زندگی هرکول جیبی سالهای نه چندان دور باشگاه استقلال که روزگاری عکسهایش مدام روی جلد روزنامهها بود به روال عادی بازگشته است. اکبرپور بهخاطر درخشش در نخستین سال حضور در استقلال به سرعت میان هواداران استقلال صاحب جایگاه محکمی شد و در همان بدو ورود کاری کرد که سالهای سال حضورش در استقلال تضمین شد. او ازجمله معدود بازیکنان تاریخ باشگاه استقلال است که در نخستین فصل حضورش در استقلال درخششی خیرهکننده داشت. او در مورد شرایط خودش و مسائل مختلف دیگر حرفهای جالبی میزند که میخوانید.
- دقیقا چه اتفاقی افتاد که از استقلال رفتی؟
خودم هم هرچه فکر میکنم نمیتوانم به این سؤال پاسخ بدهم. یک وقت بهخودم آمدم دیدم اسمام در لیست بازیکنان اضافی استقلال است!
- مرفاوی شما را نخواست؟
دیگر پیگیر نشدم چهکسی من را از لیست بیرون کرد. آن تیمی که فصل پنجم قهرمان لیگ شد در فصل ششم
- کدام بازی؟
نمیدانم. انگار میخواستند آن استقلال را از هم بپاشند که موفق هم شدند. ساده بگویم، آن استقلال را تارومار کردند.
- پشتپرده آن اتفاقات چه بود؟
دیگر گذشتهها گذشته. مهم این است که الان استقلال ثبات خوبی دارد. خودتان میبینید که 4-3فصلی هست در استقلال ثبات خوبی ایجاد شده و تیم کمتر تغییر میکند.
- چرا نمیخواهی بگویی در استقلال فصل ششم چه اتفاقاتی افتاد. میدانی و نمیخواهی بگویی یا از همهچیز بیخبری؟
اول مصاحبه رفتید تو حاشیه. همهچیز را میدانم اما الان نمیخواهم بگویم آن موقع چه خبر بود. حرف بزنم بعضیها تحریک میشوند جواب بدهند؛ پس بیخیالش.
- به هرکول جیبی آن موقع فوتبال ایران نمیآید اینقدر محافظهکار باشد!
هرکول چیست؟! من آن موقعها با جان و دل فوتبال بازی میکردم. بعد دیدم تیتر میزنند هرکول جیبی!
- همیشه شماره پیراهنت 16 بود؟
بله، از بچگی 16میپوشیدم.
- لقبهای دیگری هم داشتی؟
بله، خیلی. مثلا موشک یا اف16. البته الان محمد ابراهیمی بازیکن تراکتورسازی هم این لقب را دارد. او واقعا فوتبالیست خوبی است. بازیاش را خیلی دوست دارم.
- با کریم باقری همکلاسی بودی؟
بله، آن موقعها هم من بیشتر دنبال فوتبال بودم تا درس. همیشه دنبال توپ میدویدم و دوست داشتم فوتبال بازی کنم. کریم هم بود که با هم در مدرسه ابوریحان درس میخواندیم. همیشه بساط فوتبال بازیکردن ما جور بود.
- چرا درس را ادامه ندادی؟
درس خواندن سخت بود. فوتبالیستشدن هم به اندازه دکتر مهندسشدن سخت است. واقعا افراد کمی در یک جامعه هستند که میتوانند فوتبالیستهای موفقی بشوند. خیلی دشوار است. باید از همهچیز خودت بزنی اگر میخواهی فوتبالیست موفقی بشوی. علاقه هم باید باشد که در من بود.
باید از همهچیز خودت بزنی اگر میخواهی فوتبالیست موفقی بشوی. علاقه هم باید باشد که در من بود
- با کریم باقری خیلی رفیق بودی؟
زیاد. همیشه با هم کری داشتیم. او با مهدی فنونیزاده برای من کری میخواند.
- با فنونیزاده؟ مگر باقری استقلالی بود؟
شما کجای کارید! کریم از بچگی عاشق استقلال بود.
