بیتردید این کار باید ناظر برتمام ابعاد وجودی این بزرگواران باشد تا بتوان الگوهای علمی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و روانشناسی را از آنها برای حرکت جامعه اسلامی فراهم آورد. خوشبختانه درخصوص زندگانی امامرضا(ع) کمابیش پژوهشهایی در سطوح بالای علمی صورت گرفته که در آنها تلاش شده چهرهای جدید از ایشان در مناسبات اجتماعی، علمی و سیاسی جهان امروز بهنمایش گذاشته شود؛ اما به دلایلی حاصل این پژوهشها هنوز به میان مردم راه نیافته است. به انگیزه ولادت این امام همام، گفتوگویی داشتیم با دکتر عباس برومند، استاد دانشگاه بینالمللی امامخمینی و متخصص در تاریخ معاصر اسلام با تکیه بر شمال آفریقا، درباره ابعاد کمتر شناخته شده این امام رضا(ع). کتابهای «درآمدی بر جایگاه مسجد در تمدن اسلامی»، «جامعه علویان سوریه از آغاز تا ابتدای قرن بیستم» و «بررسی تطبیقی جنبش اسلامی الجزایر و تونس» از آثار این پژوهشگر به حساب میآیند.
- درباره ائمه(ع) پژوهشهای زیادی انجام پذیرفته است. این پژوهشها بر مبنای دادهها و اطلاعات تاریخی است که گاه در درستی برخی از آنها تردیدهایی جدی وجود دارد. برهمین پایه بیشتر این پژوهشها ناظر بر تمام جنبههای وجودی و شخصیتی ایشان نیست و باید منتظر نشست تا پژوهشگرانی با روششناسی تاریخی دقیقتر و با دیدی جامعتر به این دست پژوهشها بپردازند. درباره امامرضا(ع) هم کتابها و مقالههای زیادی نوشته شده است. بهنظر شما در این کتابها و پژوهشها چه سویههایی از ابعاد شخصیتی و تاریخی ایشان آگاهانه یا ناآگاهانه به فراموشی سپرده شده است؟
سخن شما درباره همه ائمه صادق است. اتفاقا شاید از یک دید بتوان گفت که این مسئله درباره علیبنموسی الرضا کمتر است. خوشبختانه در پژوهشهایی که انجام شده و کتابهایی که نوشته شده به ابعاد گوناگون شخصیتی ایشان اشاره شده است؛ اما این به آن معنا نیست که به تمام ابعاد وجودی ایشان توجه شده است. در آثاری که درباره امامرضا(ع) نوشته شده، هم به جنبههای علمی شخصیت ایشان پرداخته شده، هم به ویژگیهای حرکت سیاسی و هم به فضایل اخلاقی شخصیت ایشان و در نهایت هم به نقش و اهتمام این بزرگوار در بسط رسالت. از اینرو میتوان گفت که وضع امامرضا(ع) از حیث پژوهشهایی که درباره ابعاد گوناگون شخصیتی ایشان صورت گرفته از بقیه پژوهشهایی که درباره سایرائمه انجام شده بهتراست.
- سخن شما درست است اما چرا وقتی به کتابهایی که درخصوص زندگانی امامرضا(ع) نوشته شدهاند مراجعه میکنیم، با نکتههای تکراری زیادی روبهرو میشویم؛ گویی همه نویسندگان آن کتابها از روی هم کپی برداری کردهاند؟ به هر حال از بازگویی برخی نکتهها گریزی نیست اما سخنم این است که دید و تحلیل تازهای در آنها بهچشم نمیخورد؛ این مسئله ناشی از چیست؟
من در 2 بخش به پرسش شما پاسخ میدهم: بخش اول آن این است که به هر حال اسناد و روایات موجود از ائمه و امامرضا(ع) اسناد مشخص و معینی است. بنابراین یک پژوهشگر نمیتواند خارج از آن اسناد بحثی را ارائه دهد؛ لذا بخشی از آن تکرارها ناشی از این مسئله است. بخش دیگری از تکرارها بهدلیل اهمیت موضوع است که احساس میشود برخی از مسائل لازم است همواره گفته شده و در همه زمانها توضیح داده شوند. اما با این حال نمیتوان گفت که پژوهش و آثار خوبی درباره زندگانی ائمه و از آن میان امامرضا(ع) وجود ندارد. شاید در آن پژوهشهایی که برای استفاده عموم تولید میشوند اینگونه باشد اما ما آثار بسیار خوبی اعم از مقاله و کتاب درباره امامرضا(ع) داریم که اتفاقا تکراری هم نیستند و به ابعاد بدیعی از شخصیت ایشان پرداختهاند. شاید این قبیل آثار بهخوبی در میان مردم معرفی نشده باشند. یکی از کارهای رسانهها معرفی و شناساندن آثار خوب و برجستهای است که درباره ائمه صورت گرفته و به دلایلی در افکار عمومی مهجور مانده است.
