نابینایی یعنی وقتی گوش جای چشم را میگیرد، آنقدرکه از روی صدای پا بتوانی تشخیص بدهی چه کسی نزدیک میشود و خیلیها در کشور ما این توانایی را دارند.
البته در ایران آمار دقیقی از تعداد نابینایان وجود ندارد، ولی بر اساس آمار سازمان بهداشت جهانی، 210 هزار نابینای مطلق و بین 450 تا 500 هزار کمبینا در کشور ما زندگی میکنند.
23 مهرماه روز این دسته از هممیهنان و همنوعان ماست، روز جهانی نابینایان یا روز عصای سپید.
گفتم عصای سپید؛ میدانید چه کسی اولینبار از عصای سپید استفاده کرد؟
سال 1300 (1921 میلادی) عکاسی از شهر بریستول انگلیس به نام «جیمز بیگز» در سانحهای بینایی خود را از دست داد. او برای در امان ماندن از آسیب وسایل نقلیه در خیابانهای اطراف محل زندگیاش، از عصای سفید استفاده کرد تا به راحتی قابل دید باشد. این روز شاید بهانهای باشد برای دیدن و بهیاد آوردن آنها...
* * *
مرا صدا میزند
شما دوست نابینا یا فامیل نابینا دارید؟ ارتباطتان با آنها چگونه است؟
پارسال شاگرد اول بود!
فرشته میگوید: «من همکلاسی نابینا دارم. قاری قرآن است. او همان درسهای ما را میخواند، اما کتابش با خط بریل است. سؤالهای امتحاناتش را هم معلمها برایش میخوانند. خیلیها با او دوستند، چون هم روابطعمومیاش خوب است و هم خیلی باهوش است. از کنارش که رد میشویم حتی وقتی ساکتیم از صدای پایمان ما را میشناسد و ما را صدا میزند.
من از ترس این که فکر نکند به او ترحم میکنم، نزدیکش نمیشدم تا اینکه خودش با من دوست شد. البته دوستِ ثابت دارد که همیشه با هماند. او اصلاً احساس انزوا نمیکند، عضو انجمنها میشود و درسش خوب است و سر کلاس هم مشارکتش زیاد است، پارسال شاگرد اول کلاس ما بود...»
با هم دوستیم!
مهدی: «دوستی دارم لباسهای عجیب میپوشد. نمیدانم لباسش را چه کسی انتخاب میکند. من هیچوقت دربارهی نابیناییاش نپرسیدهام. ربطی ندارد، ما با هم دوستیم و من نمیخواهم در اینباره با او حرف بزنم. نمیخواهم گمان کند با من تفاوت دارد.»
تواناییهای متفاوتی دارند
نگار اما تا به حال چنین دوستی نداشته است، اما گاهی در خیابان به آنها برخورد میکند و تا از او کمک نخواهند کاری به آنها ندارد. بهنظر نگار، آنها تواناییهای دیگری دارند که ما نداریم، اما در کل آنها فرقی با ما ندارند.
ریاضیاش خوب است ، اماعلوم انسانی میخواند
فرزاد هم میگوید: «یکی از اقوام ما نابیناست. ما با او دوستیم. او حتی از ما میخواهد رنگها را برایش توضیح بدهیم و گاهی هم او درسها را برای ما توضیح میدهد. به نظرم اگر نابینا نبود خیلی موفق بود، چون ریاضیاش خیلی خوب است، اما ناچار است در رشتهی علوم انسانی تحصیل کند.
او فکر میکند مهندسی و ریاضی و فعالیتهای کاربردی به درد شغل آیندهاش نمیخورند و میگوید باید رشتهای انتخاب کند که بتواند در همانرشته کار کند و با توجه به ویژگی جسمیاش نمیتواند شغل پرتحرکی داشته باشد.»
* * *
زمین را بشنو...
راه کوتاه نیست.
فقط پیادهروی در پیادهراه نیست.
در اجرای طرحهای پیادهراه نیاز به مصالح متفاوتی است که وقتی نابینایان به تقاطعها نزدیک میشوند، این موقعیت را راحتتر و سریعتر احساس کنند و بتوانند امتداد مسیر مناسب خود را انتخاب کنند.
آنها زمان حرکت در پیادهرو، با دقت دنبال اطلاعات لمسی زیر پای خود هستند، بهخصوص دنبال تضادهای فاحش و قابل تشخیص در سطح سنگ فرش هستند که از آن استفاده میکنند.
راه کوتاه نیست.
باید از خیابان رد شد، باید مسیر را شناخت، پس استفاده از خط بریل در تابلوها برای افراد دارای مشکل بینایی، مفید است.
راه طولانی است.
در این راه، نیاز به اتوبوس، مترو و تاکسی هم هست.
در ایستگاهها آیا فضای مخصوصی برای آنها هست؟
راه کوتاه نیست.
در این راه، سکوهای جلوی مغازهها مانعاند. موانعی که برای جلوگیری از عبور موتورها در پیادهرو نصب میشوند مانعاند... در این راهِ طولانی فقط عصای سپید کافی نیست، شهر هم باید فضای مناسبی برای آنها باشد و ما هم باید رفتاری مناسب داشته باشیم.
* * *
اول مرداد، ساعت 6
شاید فکرش را نکرده باشیم، ولی بعضی از دوستان نابینا وبلاگ هم مینویسند، مثل همین دوستی که دو متن کوتاه زیر را، با کمی ویرایش، از وبلاگش* برایتان نقل میکنیم.
پست اول
«این وبلاگ رو برای در میان گذاشتن مسایلی با شما ایجاد کردم؛ مسایلی که خودم بهعنوان یک نابینا با اونها درگیر هستم. امیدوارم... نظرهای ارزشمندتون رو برای من ارسال کنید. موفق باشید.
دوستانی که از قدیم با من در ارتباط هستن ... میدونن که به دلیل محدودیت نرم افزاری نمیتونم زیاد تو وبلاگهای دوستام نظر بذارم.
بهخاطر همین ،جوابها رو، زیر نظرهای ارزشمندتون میدم.
یه چیزی که زیاد از من پرسیده میشه اینه که من که نابینام چهطور وب مینویسم؟ به کمک نرم افزارهای JAWS و پارسآوا که صفحهی کامپیوتررو واسم میخونن...»
پست دوم
سالها پیش...اول مرداد شصت و شیش...درست سر ساعت شیشِ صبح...
توی این دنیای شلوغ ... بین این همه آدم که پا گذاشتن توی دنیای ما...
با یه عالمه آرزو پاشو گذاشت تو این دنیا.
خب .... اول مرداد روز شادی من است.
ولی روز تولد نابینایی هم هست.
اول مرداد هر چی که باشه برای من یه روز خاصه.
یه روز متفاوت با دیگر روزا.
تو این ۲۶ سال هیچ وقت ...ساعت شش روز اول مرداد ...،
لحظهای که پا تو این دنیا گذاشتم ، بیدار نبودم.
بهخاطر همین، این رو انتشار در آینده، گذاشتم که اگه مثل هر سال خواب بمونم اینجا آپ شه...
دوست دارم امروز یه اتفاق خوب واسم بیفته.
برام مهم نیست چی؟
فقط یه اتفاق خوشحال کننده...
تولد تولد تولدم مبارک.»
* وبلاگ چشمهای تاریک
عکس: خبرگزاری مهر