ماشاءالله شاکری، بهمدت 5سال در پاکستان سفیر بود و در مدت حضورش در این کشور با اتفاقاتی نظیر دستگیری حشمتالله عطارزاده دیپلمات ایرانی حاضر در پاکستان، کشته شدن اسامه بنلادن بهدست نیروهای آمریکایی و در این طرف دستگیری عبدالمالک و عبدالحمید ریگی جنایتکاران شرق کشورمان که به پاکستان تردد داشتند مواجه بوده است. یکی از مهمترین اتفاقات دوران حضور او در پاکستان دستگیری برادران جنایتکار ریگی بود. ریگی آخرین عملیات خود را اواخر مهرماه سال88 انجام داد که منجر به شهادت شهید شوشتری شد. در این گفتوگو از اتفاقات مرتبط با سفارت ایران در اسلامآباد تا جزئیات بیشتر درباره دستگیری برادران ریگی صحبت شد که در ادامه مشروح آن آمده است.
- اجازه دهید بحث را با یک سوال شخصی شروع کنیم. با توجه به اینکه پاکستان کشوری تقریبا ناامن بود اما شما قبول کردید که سفیر ایران در این کشور شوید، چرا؟
به هر حال شرایط خدمت در یک سیستم و نظام دست خود فرد نیست چون انسان مظروف ظرف آن سیستمی است که در آن مشغول به فعالیت است و طبیعتا گاهی اوقات برنامه اینگونه پیش میرود. با توجه به سوابق کاریام در رابطه با منطقه شبه قاره هند، عمدتا هندوستان و کشورهای مجاور آن و به تأسی آنها شناختی که از پاکستان داشتم به بنده حکم سفیر پاکستان داده شد و من نیز قبول کردم که البته مأموریت سادهای هم نبود.
- معمولا حکمی که برای سفیر میزنند 3 ساله است اما شما 5سال در این کشور ماندید؛ آیا این مسئله علت خاصی داشت؟
شرایط ایجاب میکرد که بیشتر در پاکستان بمانم و از من هم نخواستند که به ایران برگردم و شاید هم آن زمان فرد مناسبی نبود که آماده باشد در پاکستان حضور پیدا کند. این شرایط در وزارت امور خارجه خیلی معمول است و بسیار اتفاق میافتد.
- پس میشود گفت فرد مناسبی برای جایگزینی شما نبود؟
یکسری تغییر و تحولات در کشور اتفاق میافتد و گاهی شاهد هستیم که فردی انتخاب میشود اما در فرایند کار با مشکل مواجه میشود؛ این مسئله بسیار طبیعی بود و اینگونه نبود که فقط برای بنده اینطور شده باشد. اما به هر حال بعد از اتمام دوره از من خواستند که بمانم و من هم در پاکستان ماندم.
- سال 89، شما در گفتوگو با یکی از روزنامههای پاکستانی از عدمتمایل این کشور برای روابط دوطرفه در زمینه ارتباطات، برق و انرژی انتقاد کرده بودید اما الان شاهد وجود خط لوله صلح هستیم که هر دو کشور در آن دخالت دارند؛ با این تفاصیل آیا روابط اقتصادی 2 کشور در سطح مناسب قرار دارد؟
بهطور کلی روابط 2 کشور در طول تاریخ نه چندان طولانی پاکستان تقریباً همواره نزدیک و گرم بوده است. جمهوری اسلامی ایران توسعه و امنیت در پاکستان را تشویق میکند و در این راستا رشد اقتصادی و بهبود سطح امنیت در این کشور را در جهت منافع کل منطقه و منافع خود تلقی میکند. تمرکز اصلی روابط 2 کشور، گسترش روابط اقتصادی و تجاری است اما باید به این نکته توجه کرد که دیپلماسی یک فرایند ایستا نیست که در مقطعی دارای یک اثر باشد و در مقطع بعد اثرش بهبود پیدا کند. دیپلماسی یک فرایند است؛ یعنی آنچه در مقطعی مثلا در سال 89گفته شده است نتیجهای در سال 91داشته باشد یا قبل از آن اقدام شده باشد. مذاکرات برای خط لوله صلح از اواسط دهه 90میلادی کلید خورده است و در سال 2011میلادی جمهوری اسلامی ایران پذیرفته که این خط لوله را تا مرز پاکستان انتقال دهد و مبلغی هم در حد نصف هزینه این پروژه بهصورت وام باشد که بعد از فروش گاز یا با پرداخت هزینه گازی که آنها پرداخت میکنند به ایران عودت داده شود. پس این تلفیقی از یک فرایند دیپلماتیک، فنی و حقوقی است که حالا به نتیجه رسیده است. آنچه در آن زمان به پاکستان گفته شد بیشتر مربوط به موضوع برق بود نه گاز؛ چرا که ما معتقدیم که ذخایر گازی پاکستان تا چند سال آینده به صفر خواهد رسید، از اینرو جمهوری اسلامی ایران بهدلیل همکاریهای نزدیک اقتصادی که با این کشور داشته است درصدد بود تا با یک منبع تضمین شده به این کشور کمک کند.
