به گزارش مهر، تازه عروس در حالی که سعی میکرد غم بزرگی که بر روی چهره اش نشسته را مخفی کند، رو به رو قاضی دادگاه نشست و با اشاره به همسرش گفت: 6 ماه قبل با سعید در دانشگاه آشنا شدم. او پسر مودب و مهربانی بود. همیشه 5 دقیقه قبل از شروع کلاسها به دانشگاه میآمد و بلافاصله پس از کلاس، از دانشگاه بیرون میرفت. یک روز وقتی به سمت خانه میرفتم او سد راهم شد و گفت، به من علاقه دارد و میخواهد همراه خانوادهاش برای خواستگاری به خانه ما بیاید. یک هفته بعد آنها به خانهمان آمدند و ما با 114 سکه طلا به عنوان مهریه عقد کردیم. همیشه حس میکردم سعید غم بزرگی در سینه دارد و سعی میکند آن را از من مخفی کند. سعید در یک شرکت بزرگ استخدام شد و با کمک پدرش توانست ماه گذشته مراسم عروسی را برگزار کند.
زن جوان ادامه داد: وقتی به خانه آمدیم او از من خواست منطقی به حرفهایش گوش کنم. اول تصور کردم در مورد آینده قصد دارد حرف بزند اما او موضوعی را مطرح کرد که هیچ وقت انتظارش را نداشتم. سعید هیچ علاقهای به من نداشت و برای ازدواج با دختر داییاش مرا قربانی کرده بود. آن شب وقتی متوجه علاقه شدید سعید به دختر داییاش شدم تصمیم به جدایی گرفتم. الان هم مهریهام را می بخشم تا به صورت توافقی جدا شویم.
مرد جوان هم در دفاع از خود گفت: من عاشق دختر دایی خود بودم، اما او مطلقه بود و تنها راه من برای ازدواج با او شکست در یک زندگی مشترک بود. من هم برای این کار مجبور شدم ازدواج کنم.
قاضی شعبه 260 مجتمع قضایی شهید باهنر پس از شنیدن صحبتهای این زوج جلسه دادگاه را تجدید کرد تا آنها درباره تصمیمشان بیشتر فکر کنند.