک بهتر شرایط روزگار خویش نایل گرداند.
- درباره سیره و ابعاد گوناگون شخصیتی امام علی(ع) نکتههای تکراری فراوانی گفته شده است. اگرچه این نکتهها هر یک در جای خود اهمیت دارند؛ اما بهنظر میرسد که باید نگاهی نو و تازه به سیره ایشان افکند. حال از دید شما چه نقدی میتوان بر پژوهشهایی که درخصوص شناسایی سیره حضرت انجام شده وارد کرد و دیگر اینکه چه سویههایی از شخصیت امام(ع) در این پژوهشها خواسته یا ناخواسته به فراموشی و غفلت سپرده شده است؟
چون حضرت علی(ع) یک شخصیت جامع و جهانی هستند، گروهها و اقشار گوناگون نگاههای مختلفی به ایشان داشته و هر یک تلاش کردهاند بنا به سلیقهها و دیدگاهها و پسندهای خود امام(ع) را بشناسندالبته کتابها و مقالههایی که درباره حضرت به چاپ رسیدهاند، گاهی از واقعیت امامعلی(ع) بهعنوان امام انسان فاصله گرفتهاند. در این میان افراد و گروههای مختلف اجتماعی به یکی از جنبههای حضرت امیر(ع) توجه کردهاند و طبیعتا از دیگر جنبههای وجودی وی غافل ماندهاند؛ مثلا درویشان امام(ع) را مولای خود دانستهاند و پهلوانان وی را پیشگام خود. کسانی هم حضرت را مظهر عدالت دانستهاند، بدون اینکه درک جامعی از عدالت داشته باشند. تلقی این افراد از عدالت امام محدود و بسته است. اینها عدالت حضرت را تنها در بخشندگی حضرت نسبت به یتیمان و گرسنگان خلاصه میکنند. خب! اینها درکهای ساده و ابتدایی از رسالت امامی است که پس از رسول خدا(ص) جامعترین شخصیت در جهان اسلام بوده است. از اینرو همه این زمینهها قابل بحث و کنکاش و نقادی است. باید ابعاد دیگری از شخصیت حضرت ترسیم شود تا جامعیت ایشان نشان داده شود.
- بهنظر شما دلیل این برداشتهای سطحی و کمعمق یا به تعبیر شما ابتدایی از ابعاد وجودی امام علی(ع) چه بوده است. آیا به کمبود منابع در این زمینه برمیگردد؟
ببینید! درک مسلمانان و ازجمله شیعیان نسبت به حضرت بسیار ابتدایی است. هنوز هم که در قرن پانزدهم به سر میبریم، این برداشتها وجود دارند. علت این امر آن است که شیعیان همیشه تاریخ در حاشیه بوده و از اینرو به دور از قدرت و مدیریت قرار داشتهاند. اگر در حاشیه نبودیم، میتوانستیم یک مدیریت جامع و تامی مانند مدیریت امام را درک کنیم. بنابراین از گوشه انزوا به درک امور پرداختهایم. در این بین عدهای هم چون از مدیریت و فهم و شناخت و ایستادگی امام در مسائل گوناگون شناخت و درک درستی نداشتند، خواسته یا ناخواسته به ابعادی چون پهلوانی و جوانمردی حضرت روی میآوردند. من نمیگویم که این ابعاد بد هستند یا در امام(ع) وجود ندارند، منظورم این است که این ابعاد شخصیت واقعی حضرت را تحت الشعاع قرار داده است. همین مشکل برای امام حسین(ع) هم بهصورتی دیگر پیش آمده است؛ فرضا یکی میخواهد به نذرش برسد و یکی میخواهد شفا پیدا کند یا عدهای درکی انقلابی از حضرت ارائه دادند، به جای اینکه قادر باشند فهمی جامع از سیره انسانی آن حضرت عرضه کنند. همه اینها مانع از این شد که بتوانیم رسالت راستین امامحسین(ع) را فهم کنیم. میتوان گفت که این شدت و ضعفها یا افراط و تفریطها برای درک ائمه بهویژه امام علی(ع) و امام حسین(ع) حاصل شد.