- مطمئنی؟
من دارم به شما میگویم کریم استقلالی بود. از آن بداستقلالیهای زمان خودش هم بود. عاشق مهدی فنونیزاده. میآمد مدرسه و مدام به من میگفت علیرضا دیدی مهدی چه شوتی زد. کلی از فنونیزاده تعریف میکرد. من هم با بازیکنان پرسپولیس برایش کری میخواندم.
- یعنی خودت هم استقلالی نبودی؟
واقعیتش نه. من هم پرسپولیسی بودم. بدپرسپولیسی؛ اما بعدها من و کریم جایمان را با هم عوض کردیم. او رفت پرسپولیس و پرسپولیسی شد و من هم آمدم استقلال و استقلالی شدم. من از وقتی آمدم استقلال دیگر یک استقلالی تمام عیار بودم. آنقدر استقلالی شدم که از پرسپولیسی بودنم در دوران نوجوانی بدم میآمد.
- آن زمان که فوتبال بازی میکردی خیلی بیقرار بودی. اصلا یکجا بند نمیشدی. مدام با توپ ور میرفتی. چپ و راست هم برایت فرقی نداشت.
بله، یادش به خیر. یک وقتهایی میروم به آن زمانها و کلی کیف میکنم. یادش به خیر، هر وقت بازیکن سمت چپ کم داشتیم من را آنجا بازی میدادند. خب، من میتوانستم گوش چپ هم بازی کنم؛ بهخصوص وقتی کرنرهای سمت چپ زده میشد، من آن نزدیکیها میایستادم تا پاس بدهند بعد توپ را بیندازم روی پای راستم و سانتر کنم. آن سمت هم راحت بود.
- خوب گل میزدی و پنالتی میگرفتی.
از خودم تعریف نکنم ولی آن موقع هیچکس شبیه من فوتبال بازی نمیکرد. بازیکنی بودم شبیه خودم. باور نمیکنید الان اصلا نمیتوانم کسی را مثال بزنم که شبیه من فوتبال بازی کند.
- خسرو حیدری چطور؟
نه، شبیه من نیست. اتفاقا بازی خسرو را خیلی دوست دارم؛ بهخصوص وقتی سرتوپ میزند.
- اشکال بازی خسرو چیست؟
زمانی که فوتبال بازی میکردم خیلی پنالتی میگرفتم؛ یعنی بلد بودم این کارها را بکنم اما خسرو بلد نیست. هنوز به هجده قدم نرسیده اتوماتیکوار سانتر میکند. همهاش هم که نباید سانتر کرد. گاهی وقتها باید بیایی داخل هجده قدم حریف. خسرو تواناییاش را دارد. میتواند گل بزند و پنالتی زیاد بگیرد. استقلال الان کمپنالتی میگیرد که یکی از دلایلش همین ترس از ورود به هجدهقدم است.
- خیلیها میگویند که سال 76شما یکتنه استقلال را قهرمان کردی.
سال76 را هیچ وقت از یاد نمیبرم. بچهها خیلی زحمت کشیدند اما من بیشتر از همه در قهرمانی استقلال نقش داشتم؛ یعنی خود شما رسانهها گفتید اکبرپور استقلال را قهرمان کرد. کارنامه خوبی داشتم. در آن فصل 16پاس گل دادم درست به اندازه شماره پیراهنم. 9گل زدم و 10پنالتی هم گرفتم. آن فصل من توفان کردم.
- در مورد ناصر حجازی و نحوه حضورت در استقلال صحبت کن.
یک روز ناصرخان من را دید گفت علیرضا دوست دارم بیایی استقلال. من هم با اصغررسولزاده آمدم استقلال؛ به همین راحتی.
- حتما فتحاللهزاده بهخاطر اینکه همشهریاش بودی هوایت را داشت؟
بازیکنان آن موقع افادهای نبودند. تازه حاجی وقتی میدید کسی همزبانش است بیشتر اذیتش میکرد! زیاد من را تحویل نمیگرفت. باور میکنید اصلا برگه قراردادم را نخواندم و امضا کردم؟!
- اینجوری که شما از ناصرخان و فتحاللهزاده میگویی حتما خیلی با آنها رودربایستی داشتی.
واقعا همینطوری بود. من خیلی آرام بودم. یک قرارداد گذاشتند جلویم من هم آن را امضا کردم. اینجوری نبود که برای یک بغل پازدن 10میلیون تومان پول بخواهم.
