نویسنده با برشمردن 5نقطه ضعف دولت اوباما در خاورمیانه، وی را بهخاطر آنچه بیتحرکی در سوریه میخواند، به باد انتقاد میگیرد. وی با ذکر ویژگیهای همپیمانان قدیمی واشنگتن در این منطقه، به کاخ سفید توصیه میکند که بار دیگر بهسوی آنان برود و این بار آنها را علیه ایران بسیج کند.
خاورمیانه دچار نابسامانی شده است: عراق همچنان متلاطم است. جنگ سوریه با گسترش خشونت به لبنان و اتهام کاربرد سلاحهای شیمیایی ادامه دارد و مصر با سرکوب اخوانالمسلمین بهدست ژنرالها و به آتشکشیدن کلیساها توسط جمعیت خشمگین بر لبه جنگ داخلی قرار دارد. نخستوزیر ترکیه که زمانی دوست صمیمی اوباما در منطقه محسوب میشد، یهودیان را عامل خشونت در مصر میداند و همگان آمریکا را مقصر آن میدانند. دولت اوباما راهبرد کلانی برای خاورمیانه داشت حتی اگر نیت آن خیر بود، به دقت تدوین شده و بهطور منسجم پیگیری میشد؛ اما بازهم شکست خورد.
این طرح ساده اما زیبا بود: آمریکا با گروههای میانهروی اسلامگرا مانند حزب عدالت و توسعه در ترکیه و اخوانالمسلمین در مصر کار کند تا خاورمیانه را دمکراتیکتر کند. این یک تیر و 3نشان بود. اول دولت اوباما با قرارگرفتن در کنار این احزاب از فاصله بین میانه معتدل در جهان اسلام با آمریکا میکاست. دوم، آمریکا با نشان دادن به مسلمانان که احزاب مسالمتجو و میانهرو میتوانند به نتایج سودمندی برسند، تروریستها و افراطیها را منزوی و هر چه بیشتر آنان را در جهان اسلام حاشیهنشین میکرد و نکته آخر اینکه این گروهها میتوانستند با کمک آمریکا دمکراسی را برای کشورهای بیشتری در خاورمیانه بههمراه آورند که این امر باعث بهبود شرایط اقتصادی و اجتماعی میشد و تدریجا مشکلات و گرفتاریهایی را که برخی از این افراد را به جانب گروههای افراطی و تروریستی میراند، از بین میبرد.
اوباما و گروه مدیریتی وی امیدوار بودند موفقیت راهبرد کلان جدید یکبار و برای همیشه نشان بدهد که دمکراتهای لیبرال پاسبانان توانای سیاست خارجی آمریکا هستند؛ دستکم خاطرات بد ریاستجمهوریهای لیندون جانسون و جیمی کارتر به فراموشی سپرده میشد. با توجه به آنکه مردم همچنان از مشکلات سیاست خارجی جورج دبلیوبوش ناراضی هستند، دمکراتها بهعنوان مورداعتمادترین حزب برای گذراندن کشور از دورهای توفانی، از امتیازی بلندمدت برخوردار میشدند. هنوز بسیار زود است که داوری تاریخ را درباره سیاست خارجی دولت اوباما پیشبینی کنیم. هنوز ماهها از دوره ریاستجمهوری باقی است و این برای تغییر شدید در صحنه خاورمیانه کاملا کفایت میکند.حالا که به گذشته نگاه میکنیم، بهنظر میرسد که کاخ سفید 5اشتباه بزرگ محاسباتی در ارتباط با خاورمیانه مرتکب شد. دولت اوباما در درک بلوغ و توانایی سیاسی احزاب اسلامگرایی که از آنها حمایت میکرد دچار خطا شد، در تفسیر تأثیر راهبرد آن بر وضعیت سیاسی مصر اشتباه کرد و تفسیر نادرستی از تأثیر راهبرد آن بر روابط آمریکا با 2متحد مهم آن در منطقه (اسرائیل و عربستان سعودی) کرد. همچنین کاخ سفید پویایی جدید جنبشهای تروریستی را در منطقه درک نکرد و هزینههای بیعملی را در سوریه دستکم گرفت.
سیاست آمریکا در خاورمیانه در خلال چند سال گذشته بر پایه این باور بود که جنبشهای سیاسی اسلامگرای میانهرو در منطقه دارای بلوغ سیاسی و توانایی کارگزاری برای اداره کردن خردمندانه و خوب دولتها هستند. این امر تا حدی درباره حزب عدالت و توسعه درست از آب درآمد. تا همین اواخر بهنظر میرسید رجب طیب اردوغان نخستوزیر بهرغم اشتباههای خود به شکلی معقول، دمکراتیک و کارآمد کشور را اداره میکند. اما در طول زمان خلاف آن ثابت شد. دولت اردوغان روزنامهنگاران را بازداشت کرده، از پیگردهای مشکوک دشمنان سیاسی حمایت کرده، رسانههای معاند را تهدید کرده و با بیرحمی معترضان را سرکوب کرده است. بهنظر میآید اعضای برجسته رهبری حزب بهطور فزایندهای فاقد تعادل هستند و ضمن مقصر دانستن یهودیان، توانایی تأثیرگذاری از راه دور و دیگر نیروهای اسرارآمیز را عامل گرفتاریهای فزایندهای میدانند که با آن مواجه هستند.