- اشاره داشتید که چون شیعه همواره در انزوا و حاشیه قدرت بوده نتوانسته تعبیر و برداشتی جامع از شخصیت حضرت عرضه کند و بهناچار دست به فهم و برداشتهای سطحی و ابتدایی از امام زده است. این نظر شما در حالی گفته میشود که در تاریخ شیعه علمای زیادی پیدا شدهاند و کتابهای زیادی در این زمینهها نوشته شده است. چگونه از این میان یکی نتوانسته ابعاد راستین شخصیت امام علی(ع) را به خوبی ترسیم کند؟
بی تردید میتوان و باید بر این دیدگاهها نقدهایی وارد کرد. بسیاری از این نوشتهها متاثر از منابع پیشین خود بودهاند و همانها را تکرار کردهاند. آنهایی هم که درک جامعی از امام داشتند، بهخوبی نتوانستند آن را منعکس کنند؛ شاید نیازهای شیعیان امروز را درک نمیکردند. مسلما ما هم اگر بخواهیم چیزی در این زمینه بنویسیم، نمیتوانیم کاملا بروفق خواستهها و نیازهای شیعیان آینده بنویسیم. آنهایی هم که در زمانه امام میزیستند، متأسفانه چیزی ننوشتند. البته از نیمه اول قرن هجری حرکتی در این زمینه شروع شد اما ناقص ماند. دیگر اینکه برخی از متون ما استقلال پیدا نکردند و در حاشیه جهان اسلام و اهل سنت قرار گرفتند. این متون با جریان خلافت عصر راشدین به این طرف تطبیق شدند. حال آنکه امام رویه، فکر و مدیریت مستقلی داشتند؛ حتی در عمران و تمدنسازی. امام روی تمدنسازی تأکید ویژهای داشتند. متأسفانه این جنبه مهم و اثرگذار امام علی(ع) اصلا مورد توجه قرار نمیگیرد. امام خیلی بر اصلاحات اجتماعی، اداری، طبقهبندی اجتماعی، درک و سلوک اجتماعی و شهرسازی تأکید و توجه نشان میدادند. شیعیان خیلی کم به این ویژگیهای امامعلی(ع) توجه کردند. دلیل عمدهاش هم - همانگونه که گفته شد- این بود که حکومت در دست شیعه نبود و لذا نمیتوانست به اهمیت این مسائل پی ببرد.
- در واقع این در حاشیه قدرت ماندن بر فهم شیعه از ائمه نیز تأثیرگذار بود.
بله! همینطور است. این در انزوا ماندن باعث شد که شیعیان نتوانند به فهم و درک عمیق و وسیعی از ائمه برسند و در نتیجه شریعت بر ذهن و اندیشه شیعه مسلط شد. بنابراین، آن اندازه فهم فلسفی، اجتماعی، مدیریتی، جهانفهمی و درک درست از روابط بینالملل و تمدنسازی و تولید علم که قاعدتا میبایست نزد شیعیان مطرح باشد، نشد و به جای آن شریعت چیره شد و به بیان بهتر، تعبیر به طائفه شد. طائفه کسانی اند است که خود را بهعنوان اقلیت نگه میدارند . این در اقلیت ماندن و در انزوا بودن نیاز به فقه و شریعت متناسب با خود داشت. منظورم این نیست که این کار خوبی نبوده است. این کار درست بوده اما پیش از آن باید به درک فلسفی، فهم تمدنی و درک معنایی و معرفتی جهان شیعه در کنار جهانهای دیگر توجه میشد که نشد. نتیجه این امر تسلط شریعت بود؛ شریعتی که البته در جای خود بسیارخوب و جامع است. با این حال توازن به هم خورد و نتوانستیم فهم معرفتی خود را از ائمه بهدست دهیم. فهم ما از ائمه بیشتر فقهی و شریعتی بود تا سیرهای یا معرفتشناختی. شیعه به درستی معتقد است که درک درستی از منبع معرفتی کاملتری دارد که میتواند برای اداره و مدیریت جهان و هدایت آن مؤثر واقع شود اما به موازات این مسئله نتوانست این درک را نشان دهد.
- دستکم میتوان گفت که از دوران صفویه جنبش و تکانی در این زمینه درون شیعه پدید آمد. آیا شما با این موافقید؟
دوران صفویه آمیزهای بود از درویشی و شریعت. دستاورد در خوری در این دوران نمیبینیم.