- زمانی که شما سفیر بودید اخباری مبنی بر تهدید شما در پاکستان منتشر شد، روایت این تهدید چه بود؟ از سوی چه کسانی تهدید صورت گرفته بود و دلیلش چه بود؟
پاسخ این سؤالها این است که من بگویم این مسائل در پاکستان واقعا طبیعی است. تا جایی که یادم میآید در پاکستان یکیدو تا از سفرای کشورهای اروپایی تهدید شدند که یکی از آنها در انفجار یکی از هتلها جان خود را از دست داد و چندین دیپلمات اروپایی و چند شهروند آمریکایی که بهصورت ظاهری فعالیتهای غیردیپلماتیک داشتند( حتی در قالب فعالیتهای بشردوستانه) ربوده شدند. آقای عطارزاده که از دیپلماتهای جمهوری اسلامی ایران بودند ربوده شد و مدتها در دست گروههای معارض بود. یکی از کارمندهای محلی ما در پیشاور ترور شد که از کارمندان بسیار قدیمی و خوشنام بود و متأسفانه توسط همین گروههای تروریست جان خود را از دست داد. سفارتخانههای دیگری غیر از سفارت ما نیز در اسلامآباد در معرض تهدید بودند؛ البته سفارت جمهوری اسلامی بهدلیل ماهیت و خصلتی که مواضع سیاسی ما دارد یکی از مراکز مورد تهدید توسط گروههای معارض بود و طبیعی است که سفیر نیز مورد تهدید قرار بگیرد.
- آیا گروهی مسئولیت ترور کارمند ما را بر عهده گرفت؟
نه، متأسفانه هیچ گروه خاصی این ترور را بر عهده نگرفت اما میتوان حدس زد که همین گروههای رادیکال و افراطی این اقدام را انجام دادند.
- آقای عطارزاده چطور؟ ماهیت کسانی که او را ربودند هیچ وقت روشن نشد.
بهصورت دقیق هویت ربایندگان را به ما اعلام نکردند اما شواهدی وجود دارد که این عامل یا عوامل متصل به گروههای افراطی محلی بودند که با دریافت حقالزحمه این عملیات را انجام دادند. بعد گفته شد که آن فرد یا عوامل دخیل در این ماجرا در یک درگیری با نیروهای پلیس کشته شده و آقای عطارزاده هم از دست این گروههای محلی خارج شد، بهدست گروههای دیگری افتاد و یکیدو بار در خاک پاکستان جابهجا شد که این مسائل کاملا از دست ما خارج بود. بعد از مدتی با مذاکرات و دیپلماسیای که بهکار گرفته شد از طرف دستگاههای مختلف نظام بالاخره توافق شد که ایشان آزاد شوند.
- در آن زمان مطبوعات پاکستان اعلام کردند که گروهی که آقای عطارزاده را ربوده بودند نیم میلیون روپیه میخواستند، آیا ایران این مبلغ را پرداخت کرد و آقای عطارزاده آزاد شد یا صرفا از طریق دیپلماتیک بود؟
من درباره کلیات و قیمت تبادل و مسائل مربوط به آن اطلاعی ندارم چرا که دستگاههای مختلف در این موضوع دست داشتند اما مطمئن باشید که ارقام خیلی بالاتر از این است. ولی آقای عطارزاده برای باجخواهی یا درآمدزایی برای گروهها ربوده نشد. معامله برای پول در پاکستان زیاد اتفاق میافتد مشابه این حادثه برای سفیر پاکستان در کابل اتفاق افتاد و هنگامی که وی در مسیری در حال حرکت بود ربوده شد و چندماه در دست گروهها بود و سرانجام دولت پاکستان این معامله را انجام داد. اما آنچه در رابطه با دیپلمات ما صورت گرفت موضوع مالی نبود.