روند رخدادها بهگونهای بوده است که مردی که زمانی اوباما وی را یکی از صمیمیترین دوستان خود در میان رهبران جهان میخواند و از وی بهعنوان شریک و دوستی برجسته در بسیاری از موضوعها یاد میکرد، اکنون بهدلیل سخنانش علیه اسرائیل و اینکه این رژیم عامل سرنگونی محمد مرسی رئیسجمهور مصر است، در واشنگتن محکوم میشود. اما اردوغان در مقایسه با مرسی، علامه حاکمیت مؤثر و سیاست هوشمندانه است. مرسی و اخوانالمسلمین اصلا آماده ایفای نقش جدی نبودند. آنان از فهمیدن حد اختیارات خود ناتوان بودند، با ناشیگری اقتصاد نابسامان را خرابتر کردند و چنان با بیکفایتی و پراشتباه حکومت کردند که دهها میلیون نفر مصری از کودتای خونینی که آنان را از قدرت بیرون کرد، خوشحال شدند.
راهبرد کلان آمریکا بر مبانی ضعیفی قرار داشت. با رهبران ترکیه و مصر تحت هر شرایطی کار میکرد، اما اینکه در کنار این جنبشها قرار بگیرد، عاقلانه نبود. کاخ سفید و بیشتر تشکیلات سیاست خارجی آمریکا یک اشتباه بزرگ دیگر در خاورمیانه کرد. دولت اوباما اساسا در فهم ماهیت تلاطم سیاسی در مصر دچار خطا شد. همانطور که توماس جفرسون انقلاب فرانسه را با یک جنبش دمکراتیک لیبرال مانند انقلاب آمریکا اشتباه گرفت، واشنگتن فکر میکرد آنچه در مصر رخ میداد، گذار به دمکراسی بود. این امر اصلا ممکن نبود. اتفاقی که در مصر رخ داد، این بود که ارتش به این باور رسید که حسنی مبارک پیر میکوشد موجبات به قدرت رسیدن پسرش را فراهم کند و مصر را از جمهوری نظامی به دولتی موروثی تبدیل کند. ژنرالها دست به حمله زدند. وقتی ناآرامی اوج گرفت، ارتش عقب کشید و اجازه داد مبارک سرنگون شود. ارتش که بسیار قدرتمندتر از لیبرالهای متزلزل یا اخوانیهای خطاکار است، اکنون برای بازگشت آن شکل از دولت را که مصر از سالهای دهه 1950داشته، اقدام کرده است.
اکنون بهنظر میرسد بیشتر لیبرالها پی بردهاند تنها ارتش است که میتواند آنان را از اسلامگرایان حفظ کند و اسلامگرایان یاد گرفتهاند که هنوز ارتش رئیس است. در خلال این حوادث، آمریکاییها و اروپاییها دائما خود را سرگرم تلاش برایگذار دمکراتیک میکنند که اصلا وجود نداشت. مشکل دیگر این است که دولت اوباما تلقی نادرستی از تأثیر راهبردهای انتخابی خود بر روابط با اسرائیل و عربستان داشت و این امر را دستکم گرفت که اگر آنها ناراحت شوند، میتوانند چقدر زندگی آمریکا را در خاورمیانه دچار مشکل کنند. گسست از اسرائیل زود رخ داد. در آن روزهای فراموشناشدنی اول که مطبوعات از اوباما بهعنوان لینکلن و روزولت جدید تجلیل میکردند، کاخ سفید بر این باور بود که میتواند اسرائیل را وادار کند که شهرکسازی را بهطور کامل متوقف کند تا مذاکرات صلح با فلسطینیان از سر گرفته شود. این اشتباه، نخستین شکست بزرگ علنی اوباما در عرصه سیاست خارجی بود. گسست از مصریها بعدا رخ داد و بهنظر میرسد کاملا کاخ سفید را غافلگیر کرد. کاخ سفید با قرار گرفتن در کنار ترکیه و مرسی در مصر، سیاست عربستان را در منطقه تضعیف و از سیاست قطر برای بهدست گرفتن ابتکار دیپلماتیک از همسایه بزرگتر خود جانبداری کرد.
