حاکمیت و سیادت ایران بر قاطبه جزایر خلیج فارس قدمتی دست‌کم۲۵۰۰ ساله دارد.

 این حاکمیت همواره بلامعارض و نافذ بوده و در دو هزاره پیش از اسلام تمامی این گستره بخشی از امپراتوری جهانگیری ایرانی بوده است. در سال‌های پس از اسلام هم حاکمیت و مالکیت ایران بر بنادر و جزایر خلیج‌فارس تداوم یافته است. در مقاطعی کوتاه، اگر تعرضی استعماری - نظیر تصرف بندرعباس از سوی پرتغالی‌ها - هم صورت گرفته است، دولت مرکزی ایران به محض استقرار قدرت کافی به «اعاده حاکمیت» خودش مبادرت ورزیده است.

جزایر سه‌گانه ایرانی هم مستثنا از این قاعده نبوده است. ایران که در سال‌های پایانی سلطنت قاجارها درنهایت فترت و ضعف قرار داشت، در سال 1904 شاهد اشغال جابرانه این جزایر از سوی امپراتوری‌ استعماری بریتانیا بود. طی سال‌ها و دهه‌های بعد در عصر پهلوی اول و دوم، دولت ایران بارها نسبت به داعیه‌های حاکمیتی خود بر جزایر سه‌گانه و بحرین پافشاری کرد که از منظر حقوق بین‌الملل سکوت حاکی از رضایت یا بی‌تفاوتی اختیار نکرده و درنتیجه مشمول مرور زمان از نظر حقوق بین‌الملل نمی‌شود. کشف نفت و فاش شدن این حقیقت که قریب به 70درصد ذخایر نفت جهان در کرانه‌های شمالی و جنوبی خلیج‌فارس نهفته است این حضور ظالمانه و غیرقانونی را تا سال1971 میلادی تداوم بخشید.

انگلیسی‌ها از سال1968میلادی اعلام کردند که نیروهای خود را از خلیج‌فارس خارج خواهند کرد. البته لازم به ذکر است که شیخ‌نشین‌های 2جزیره کوچک رأس‌الخیمه و شارجه که تحت‌الحمایه و تحت قیمومت انگلستان بودند، از موقعیت به‌وجودآمده استفاده کرده و بعضا از این جزایر برای برخی امورات جزئی بازرگانی و ارائه خدمات به قوای بحری بریتانیا استفاده کردند؛ 2جزیره‌ای که درنهایت در قالب نسخه‌ای انگلیسی در اتحاد با 5جزیره دیگر با محوریت ابوظبی و دبی، دولت کوچک جدیدی به‌نام امارات عربی متحده را به‌وجود آوردند. خلاصه آنکه، بریتانیا از سال 1968 تا 1971 مبادرت به خروج نیروهای خود از خلیج فارس کرد و به‌محض خروج نیروهای انگلیسی، ارتش ایران در جزایر سه‌گانه تنب‌کوچک، تنب بزرگ و ابوموسی حضور یافت و به عبارت بهتر به «اعاده حاکمیت» حقوقی و تاریخی خویش بر این جزایر مبادرت کرد. اعتراض تلویحی شیوخ شارجه و رأس‌الخیمه به امضای یادداشت تفاهمی در 29نوامبر1971 انجامید. گرچه ایران برای شارجه در بخشی از ابوموسی حقوقی قائل شد اما دولتمردان ایران به‌صراحت اظهار داشتند که حاکمیت ایران به‌هیچ‌وجه من‌الوجوه بر ابوموسی و جزایر تنب قابل مناقشه نیست و ایران در صورت لزوم به قوه قهریه متوسل خواهد شد.

برخی کشورهای رادیکال عرب نظیر عراق، الجزایر، لیبی و مصر مسئله را رنگ و بوی «پان‌عربیستی» بخشیدند و به طرح دعوی در شورای امنیت ملل متحد پرداختند. به‌رغم نطق‌های پرحرارت نمایندگان دولت‌های عربی، درنهایت شورای امنیت در دسامبر1971 تلویحا اعاده حاکمیت ایران بر جزایر را به‌رسمیت شناخته و بدون تعیین تاریخی برای بررسی بعدی، پرونده واهی مزبور را از دستور کار خارج کرد و بنا به یک عرف معمول دیگر امکان طرح مجدد در شورا را ندارد.