- وضعیت مالیات چطور است؟
شکر خدا همهچیز دارم، دنبال بیشتر کردنش هم نیستم. هیچکس از پول بدش نمیآید اما من دارم زندگیام را میکنم. همیشه گفتم خدا را شکر.
- از زندگی شخصیات راضی هستی؟
خیلی خوب است. خدا را شکر. یک پسر دارم. اسمش در شناسنامه مهدی است اما من بهش میگویم حامی.
- چرا حامی؟
چون اصلا حامی نداشتم وقتی فوتبال بازی میکردم. اسمش را گذاشتم حامی که لااقل او پشتم باشد.
- آدم بدشانسی هم هستی، درست است؟
فوتبالی خیلی بدشانسم اما قدمام سبک است. دوستی دارم که کارگاه تراشکاری دارد. هر وقت کاروکاسبیاش کساد میشود به من میگوید بیا در مغازه. من هم میروم تا پایم را میگذارم آنجا مشتری از در و دیوار میریزد.
- زمانی که فوتبال بازی میکردی معمولا فیکس بودی بنابراین نمیتوانی بگویی بد شانس بودم.
بیشتر بازیهای بزرگ من را میگذاشتند روی نیمکت. خدا رحمت کند ناصرخان را. در همان بازیهای جام باشگاههای آسیا که با دالیان و جوبیلو بازی کردیم من نیمکتنشین بودم، برای همین وقتی به آن روزها فکر میکنم به این نتیجه میرسم که در بازیهای بزرگ هیچ وقت شانس نداشتم که فیکس بازی کنم.
- شاید اگر تعویضی بازی نمیکردی آن بازیکن بزرگ زمان خودت نمیشدی؟
نمیدانم. شاید یک فوتبالیست دوست دارد همیشه فیکس باشد. من هم اینطوری بودم. یادم میآید بازی با دالیان شب تاسوعا بود. ما از دالیان 3-2عقب بودیم. ناصرخان صدایم کرد و گفت که علیرضا باید بروی نتیجه را عوض کنی. من هم حرف گوشکن بودم. رفتم گل مساوی را زدم. بازی کشید به وقتهای اضافه. آنجا هم پاس گل دادم. آن موقع قانون گل طلایی بود. بازی را بردیم.
- این نیمکتنشینیها هیچ وقت باعث شد رابطهات با ناصرخان خراب بشود؟
نه، هرگز. حجازی من را به استقلال آورده بود و من همیشه به او احترام میگذاشتم. بارها تعویضی بازی کردم. بارها تعویض شدم اما چون به حجازی احساس دین میکردم هیچ وقت واکنش نشان ندادم. حس میکردم باید اینطوری تمام محبتهایی که به من کرده بود را جبران کنم. بارها تعویضم کرد اما چیزی نگفتم. رفتار بازیکنان الان فرق کرده. نه همهشان اما بعضیها هستند که خداوکیلی خیلی بیمعرفتند. مثلا دقیقه 89 هم که تعویض میشوند اخم میکنند. این رفتارها درست نیست.
- حجازی فکر میکرد در فینال مقابل جوبیلو ایواتا همان اتفاقات بازی با دالیان میافتد؟
دقیقا. ای کاش فیکس بازی میکردم اما نشد. ما از جوبیلو عقب بودیم. یک گل هم سیروس زده بود و ناصرخان دوباره من را صدا کرد گفت علیرضا برو ببینم چه کار میکنی. من رفتم و متأسفانه نتوانستم کاری انجام بدهم. بازی را جلو آن همه تماشاگر باختیم و دوم شدیم.
- دینمحمدی چرا اینقدر جدی است؟
آقا سیروس است دیگر. مثل فوتبالش جدی است. الان هم گاهی وقتها با هم میرویم سرتمرین استقلال. سیروس بازیکن بزرگی بود.
- چند وقت پیش که با دینمحمدی رفته بودید سرتمرین استقلال، مشخص شد که موهایتان سفید شده است.