- پس بنا بهنظر شما آن درک شیعه هیچگاه در راستای تاریخ تحقق پیدا نکرده است؟ نظرتان راجع به کارهایی که در زمینه سیرهشناسی ائمه در دوران معاصر، یعنی پس از انقلاب انجام شده چیست؟
پس از انقلاب گامهایی برداشتهایم؛ اما درک جامع منبعی ما ضعیف بوده است. بهنظرم اول باید منبعشناسی و تنقیح مناط صورت گیرد و در درک معرفتیمان تحولی ایجاد شود آنگاه به آبشخورها برگردیم و از آن سرچشمهها مطابق با نیاز و درک و فهم و مقصودی که در بیان معصوم، بهویژه امیرالمومنین وجود دارد، به شناختی برسیم و سپس آن شناخت را به اجرا درآوریم و تنفیذ کنیم. هماکنون چنین اتفاقی نیفتاده است. ما در چارچوب آنچه موجود است حرکت میکنیم. این انتظار ما را بهعنوان یک تمدن، تفکر و تولید علم برتر و یک نگاه هدایتی والاتر برآورده نمیسازد. گیر ما اینجاست.
- ما منابع زیادی در زمینه سیرهشناسی امام علی(ع) داریم...
درست است؛اما این منابع باید شناسایی، تدوین، استقصاء، درجهبندی و باببندی شوند، سپس میتوانیم مطابق با جهانبینیای که از ائمه گرفتهایم، آنها را تفسیر کنیم تا برسیم به اینکه حوزههای گوناگون فلسفی، جامعهشناختی، معرفتی، تعامل خارجی و داخلی و... را بهعنوان یک استراتژی بزرگ از این ابواب معرفت تدوین کنیم. حال آنکه ما هنوز این کارها را نکردهایم؛ بنابراین چیزهایی کلی و ابتدایی از حضرت امیر(ع) مطرح میکنیم.
- درواقع آن ساختار معرفتی ائمه و ازجمله حضرت علی(ع) به ما منتقل نشده است.
درست است؛ اما این به نقص درک و فهم ما از این بزرگواران برمیگردد؛ ما درک جامعی از امام نداریم.
- حال با توجه به آنچه درخصوص آسیب شناسی شناخت سیره امام علی(ع) اشاره کردید، بهنظر شما چه گامهایی باید در راه شناخت دقیق و درست ایشان برداریم؟
این امر نیازمند سرمایه گذاری گسترده و همچنین خروج از جمودنگری است. از سوی دیگر باید به نقد میراث خود بپردازیم.معنای این سخن آن نیست که میراث خود را به کناری بگذاریم، باید ببینیم که کدام میراث باید بهتر و سالم تر به دست ما می رسیده اما نرسیده است؟ در مسائل فقهی، حدیثی و تفسیری ابوابی وجود داشته که یا به آنها توجهی نشده و یا فراموش شده اند، به همین دلیل بسیاری از حوزه های معرفتی خاموش شده اند. از این رو باید آنها را از سرچشمه ها روشن کرد. همچنین نیاز به این است که آبشخورها را لایروبی کرده تا از نو بجوشند و به موازات آن درک جامعی پیدا کنیم. اینگونه است که می توانیم آن حوزه شناختی برتری را که از طریق ائمه به ما سیده، عملی و اجرایی کنیم؛ این کار نشده است.
- شما به عنوان پژوهشگر تاریخ اسلام، اگر بخواهید ابعاد راستین شخصیت و سیره امام علی (ع) را بازبشناسید، چه خواهید کرد و چه روشی در سیره شناسی حضرت در پیش خواهید گرفت؟
البته این کار بسیار گسترده ای است که از یک نفر بر نمی آید امام در هرحال تلاشم این است که آن سیره انسانی، اخلاقی و حاکمیتی حضرت را در نظر بگیرم که همچنان مغفول ماند هاست. این جنبه ها امروزه برای نسلی که جویا و مشتاق است، می تواند مورد استفاده قرار گیرد. بنابراین امام علی (ع) را می توان به عنوان امام همیشه تاریخ به امروزیان شناساند.