- بهنظر شما چه ابعاد مهمی از شخصیت امامرضا(ع) در آثاری که به آنها اشاره کردید، به بررسی و پژوهش گذاشته شدهاند. چگونه میتوان آنها را به عرصه فرهنگ عمومی آورد؟
در بعد علمی باید از روششناسی شخصیت علمی امامرضا(ع) یاد کرد. امامرضا بهدلیل شخصیت ویژه و محوریای که داشتند به نوعی به عالم آل محمد(ص) هم مشهور شدهاند. ایشان شخصیتی بودند که در معرض گفتوگو اصحاب نحل و فرق و ادیان قرار داشتند. این مواجههها، مناظرهها و گفتوگوهای علیبن موسیالرضا با پیروان سایر مذاهب شاید در میان دیگر ائمه کم نظیر باشد. امام با پیروان ادیان چه در نحوه برخورد اخلاقی و شخصی و چه در برخورد علمی و روش استفاده از دیدگاه و دانش خود آنها برای اثبات دیدگاه خودشان، روشهای جذابی را پیش میکشد که میتواند در جوامع امروز که بحث ارتباط میان ادیان در آنها جدی است، پررنگ شود و مورد استفاده قرار گیرد. در حوزه مسائل سیاسی، برخلاف تصور رایج، واقعیت این است که علیبن موسیالرضا(ع) شخصیتی نبودند که از عرصه سیاست بهدور باشند و ایشان را به زور و اجبار به این عرصه آورده باشند. آنچه در رابطه با ایشان درست است، این است که مقام ولایتعهدی را ایشان از سر میل نپذیرفتند؛ اما این با این نکته که آیا ایشان شخصیت سیاسی بوده یا نبوده و یا اصلا هیچگونه فعالیت و ارتباطات سیاسی داشته و یا نداشتهاند، 2 مسئله جدا به شمار میرود. گاه این دو را یکی میپندارند، درحالیکه امامرضا(ع) یکی از فعالترین چهرههای سیاسی در میان ائمه ما بهحساب میآیند و از طرفی ایشان مرجعیت پیدا میکنند برای عامه مردم.
یکی دیگر از ابعادی که از شخصیت ایشان مغفول مانده است، به یکی از القاب ایشان یعنی الرضا بر میگردد. این لقب تنها بهعنوان یک لقب اخلاقی فهمیده میشود. درحالیکه در کنار این موضوع(جنبه اخلاقی این لقب) باید توجه داشت که در بافت اجتماعی زمان امام اصطلاح الرضا کاملا وجه سیاسی دارد. در واقع وجه سیاسی این لقب قویتر از جنبه اخلاقی و علمی آن است. درست به این دلیل که انقلاب عباسی به استناد شعار الرضا من آل محمد آغاز و پیروز شده بود. بنابراین مهم است که بدانیم چه شده بود که پس از گذشت نزدیک به یک قرن از پیروزی انقلاب عباسی دوباره این لقب بازتولید و در یکی از شخصیتهای آل محمد(ص) متعین شد و او مرکز و محور توجه قرار گرفت. اگر به قضیه نگاه کنیم آنگاه تلاش مامون برای اینکه امامرضا(ع) را در کنار خودش داشته باشد خیلی قابل فهمتر میشود. در واقع مامون با این کار میخواست از مشروعیت و پشتوانه پایگاه اجتماعی و سیاسی امامرضا(ع) استفاده کند. همه دلیل این امر را میدانیم زیرا مامون در آن زمان در موقعیت متزلزلی قرار گرفته بود.
بهدلیل تقابلش با امین عباسی، خاندان عباسی او را طرد کردند؛ بنابراین مامون نیاز به پشتوانه جدیدی داشت تا از طریق آن قدرت خود را احیا کند. نزدیکشدن به علیبن موسیالرضا(ع) به قصد بهرهبرداری از پایگاه اجتماعی و سیاسی ایشان بود. امامرضا هم دارای مرجعیت علمی بودند و هم مرجعیت گسترده سیاسی و اجتماعی در میان تودههای مردم داشتند. اتفاقا انکار امامرضا(ع) در پذیرش ولایتعهدی بهدلیل فهم همین حیله بود؛ نه اینکه ایشان نمیخواستند وارد مسائل سیاسی شوند. امامرضا(ع) دست مامون را خوانده بودند و وقتی که مجبور به ورود به این بازی شدند، طوری مسیر را طراحی کردند که همهچیز به نفع ایشان و به ضرر مامون تمام شود. این هم یکی از همان نکتههای مغفول است؛ یعنی الگوی تعامل یک انسان مومن را با حاکمیت جور که در اندیشه سیاسی شیعی بحث مهمی است، نشان میدهد. به این نکته ما کمتر توجه میکنیم که به هر حال ایشان در آن 3-2 سال ولایتعهدی، در حکومت حضور و موضع مستقل خودشان را داشتند؛ بنابراین در جایی که باید، مخالفت میکردند و در جایی که باید همکاری.