چندتایی موی سیاه دارم چرا آنها را نمیبینید؟! حالا چه میشد با فتوشاپ موهای من را سیاه میکردید! اتفاقا میخواستم موهایم را رنگ کنم اما خانواده نمیگذارند. میگویند اینطوری بهت بیشتر میآید. البته آن زمان که جوانتر هم بودم موهایم کمی سفید شده بود. من به داییهایم رفتهام. آنها هم زود موهایشان سفید شده.
- با همین موهای سفید و سیاهتان سال 79 به پرسپولیس گل زدید؟
نه، آن زمان موهایم خوشگلتر بود. راستی عجب گلی بود. بعدش پرسپولیس من را خواست.
- آن پیشنهاد سروصدای زیادی کرد. نزدیک بود شما هم یاغی بشوید!
من آن موقع در شرایط بد مالی بودم. مشکل مالی داشتم. پرسپولیسیها هم پول خوبی میدادند. زمان مدیرعاملی آقای غمخوار بود.
- فقط بهخاطر پول؟!
مسائل دیگری هم بود. نمیخواهم نبش قبر کنم اما دیدن بعضی چیزها در استقلال برایم دشوار بود. مثلا میدیدم بعضیها که اصلا بازی نمیکنند و همیشه روی نیمکت هستند، به موقع پولشان را میگیرند، آن وقت من با این همه تأثیرگذاری باید بیفتم دنبال پولم، به همین دلیل میخواستم بروم پرسپولیس.
- چه شد در نهایت نرفتی؟
نرفتم دیگر. با من جلسه گذاشتند. آن زمان فتحاللهزاده مدیرعامل باشگاه بود. من را دعوت کرد باشگاه گفت که مشکلت چیست؟ من هم گفتم و بعد حل شد و ماندم اما تحمل بعضی اتفاقات برای من سخت بود. مثلا یکی دیگرش این بود که بعضی بازیکنان که میخواستند بروند آنور آب و پولهای آنچنانی بگیرند بیشتر از من بازی میکردند. این مسائل را که میدیدم بیشتر ترغیب میشدم از استقلال جدا بشوم اما در نهایت این کار را نکردم.
- منظورت علی موسوی است؟
نه، علی که فیکس بود. من الان دیگر دنبال جنگ کردن نیستم. آن موقعش هم نبودم.
- کیفیت بازیکنان امروز را میپسندی یا بازیکنان زمان خودت را؟
اگر بگویم، بازیکنان آن زمان میگویند اکبرپور دارد تبلیغ میکند. الان هم بازیکنان خوبی داریم. در همین استقلال کم بازیکن خوب نداریم اما فوتبالیستهای آن زمان را بیشتر میپسندم. خودم را مثال بزنم. باور کنید وقتی در همین ورزشگاه آزادی که آن زمان چمن مناسبی نداشت بازی میکردیم، مجبور بودم چالهچولههای زمین را هم دریبل بزنم. باور کنید کار خیلی سختی بود. با آن امکانات و آن شرایط خاصی که وجود داشت. نمیخواهم بازیکنان امروزی را کوچک کنم اما آن موقع از یک تیم 25نفره 23بازیکن خوب درمیآمد. الان فقط استقلال چنین شرایطی دارد و باقی تیمها نه.
- اما سال 76 که به استقلال آمدی بازیکنان اسمی کمی در تیم شما بودند.
به خاطر همین است که من فوتبالیستهای آن زمان را بیشتر دوست داشتم. در آن تیم بازیکنانی بودند مثل سرژیک، چینی، حسنزاده، فرد؛ امثال رسولزادهها، فرهاد مجیدی جوان. وحید رضاییها. فقط زرینچه از همه اسمدارتر بود اما چون پشت هم بودیم میرفتیم و بازیها را میبردیم. ما بهمعنای واقعی یک تیم بودیم. این رفاقتها بود که استقلال را نگه میداشت.
- تیم کنونی استقلال به قول خودت با همه تیمهای لیگ فرق میکند. الان استقلال در شرایطی قرار گرفته که است بتواند قهرمان آسیا شود؟
این تیم همهچیزش کامل است. من یک استقلالیام و در بدترین شرایط هم اگر از من بپرسید نتیجه بازیهای استقلال چه میشود میگویم میبرد اما این یکی را بدون جانبداری خاصی میگویم. استقلال واقعا تیم خوبی دارد. اسمهای خوبی در کنار هم قرار گرفتهاند که همگی باتجربه هستند.