- آیا این سه وجهی را که در سیره شناسی حضرت به آن اشاره کردید، یعنی سیره انسانی، اخلاقی و حاکمیتی، می توان بنیان های تمدنی دانست که حضرت در پی آن بودند؟
بله! تمدن سازی حرکت انسانی یک مکتب است؛ به بیان دیگر، تمدنی که انسان ساز است، تمدن ساز هم می شود. در واقع انسان سازی و تمدن سازی چهره ها و نمودهای گوناگون یک مکتب طی تکامل آن به شمار می روند. هر مکتب باید الگویی از یک انسان متعالی و یک شخصیت برجسته یا یک فرد "انقلابی" -انقلابی به معنای کسی که واقع یک امر را برای یک حرکت تحول آفرین درک می کند - داشته باشد تا بتواند حوزه معرفتی انسان را بیان کند. این بخش نرم افزاری یک مکتب است اما وجه سخت افزاری یک مکتب همان حوزه تمدن سازی آن مکتب براساس آموزه های آن است؛ به بیان دیگر، تمدن سازی ابزاری است برای تحول و تکامل انسان. امام علی (ع) این هر دوجنبه را در خود نهفته دارند. ایشان برای انسان به تمام معنا یک فلسفه معرفتی و شناختی و ارزشی دارند که در بیان و سیره ایشان وجود دارد. از سوی دیگر، امام علی (ع) برای رفاه و سعادت بشریت نیز برنامه دارند. خود امام اشاره می کردند که ما در حقیقت باید تمدنی می ساختیم و مدیریتی بنا می کردیم که به درد مردم می خورد. ایشان افسوس می خوردند که حوادث و فتنه ها اجازه ندادند امور به این سمت بروند. در هر حال این 2 وجه امام، یعنی فلسفه معرفتی و ارزش شناختی و همچنین تمدن سازی ایشان مورد غفلت ما قرار گرفته است. ما بیشتر به جنبه های شعاری تر و راحت تر سیره حضرت پرداخته ایم تا شاید به زعم خودمان بتوانیم آن را سریعا با زندگی خود تطبیق دهیم. عین همین مسئله در مورد امام حسین (ع) نیز وجود دارد. در واقع ما دریافت و برداشت ناقص خودمان را به امام نسبت می دهیم. مسلم است که ما نمی توانیم درک و فهم خود را در حد امام ارتقا دهیم؛ اما ممی توانیم فکر خود را به نحوی گسترش دهیم که ایشان را بهتر فهم کنیم.
- این فهم دقیق نسبت به امام چگونه ارتقا پیدا می کند؟
با شناخت درست و دقیق سیره امام و شناخت حوزه معرفتی ای که امام نسبت به انسان دارد و همچنین شناخت و ابزاری که امام برای رفاه و کمال اانسان به کار می گیرد. این 2 جنبه را باید توامان و همزمان در نظر داشت. ما غالبا جنبه هدایتی امام را در نظر می گیریم و از جنبه تمدن سازی ایشان که برای رفاه و سعادت انسان است غافل می مانیم؛ مثلا کمیت بن زیداسدی را در نظر بگیرید. او وقتی از اهل بیت در شعرهایش - که به تعبیر من مانیفست شعر شیعه است-سخن می گوید، کارکرد آنها را با بنی امیه مقایسه می کند و در نهایت به ذکر ویژگی های اهل بیت می پردازد. برای نمونه او در شعرهایش می گوید: اهل بیت، اگر جنگی به آنها تحمیل شود، شیران میدان نبرد هستند یا اگر نبردی درگیرد، آنها (اهل بیت) خودشان را به شعله های آتش می زنند تا از مردم دفاع کنند، آنها باران های رحمت الهی هستند که مردم را از سرچشمه سیراب می کنند. آنها همواره هرکاری را برای رفاه و آسایش مردم می کنند. خب! اینها نمونه ای از ویژگی های اصیل اهل بیت هستند که در شعرهای آن شاعر معروف آمده است. اگر ما می خواهیم سیره اهل بیت را بشناسیم باید به همین طریق عمل کنیم. حال آنکه ما تاکنون اینگونه عمل نکرده ایم، مثلا وقتی از عدالت علی (ع) سخن می گوییم تنها به وجه اقتصادی آن توجه می کنیم. حال آنکه حوزه عدالت خیلی گسترده است. عدالت