یکماه پیش پسر جوانی از خانهاش در یکی از مناطق شمال تهران خارج شد تا به طلافروشی و صرافی برود اما همین که پارکینگ را ترک کرد، هدف زورگیری جوان موتورسواری قرار گرفت و کیفش به سرقت رفت.مالباخته که حسابی شوکه شده بود با پلیس تماس گرفت و ماجرای سرقت را گزارش کرد.
او وقتی در مقابل افسر پرونده نشست، گفت: امروز مقداری دلار و طلاهای خواهرم را در کیفم گذاشتم تا به صرافی و طلافروشی بروم و آنها را بفروشم. میخواستم برای خواهرم که در یکی از شهرهای جنوبی کشور است پول بفرستم تا در آنجا زمینی بخرد. وی ادامه داد: وقتی پشت فرمان ماشینم نشستم و از پارکینگ بیرون آمدم یکدفعه مرد جوانی که سوار بر موتور بود به سمت من حمله ور شد و با تهدید از من خواست که کیفم را در اختیارش قرار دهم. او تیغه چاقویش را نشانم داد و گفت اگر کیفم را تحویلش ندهم ماشین گرانقیمتم را تخریب میکند. من در برابرش مقاومت کردم اما او با مشت و لگد به جانم افتاد و به زور کیفم را سرقت کرد.
شروع تحقیقات
پس از شکایت پسرجوان، تیمی از مأموران با دستور قاضی دادسرای شمیرانات رسیدگی به این پرونده را آغاز کردند. از آنجا که سارق در مقابل خانه مالباخته کمین کرده بود، مأموران حدس زدند که وی از قبل سوژهاش را شناسایی کرده و میدانسته که او با کیف پر از دلار و طلا از خانه خارج خواهد شد.
با این فرضیه، کارآگاهان که باید بهدنبال سارقی آشنا میگشتند، بررسیهای خود را ادامه دادند تا اینکه چندروز بعد پسرجوان بار دیگر نزد مأموران رفت و مدعی شد که سرقت از سوی دخترموردعلاقهاش به نام نیلوفر رخ داده است. وی به مأموران گفت: چندماه پیش از طریق اینترنت با دختری به نام نیلوفر آشنا شدم. او مدعی بود که در یکی از کشورهای اروپایی درس خوانده و به تازگی به ایران آمده است. بعد از مدتی با او قرار ملاقات گذاشتم.
رفتارهایش باعث شد که به او علاقهمند شوم اما مدتی که گذشت متوجه دروغپردازیهایش شدم تا اینکه سرقت اتفاق افتاد. وقتی به نیلوفر ماجرای سرقت را توضیح دادم او ابراز نگرانی کرد و من به تنها کسی که مشکوک نبودم نیلوفر بود. تا اینکه پلیس اعلام کرد که احتمالا سرقت از سوی یک آشنا رخ داده است. وی ادامه داد: از روز سرقت به بعد اخلاق و رفتار نیلوفر هم تغییر کرد تا جایی که این اواخر حتی جواب تلفنهای مرا هم نمیداد. من به او مشکوک هستم چرا که او خبر داشت من قصد رفتن به طلافروشی و صرافی را دارم تا دلارها و طلاها را بفروشم.
راز سارق اجارهای
اظهارات این پسر جوان کافی بود تا دستور بازداشت دختر مورد علاقه او صادر شود. وی در بازجوییها خود را بیگناه دانست اما وقتی شواهد را علیه خود دید لب به اعتراف گشود و به کارآگاهان گفت: چندماه پیش با سعید (مالباخته) آشنا شدم. وقتی به من پیشنهاد ازدواج داد و مرا به خانهاش دعوت کرد، فهمیدم که وضع مالی خوبی دارند؛ برای همین مجبور شدم دروغ پردازی کنم تا کم نیاورم.
وی ادامه داد: من به همراه خانوادهام در یک خانه اجارهای در جنوب تهران زندگی میکنم و خیلی با سعید اختلاف طبقاتی داشتم. برای همین به دروغ به او گفتم که خانوادهام در اروپا زندگی میکنند و من هم در آنجا درس خواندهام تا او را فریب دهم. وی افزود: مدتی که گذشت تصمیم گرفتم به این ارتباط پایان دهم چون اگر سعید متوجه دروغهای من میشد آبرویم میرفت. وقتی دیدم که این آشنایی به جایی نمیرسد ماجرای جدایی را مطرح کردم.
در همان دوران متوجه شدم که سعید قصد فروش دلارها و طلاهای خواهرش را دارد تا یک زمین بزرگ در جنوب ایران بخرند. وسوسه سرقت به جانم افتاد به همینخاطر سراغ یکی از دوستان برادرم که 15 سال سابقه کیفری داشت رفتم و او را اجیر کردم تا کیف سعید را سرقت کند. به او وعده دادم که بعد از دزدی سهمش را پرداخت خواهم کرد. او هم قبول کرد و روز حادثه هر دو در اطراف خانه سعید به کمین نشستیم تا اینکه با او تماس گرفتم و متوجه شدم که قصد دارد با یک کیف پر از دلار و طلا از خانه بیرون بیاید که در آن لحظه نقشه دزدی را اجرا کردیم.
بعد از اعترافات این دختر جوان، تحقیقات در این زمینه آغاز شد و مأموران، سارق اجیر شده را هم دستگیر کردند. هر دو متهم با قرار قانونی راهی بازداشتگاه شدند و تحقیقات در این خصوص همچنان ادامه دارد.