بسیاری از آمریکاییها نمیفهمند سعودیها چقدر از اخوانالمسلمین و اسلامگرایان ترکیه بیزار هستند. سعودیها مدتهاست که اخوانالمسلمین را رقیبی خطرناک در جهان اسلام اهل تسنن میدانند. عطش آشکار اردوغان برای تجدید حیات روزهای باشکوه عثمانی که مرکز اسلام اهل تسنن در استانبول بود، تهدیدی مستقیم برای برتری سعودی است. حمایت قطر و الجزیره شبکه خبری وابسته به امیر قطر از ترکها و مصریها با پول، دیپلماسی و تبلیغات، فقط به خشمگینشدن هر چه بیشتر سعودیها انجامید. ائتلاف با ارتش مصر علیه دولت ضعیف مرسی، فرصتی مقاومتناپذیر برای عربستان بود تا قطر، اخوان، ترکها و آمریکاییها را سرجایشان بنشاند.
چهارمین مشکل این است که بهنظر میرسد دولت اوباما تحرک و انطباقپذیری جنبشها و گروهکهای تروریست را دستکم گرفته است. مرگ اسامهبنلادن پیروزی چشمگیری بود اما سرکوب سازمان مرکزی القاعده در افغانستان و پاکستان ضربه نهایی نبود. امروز جنبش نوخاسته تروریست، دستاوردهای قابل توجهی در منطقه لیبی- مالی، شمال نیجریه، سوریه، عراق، یمن و جاهای دیگر داشته است. نکته آخر اینکه دولت اوباما که به درستی نگران هزینههای مداخله در سوریه است، نتوانست به موقع هزینه عدممداخله را محاسبه کند. با تداوم جنگ، تلفات انسانی به ابعاد هولناکی رسیده است، نفرت فرقهای و قومی به حد خطرناکی رسیده و باعث خونریزی و پاکسازی قومی و دینی شده و بیثباتی از سوریه به عراق، لبنان و حتی ترکیه گسترده شده است.
برای رئالیستهای سرسخت در پایتختهای خاورمیانه، این سند غیرقابل خدشهای از این است که رئیسجمهور آمریکا به شکل غیرقابل ترمیمی ضعیف است. رهبران روسیه و ایران معتقدند که با رئیسجمهوری در آمریکا سرو کار دارند که متزلزل و بدون تصمیم است و سیاستهای خود را برهمین اساس تنظیم میکنند. دشمنان اوباما وی را دستکم گرفتهاند اما این دستکم گرفتنها میتواند باعث بحرانهای خطرناکی شود. طولانیشدن جنگ به گروههای افراطی و تروریستها این امکان را داده که خود را در جایگاه رهبران مبارزه سنیها با دشمن شیعه قرار دهند. آوازه آنها که تحتتأثیر خشونتها و شکست آنان در عراق مخدوش شده بود، از نو تقویت و پیوندهای مالی بین منابع ثروتمند در خلیجفارس و گروههایی جهادی که در خلال 10سال گذشته گسسته بود، بازسازی و تقویت شده است. هزاران نفر از افراطیون در حال آموزش نظامی و عقیدتی هستند و بعدا با مهارتها، افکار و ارتباطات جدید به کشورشان بازخواهندگشت. این تحول در سوریه بسیار خطرناکتر از شکلگیری مجاهدین در افغانستان است.
یکی از عناصر جالب وضع جاری این است که سیاست خارجی آمریکا در منطقه با شکست پیدرپی روبهرو شده است اما 3متحد تاریخی مهم آمریکا- ارتش مصر، عربستانسعودی و اسرائیل- وضع خوبی دارند و در جاهایی که سیاستهای متفاوت با سیاستهای آمریکا داشتهاند، بر آن غلبه کردهاند. ائتلافها نقش بزرگی در موفقیت سیاست خارجی آمریکا ایفا میکنند. توجه به این ائتلافها در خاورمیانه که اکنون به هم ریخته است، بهترین امید دولت اوباما برای کسب جایگاه مناسب در منطقه است.
دولت اوباما باید درسهای 4سال و نیم گذشته را بیاموزد؛ اول اینکه همپیمانان مهم هستند. اسرائیل، عربستان سعودی و ارتش مصر مهمترین متحدان منطقهای آمریکا بودهاند زیرا هم منافع راهبردی یکسان دارند و هم بازیگران مؤثری هستند که شبیه گروههایی مانند اخوانالمسلمین و کشورهای کوچکتر نیستند. دوم اینکه مبارزه با گروههای تروریست سختتر از آنی است که دولت آمریکا امیدوار بود. دشمنان آمریکاپخش شده و تکثیر شدهاند و جریانهای ضد آمریکایی جذابیت خود را بازیافته اند. اکنون در جهان عرب، در بخشهایی از آفریقا، اروپا و آمریکا، گروههای متنوعی از جنبشهای تجدید حیات کرده و نوخاسته میکوشند تا ویرانی به بار آورند. این تصور که میتوانیم این مشکل را با ریشهکنی فقر، توسعهنیافتگی، دیکتاتوری یا دیگر علل ریشهای حذف کنیم، توهمی بیش نیست.