از طرفی امکان طرح دعوی در دیوان لاهه هم وجود ندارد چراکه طرح دعوی در دیوان لاهه به رضایت طرفین مناقشه به دادرسی دیوان منوط بوده و بدیهی است که ایران هیچ‌گاه بخشی از سرزمین خود را مسئله‌ای مناقشه‌پذیر ندانسته که به چنین حکمیتی رجوع کند.

بعد از مجادله‌ها و مناقشه‌های زودگذر، امارات عربی متحده تا سال1992 هیچ‌گاه به ادعای جدیدی در این زمینه دست نزد. در این تاریخ این مجمع الجزایر معمولا تحت‌الحمایه، با درآمدهای سرشار نفتی و صادرات مجدد و تحریکات بازیگران منطقه‌ای و بین‌المللی، این پرونده به تعطیلات رفته را دوباره مفتوح کرد. در اظهارنظری عجیب وزیر خارجه امارات طی یک سخنرانی‌ در 30سپتامبر1992 در مجمع عمومی این جزایر را از آغاز تاریخ متعلق به امارات دانست. طرح چنین داعیه‌هایی از سوی کشوری که در این سال وارد بیست‌وپنجمین سال حیات خود شده است بیشتر به یک شوخی ‌شباهت دارد تا یک استدلال محکمه‌پسند.

این مشاجره دیپلماتیک با جنجال‌های امارات عربی متحده و صحنه‌گردانی اتحادیه عرب و حمایت‌های مزورانه قدرت‌های غربی به محملی برای فشار بر جمهوری اسلامی ایران و بازگشایی جبهه جدیدی علیه آن تبدیل شد.این بحران از پیچیدگی‌های غالبا سیاسی و کمتر حقوقی خاصی برخوردار است که مختصرا به دلایل ایران و امارات و حامیانش درباره این موضوع می‌پردازیم.

دلایل امارات و حامیان منطقه‌ای و بین‌المللی آن

1 - امارات عربی متحده - کشوری نوبنیاد ‌ محصول نگرش استعماری بریتانیاست. این قبیل بازیگران معمولا با طرح چنین مسائلی بیشتر درپی کسب توجه بین‌المللی و نوشتن یک تاریخ ولو کوتاه برای خود هستند.
2 - امارات مجموعه‌ای از 7جزیره متفاوت است که با تمام محدودیت‌های سرزمینی، حکامی متفاوت دارد که بعضا ناهمخوانی‌های جدی داشته‌اند که هرآینه امکان فروپاشی این کشور حاکم نشین می‌رفته است اما طرح این ادعا آنها را درمقابل یک دشمن موهوم مشترک و تعارض‌های درونی را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد.
3 - بازیگران بزرگ‌تر جهان عرب نظیر عربستان سعودی و مصر، از یک‌طرف درپی محدودسازی قدرت ساختاری رو به تزاید ایران هستند و از طرفی با تحریک احساسات برآمده از عصبیت عربی، آب به آسیاب شعارهای رنگ‌ورورفته‌ای چون امت عربی، وطن عربی و حلقه پان‌عربیستی می‌ریزند.
4 - قدرت‌های بزرگ و به‌ویژه ایالات متحده، چند هدف راهبردی را در این فتنه‌آفرینی پیگیری می‌کنند:
اولا: محدودسازی و مقیدسازی جمهوری اسلامی ایران طی 35سال اخیر با حربه‌های متفاوت و در جبهه‌های نرم‌افزاری و سخت‌افزاری مختلف تعقیب شده است. این جبهه جدید هم ایران را در تخاصمی ناخواسته با اعراب مسلمان قرار می‌دهد و هم به فرایند انزوای هرچه بیشتر ایران منجر می‌شود؛ موضوعی که با جنبش‌های اسلامی فراگیر اخیر تا حد زیادی رنگ باخته است.
ثانیا: ترسیم دشمنی فرضی به‌نام جمهوری اسلامی ایران که با جعل تاریخ و مستندات حقوقی، متجاوز معرفی می‌شود و بزرگنمایی رسانه‌ای تهدید ایران هسته‌ای با قابلیت موشک‌های بالستیک و... یک عملیات روانی موفقیت‌آمیز بوده که کشورهای منطقه نظیر عربستان و امارات عربی متحده را به بزرگ‌ترین خریداران تسلیحات در جهان مبدل کرده است. به‌راستی مجمع الجزایر امارات که فاقد کم‌ترین عمق استراتژیک است از ده‌ها میلیارد دلار سلاح‌های مدرن خریداری‌شده اساسا مجال استفاده‌ای پیدا خواهد کرد؟ غیر از آن است که این خریداری‌های تسلیحاتی بیشتر پرداخت هزینه و رشوه تحت‌الحمایگی است؟
ثالثا: طرح چنین دعاوی واهی نگاه‌ها را از رژیم صهیونیستی و مناقشه فلسطین متوجه جمهوری اسلامی ایران می‌کند.