- در مورد جدایی جباری چه صحبتی داری؛ بهنظرت استقلال ضرر کرد یا مجتبی؟
جباری بازیکن بسیار بزرگی است. همین حالا هم نسبت به بسیاری از هافبکهای فوتبال ایران بهتر است اما وقتی از استقلال رفت نهتنها شرایط این تیم بدتر نشد بلکه تعداد گلهای استقلال نسبت به سال گذشته بیشتر شد. این نشان میدهد استقلال راه خودش را میرود. بازیکنان خوبی الان در خط میانی استقلال هستند. من میخواهم بگویم حتی میتوان با فرهاد مجیدی هم جای خالی جباری را پر کرد. فرهاد بازیسازی را هم خوب بلد است و از آن دسته بازیکنان باتجربه است. میتوان از آندو هم جای جباری استفاده کرد؛ کی بهتر از آندو. اصلا اگر آندو نتواند جای جباری را پر کند چه کسی میتواند این کار را بکند؟
- از میان بازیکنان کنونی کدام را بیشتر میپسندی؟
راستش چه بگویم همه استقلالیاند اما رحمتی و آندو و نکونام برایم چیز دیگری هستند. با مجیدی، نیکبخت و سیاوش هم که در استقلال بودم. همه را دوست دارم. استقلال تیم بزرگی در اختیار دارد که باید نهایت استفاده را از آن ببرد.
- خودت هم به مربیگری فکر میکنی؟
چرا فکر نکنم؟ اتفاقا دوست دارم با سیروس روی نیمکت استقلال بنشینم. الان دارم مربیگری میکنم. با مهدی پاشا هستم اما یک روز هم نوبت من میشود که روی نیمکت استقلال بنشینم.
- اما کارکردن دشوار است، قبول داری؟
قبول دارم. قلعهنویی واقعا الان خیلی تجربه دارد. او دیگر میداند با هر بازیکنی باید چطور برخورد کند. در مربیگری باید روانشناسی هم بلد باشی که قلعهنویی بلد است. خودم هم همیشه از بزرگان الگوبرداری میکنم. اگر قسمت بود و تواناییاش را داشتم و البته باید به من و امثال من نیز اعتماد بشود، روی نیمکت استقلال هم مینشینیم. البته استقلال الان مربی بزرگی دارد که ساده بهدست نیامد. امیر قلعهنویی ثمره سالها تلاش و زحمت است.
- مربی استقلال بشوی آن وقت تیم را منتخب آذربایجان میکنی؟
استقلال خیلی بازیکن آذری داشت، الان هم دارد. قطعا استقلال را منتخب آذربایجان میکنیم. هرچه آذری خوب است جمع میکنم در استقلال... .
- رفتار مردم وقتی تو را در کوچه و خیابان میبینند چطور است؟
خیلی خوب است. حتی پرسپولیسیها هم وقتی من را میبینند با من خوب برخورد میکنند. مشکلی ندارم. بیحاشیه بودم و ثمرهاش را دارم الان میبینم.
- رابطهات با باشگاه استقلال چطور است؟
رابطه خاصی ندارم. همین که گاهی بروم سرتمرین.
- به قدیمیها اهمیت داده میشود؟
دوست دارم این اتفاق بیفتد. البته روی سخن من فقط باشگاه استقلال نیست، منظورم متولیان ورزش هستند. آنها باید هوای قدیمیها را داشته باشند. امثال ما برای این مملکت زحمت زیادی کشیدیم و باید مورد توجه قرار بگیریم. دست ما کوتاه است اما با برگزاری برخی مراسم میتوانند نشان دهند ما را فراموش نکردهاند. توقع زیادی نداریم جز توجه و ارزشگذاشتن به کاری که ما در دوران جوانیمان کردیم.
- دلخوری؟
کمی دلخورم چون خیلی بیتوجهی میبینم. روزگاری مدام عکس من و امثال من در روزنامهها بوده. توقع ندارم مثل آن موقع باشد چون خصلت فوتبال همین است اما کمی که به ما احترام بگذارند هم برایمان کافی است. خودم دارم میبینم چه بزرگانی فراموش شدهاند.