هیچ انسانی نمیتوانست بدون علت به چنین درجهای از خشونت و وحشیگری برسد. بهنظر خیلیها این عوامل در خود سیستم نهفته بود. نگهبانها و مسئولین اردوگاهها مصداق بارز شستوشوی مغزی بودند که عاملی جز تبلیغات بعث نداشت. شاید بتوان علت رفتار ارتشیان عراقی با اسرا را در این چند عامل خلاصه کرد:
الف) ناسیونالیسم: حزب بعث عراق، مانند برخی رژیمهای عربی، درحد وسیعی عربیت را تبلیغ میکرد. در تحلیلهای نظام بعث، عرب موجود برتر، فهم برتر و نژاد برتر بود.
در چنین نظامی همهچیز در راستای عربیت مورد ارزشگذاری قرار میگرفت. نظامیان بعث واقعا باورشان شده بود که اروندرود یک رود عربی است. آنها شکی نداشتند که خوزستان بخشی از خاک عراق است.
بارها از زبان نگهبانها شنیدم که عجم را از دستهبندی انسانها خارج میدانستند. همچنین بارها شنیدم که به حضرت ثامنالائمه(ع) توهین میکردند.
از نظر آنها امامهشتم(ع) یک عرب بود و نمیبایست در سرزمین غیرعربی دفن میشد. اغلب نگهبانها به ما مجوس میگفتند و به اعتقاد آنان مجوسها آتشپرست، کافر و واجبالقتل بودند.
حتی به اسرای عربزبان، عربستانی میگفتند! وقتی به اسیری عربزبان برخورد میکردند از او میپرسیدند چرا به جنگ همزبانهایش آمده است؟
آنچه در نظرشان اهمیت داشت زبان بود و نژاد و ملیت، انسانیت اصلا ملاک ارزشگذاری نبود.
ب) سوءاستفاده از اختلاف مذهبی: برخلاف تمام تبلیغات حزب، آنها از اختلاف مذهبی شیعه و سنی بهشدت استفاده میکردند. تعداد نگهبانهای شیعه هیچگاه از 2نفر تجاوز نمیکرد. در مقابل تمام نگهبانها و عوامل اجرایی اردوگاه سنیمذهب بودند.
در موقعیتی که نگهبانهای شیعه میکوشیدند با هممسلکان خود رفتار بهتری داشته باشند، نگهبانهای سنیمذهب از هیچ آزار و اذیتی فروگذار نمیکردند و سعی داشتند تا حد امکان، جلوی انجام فرایض ما را بگیرند. آنها نتوانستند به شیوه نماز خواندن اسرا ایرادی وارد کنند ولی جلوی ورود مهر را به آسایشگاه گرفتند.
فرحان، یکی از نگهبانها که برادرش در ایران اسیر بود، با صراحت گفت: من بهشدت برادرم را دوست دارم ولی اگر روزی برگردد و ببینم مثل شما نماز میخواند، به خدا قسم با دست خودم گردنش را میزنم!
ج) انضباط سخت نظامی: سلسله مراتب در ظالمانهترین شکل خود در عراق وجود داشت. زیردست به هیچ وجه حق نداشت نسبت به دستور مافوق خود اعتراض کند یا نظر خود را بگوید. دستور مافوق که صادر میشد زیردست میبایست میگفت نعم یا سیدی! نه کمتر، نه بیشتر. در غیر این صورت مافوق میتوانست انواع تنبیههای انضباطی را در مورد او اجرا کند. حتی اجازه داشت خودش او را شخصاً تنبیه بدنی کند.
در چنین شرایطی نگهبانها مدعی بودند از نظر سلسله مراتب نسبت به ما بالاترند و بهنظر آنها چیزی که اسرا را مقید به انجام دستوراتشان میکرد تنها اسیربودنشان نبود بلکه آنها میبایست از نظر مراتب و درجه نیز نسبت به مافوقهایشان مطیع باشند. آنها از هر روشی استفاده میکردند تا از ما موجوداتی 100درصد مطیع و بیدردسر بسازند.
فرمانده اردوگاه یک بار در توجیه اعمال نگهبانها و دستورات خود گفت: شما نظامی هستید و الان هم زندانی نظام ارتش عراق، شما از نظر رتبه و درجه پایینتر از یک سرباز صفر عراقی هستید. نگهبانهای شما ارشد شما هستند و برطبق قوانین ارتش میبایست بیچون و چرا از آنها اطلاعت کنید. عدماطاعت شما به منزله سرکشی و تمرد نسبت به قانون و انضباط ارتش محسوب میشود و مستوجب تنبیه است. با این طرز فکر، وقتی اسیری را تنبیه میکردند نخستین حرفی که میزدند این بود: ماکو نظام؟ ماکو انضباط؟
د) شرایط ناگوار زندگی: اغلب کسانی که بهعنوان نگهبان در اردوگاه مشغول به کار میشدند، سربازانی بودند که در جنگ دچار نقص عضو و آسیبهای اینچنینی شده بودند. این سربازان پس از مجروحشدن به نوعی از خدمت در خطمقدم معاف شده و ناگزیر با حقوق بسیار پایین، بهعنوان نگهبان روانه اردوگاههای اسرا میشدند.
شرایط بد زندگی، حقوق کم و احساس حقارتی که بهخاطر شرکتنکردن در جنگ به این افراد دست میداد آنها را بهشدت علیه اسرا برمیانگیخت. از طرف دیگر حزب بعث در تحلیلهای خود، ایران را متجاوز و آغازکننده جنگ معرفی میکرد که در نهایت باعث میشد نگهبانها به ما به چشم مسببین بدبختی خود و اینکه مجبور شدهاند مدت زیادی دور از خانواده و آرامش، در جنگ به سرببرند نگاه کنند.
واقعیت این بود که کمترین سابقه حضور سربازان در ارتش 5سال بود و شاید این مسئله هم یکی از دلایل بدرفتاری نگهبانها و مسئولین اردوگاه با اسرای ایرانی بود.
رضا امیرسرداری -آزاده