ادله‌ ایران در اهمیت پرداختن به موضوع

1 - این جزایر تقریبا هیچ ارزش اقتصادی قابل‌توجهی ندارند؛ نه منابع نفت خام، گاز طبیعی و نه منابع کانی مهمی دارا هستند اما به هر روی جزئی از سرحدات تمام میهن محسوب می شوند. آیا ما حاضریم یک وجب از کویر لوت را به دیگری واگذار کنیم؟ پس ارز اعتباری و حیثیتی مسئله برای شأن بین‌المللی ما واجد اهمیت است.
2 - جزایر تنب و ابوموسی از منظر ژئواستراتژیک بیشترین ارزش را دارند چراکه این 3جزیره به‌همراه 3جزیره هرمز، لارک و قشم در فاصله کوتاهی از همدیگر قرار داشته و نخستین خط دفاعی قوسی‌شکل ایران در خلیج‌فارس به‌شمار می‌روند و ضامن سیادت ایران بر تنگه هرمز هستند. ایران بدون این جزایر از منظر دفاعی - امنیتی به‌شدت آسیب‌پذیر خواهد شد و این درحالی است که
الف: تقریبا تمامی نفت صادراتی ایران که بخش اعظم درآمدهای ملی ما را تأمین می‌کند از حاشیه این جزایر و از تنگه هرمز می‌گذرد.
ب: 80 درصد بازرگانی خارجی ایران از خلیج‌فارس و تنگه هرمز صورت می‌پذیرد.
ج: ایران طی سال‌های اخیر مناطق آزاد تجاری و صنعتی بسیاری در حوزه خلیج‌فارس احداث کرده است.
د: تمامی کشتی‌هایی که از تنگه هرمز می‌گذرند، ناگزیر از میان جزایر ایرانی تنب بزرگ، فارور، ابوموسی و سیری عبور می‌کنند که طبعا منزلتی مهم و ژئواستراتژیک برای ایران به‌وجود می‌آورد که ارتباط مستقیمی با وجود این جزایر دارد.
هـ : بزرگ‌ترین منابع و مخازن نفت و گاز ایران در خوزستان و سواحل خلیج‌فارس واقع شده است که به‌واقع قلب تپنده اقتصاد و معیشت ایران به‌شمار می‌رود.
خلاصه آنکه صحبت از 3جزیره متروک نیست بلکه سخن بر سر حاکمیت ‌ ایران بر 3جزیره‌ای است که آینده منافع ملی، ‌امنیت ملی و حتی حیثیت ملی ما تا حد زیادی به آنها گره خورده است.

سیدسعید حیدری‌طیب
عضو کمیسیون انرژی مجلس

کد خبر 228608

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار سیاست‌خارجی

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز