اما میخندند
و هیچ از آبشدنِ نابههنگام نمیترسند
امید دارند و بهار را که میبینند،
از ته دل میخندند
چه دردناک
که دهها بهار را دیده باشی و
هنوز نتوانی
لحظهای لبخندکی بزنی
از ته دل!
کیمیا محمددوست، 14 ساله
خبرنگار افتخاری هفتهنامهی دوچرخه از رشت
تصویرگری:صبا عندلیب، تهران
تو که همهی فصلهایی
تو اخم میکنی
رعد و برق
اشک میریزی
باران
لبخند که میزنی
رنگینکمان
خوشحال هم که میشوی
آفتاب میشود
تو که همهی فصلهایی،
پس چرا اینروزها
برف بیتفاوتیات آب نمیشود؟
زهرا نورانی، 16 ساله
خبرنگار افتخاری هفتهنامهی دوچرخه از تهران
روشنتر از رنگینکمان
بوی آفتاب میدهی
شبها هم مهتاب میشوی
در قاب پنجره
دلتنگیهایم را
پرت میکنم آندور دورها
حتی دورتر از آن کوهی
که عمو زنجیرباف
کاردستیهای کوچکم را گم میکرد
به تو نزدیک میشوم
پس از بغضهای نمناک...
روشنتری از رنگینکمان
بوی آفتاب میدهی!
غزل آزادی چگنی از خرمآباد
قفس بزرگتر
پرنده، خودش را به مردگی میزند
بلکه او را از قفس آزاد کنند
غافل از اینکه
آسمان، قفس بزرگتری است
فاطمه سلامی، 17 ساله
خبرنگار افتخاری هفتهنامهی دوچرخه از اهواز
عکس: تهمینه آشورپوری، قائمشهر