- تفاوت میان مشی سیاسی امامرضا(ع) با مشی سیاسی امامحسین(ع) ناشی از چیست؟ آیا ناشی از ویژگیها و مقتضیات زمانه این دو امام است؟
هیچ تفاوتی از نظر راهبرد میان این دو مشی سیاسی وجود نداشته است. راهبرد در میان همه ائمه یک چیز روشن است. 1- اصرار بر نامشروع جلوهدادن اقتدار سیاسی حاکم. 2- برپا نگاهداشتن نشانهها و علائم رسالت در میدان عمل. اما همانگونه که شما اشاره کردید، ممکن است بر حسب مقتضیات زمان روشها تغییر کند؛ یعنی زمانی اقتضای زمانه قیام بود و زمانی شرایط بهگونهای بود که راهها و روشهای دیگر را میطلبید. همه ائمه اطهار ما از حضرت امیر(ع) تا حضرت حجت(عج) از نظر راهبرد کلی هیچ تفاوتی با یکدیگر نداشتند؛ اما روشها و تاکتیکها با توجه شرایط متفاوت بودند.
- به مواجهه علمی امام رضا(ع) در گفتوگو با پیروان ادیان گوناگون اشاره کردید. این مناظرهها برای جامعههای امروزی که در عصر ارتباطات به سر میبرند، چه الگوها و روشهای ارتباطی را میتواند در برداشته باشد؟
در این زمینه زیاد کار شده و مقالههای خوبی نوشته شده است. خوشبختانه بسیاری از این مناظرات در متون حدیثی ما مضبوط شدهاند و به دست ما رسیدهاند. با این حال به سهزمینه در این رابطه میپردازم که برای امروز ما قابل استفاده است: نکته اول بحث اخلاق در ارتباط است. امام رضا(ع) نهایت ادب و احترام را نه تنها در ارتباط با مسلمانان بلکه با پیروان سایر ادیان و حتی کسانی که بعضا درباره اهل کتاب بودنشان تردید وجود دارد مثل صابئین، روامیداشتند. امام با همه این گروهها از موضعی برابر و با احترام و بدون حب و بغض مواجه میشدند. اگر ما همین را بیاموزیم، میتوانیم بر بسیاری از مشکلات امروز ما و حتی جهان امروز فایق بیاییم. نکته دوم؛ اصرار امام بر استفاده از حجتهای مشترک بود. ایشان در این گفتوگوها برای استدلال خودشان به سراغ منابعی نمیرفتند که مورد قبول طرف مقابل نبود. ایشان بر مبنای عقل که وجه اشتراک همه انسانهاست، به مناظره میپرداختند. بنابراین اگر به این مناظرات نگاه کنیم، هیچگاه نمیبینیم که حضرت به آیهای از قرآن یا حدیثی از پیامبر استناد کنند. ایشان با براهین عقلی با افراد رویارو میشدند. توجه داشته باشید که بسیاری از این مناظرات در دوران ولایت عهدی امام رخ داده بودند. از اینرو این امکان کامل برای امام وجود داشت که از این زمینه جهت پیشبرد دیدگاه خودشان استفاده کنند اما چنین نکردند. نکته سوم که بسیار جالب است، اشراف حیرتانگیز امام بر دانش و مبانی فکری طرفهای مناظره بود. این خیلی مهم است. میتوان خیلی ساده گفت که ایشان امام بودند و علم غیب داشتند. این درست؛ اما ایشان در مقام آموزش به ما میخواهد چیزی را بیاموزد، این آموزه که اگر میخواهی با کسی گفتوگو کنی، حتما نیاز است که پیش از آن به مبانی فکری و علمی آن فرد آگاهی و اشراف داشته باشی و حتی آنها را از وی بهتر بشناسی. به همین خاطر بود که حضرت در گفتوگو با پیروان یهودی و مسیحی به فرازهایی از انجیل و تورات استناد میکردند که حتی برای خود آن افراد هم جدید بود.