شامل مدیریت، شناخت، تعلیم و همه جنبه های انسانی می شود. عدالت این است که همه امکانات باید به نحوی توزیع شود که انسان به رشد و کمال برسد؛ این نگاه امام از عدالت است؛ حتی تشکیل خانواده هم در حوزه عدالت قرار می گیرد. به طور کلی هر چه که در رشد انسان، از جمله رشد فردی، اجتماعی، تمدن سازی و ... او موثر می افتد، جزو عدالت است. عدالت امام علی (ع) بسیار وسیع است. این وجه از عدالت را ماه هنوز در دیدگاه معرفتی امام نشناخته ایم. امام علی (ع) به ما می گویند که باید به عدالت نگاهی جامع دشات. امام به انسان نگاهی جامع دارند. این نگاه جامع به انسان سبب شده تا امام به همه نیازها و ابعاد وجودی آدمی توجه نشان دهد؛ این بنیان عدالت امام علی (ع) است. چرخش مدیریتی، بعد اقتصادی، بهره وری از موهبت خانواده، تعلیم و تربیت، آموزش خوب، تسهیلات رفاهی و کلا همه آنچه انسان به آن نیازمند است، هیچ یک از نگاه امام باید از مقام معرفتی انسان به مقام تسهیلی برای وی رسید. کسی که بتواند این جامعیت را در رساندن انسان از آن مرتبه معرفتی به مرتبه تسهیلاتی و رفاهی داشته باشد، می تواند عدالت مورد نظر امام علی (ع) را درک کند. چنین چیزی هنوز محقق نشده است.
- بر پایه آنچه شما گفتید، آیا می توان عدالت را هسته بنیادین سیره امام علی (ع) دانست؟
اگر عدالت را به همان معنای جامعی که در دیدگاه امام هست، در نظر آوریم، چرا که نه! در مقابل عدالت، فقر قرار دارد. این مسئله آنقدر برای امام اهمیت دارد که می فرمایند: اگر فقر جسم پیدا می کرد، نخستین کسی را که می کشتم همین فقر بود. فقر مقابل عدالت، تمدن، رشد و هدایت است. اگر فقر در جامعه ای باشد، نه هدایتی هست و نه رشد و کمال و تمدنی برای انسان. در منظومه فکری امام، انسان از همین دنیا به کمال می رسد لذتی که از سیرکردن شکم گرسنگان، به سروسامان رساندن یک جوان یا از چرخش قدرت برای به میدان آمدن نیروهای جوان و زبده در خود احساس می کند، همان اندازه برای امام ارزش دارد که عبادت و راز و نیاز و نیایش با خداوند. ماده و معنا در دیدگاه امام با هم پیوند دارند. ماده در نگاه امام علی (ع) به معنا دگرگون می شود. بنابراین وقتی نگاه خدایی شد، همه چیز در پی آن رنگ معنا و خدایی به خود می گیرد. در نگاه امام امور مادی و معنوی از یکدیگر جدا نیستند. اگر همین نان نبود، ما نه نماز می خواندیم و نه روزه می گرفتیم. بنابراین نان می تواند وسیله ای برای رسیدن به کمال و سعادت بشود. این جامعیت نگاه نزد امام، برای رساندن مردم به رشد و رفاه و عدالت است.
- بنابراین تمدن انسانی مورد نظر امام (ع) هنگامی تحقق پیدا می کند که عدالت گسترش پیدا کند؛ درست است؟
درست است. آن عدالت جامع علوی قادر به این کار است. نگاه شرک و کفر و همچنین نگاه عقب مانده و جمود است که نمی تواند این جامعیت و پیوند میان مادیت و معنویت را در منظومه فکری امام درک کند. در نگاه امام بهشت و جهنم از همین دنیا آغاز می شود. امام می فرمایند که باید همین ماده کور را با آن نگاه معرفتی جامع به عدالت، به معنا تبدیل کرد. جمود و تحجرگرایی مانع از فهم این نکته هاست. جمود را می توان غیبت تاریخی دانست.هر کس نتواند تاریخ حضور ندارد. چنین فردی دچار جمود فکری است. این فرد نمی تواند تحولی در جامعه ایجاد کند زیرا پیوسته در جا زده است. این حضور تاریخی در منظومه معرفتی امام معنی می دهد..