- موضوع سیاسی بود؟
این مسائل جزو مسائل نظام است و من هم اطلاعی در این رابطه ندارم. برای همین به همین مقدار اکتفا میکنم. این اتفاق مسئلهای است که در سایر کشورها هم اتفاق افتاده که جدیدا شاهد ربودن یکی از دیپلماتها در یمن بودیم.
- هنگامی که شما بهعنوان سفیر ایران در پاکستان بودید عبدالحمید و عبدالمالک ریگی دستگیر شدند. در آن طرف در پاکستان چه خبر بود؟ چه اتفاقاتی منجر به دستگیری این دو جنایتکار شد؟
آنطور که ما اطلاع داریم یک حادثه در تابستان سال87 اتفاق افتاد؛ عبدالحمید ریگی در اقدامی تعدادی از مسافران یک دستگاه اتوبوس را ربود که در سیستان و بلوچستان در حال تردد بود و آنها را از نقاط مرزی به پاکستان منتقل کرد. آنها در خاک پاکستان توسط نیروهای امنیتی این کشور شناسایی و رصد و پس از مدتی دستگیرشدند. افراد به گروگان رفته با مذاکرهای که با مقامات پاکستانی صورت گرفت به فاصله یکیدو روز آزاد و به کشور بازگردانده شدند اما دولت پاکستان ربایندگان را که عبدالحمید ریگی سردسته آنها بود بهعنوان گروه تروریستی بازداشت کرد و مورد بازجویی قرار داد. تلاشهای جمهوری اسلامی هم برای بازگرداندن آنها به دلایل ظاهرا حقوقی بینتیجه ماند و این موضوع بین 2 کشور همچنان دنبال میشد و علائم زیادی هم بود که پاکستانیها به دلایل فشارهای بیرونی مایل به تحویل آنها به جمهوری اسلامی نبودند.
- مثلا چه دلایلی؟
به هر حال آنها در ایران تحت بازجویی قرار میگرفتند و ممکن بود اطلاعاتی لو برود که به نفع آمریکا و همدستانش نباشد. بنابر این مدتها طول کشید تا این مذاکرات جریان خود را طی کرد و بعد وزیر خارجه وقت طی سفری که به پاکستان داشت این موضوع را بهصورت جدی با رئیسجمهور وقت پاکستان مطرح کرد. البته آنها نیز حرفهای دیگری داشتند که اساس آن حرفها محل تردید است.
- بحث مبادله مطرح بود؟
ادعا میکردند تعدادی از فراریانی که آنها نمیتوانستند جا و مکانشان را در پاکستان پیدا کنند ممکن است به ایران آمده باشند اما این حرف کاملا بیاساس بود و هیچگونه دلیل و شواهد متقنی دراینباره وجود نداشت؛ درحالیکه ما شواهد متقن و روشنی داشتیم و میگفتیم که این فرد با این مشخصات در دست شماست و شما موظف هستید که آن را به ما پس بدهید. خوب این ظاهر ماجرا بود که ماجرا را طولانی کرد ولی آقای متکی وزیر امور خارجه وقت، این مسئله را با جدیت با مقامات پاکستان مطرح کرد و این موضوع به جریان افتاد؛ پس از آن دستگاههای قضایی پاکستان هم که میدانستند جرم در خاک ایران صورت گرفته این مجوز را برای استرداد مجرم صادر کردند و عبدالحمید ریگی به ایران عودت داده شد. اگرچه ماجرا همچنان ادامه داشت و تعداد دیگری از همراهان عبدالحمید ریگی تحویل داده نشده بودند که در یک تحول سیاسی که در پاکستان صورت گرفت و مشرف از پاکستان رفت مجددا این موضوع در دستور کار قرارگرفت و آن تعداد از همراهان عبدالحمید ریگی که در آدمربایی دست داشتند به ایران بازگردانده شدند.
- دستگیری عبدالمالک ربطی به این ماجراها داشت؟
عبدالمالک ریگی در واقع سردسته کل این اشرار بود. او کماکان در پاکستان حضور داشت و اقدامات تروریستی زیادی را انجام داد، ازجمله شهادت سردار شوشتری. اما پاکستان اقدامی نمیکرد. طی تمهیداتی که دستگاههای دیگر نظام در این رابطه داشتند عبدالمالک تحت یک پروژه صد در صد ایرانی رصد و خط سیر سفر وی کشف شد که دستگیری وی را در پی داشت.
- بعد از دستگیری ریگی آیا سفارت ایران از طرف گروهک جندالله تهدید شد؟
نه آنها آنقدر گروهک کوچکی بودند که جرأت نداشتند به اسلام آباد بیایند و آنجا اقدامی انجام دهند بلکه بیشتر در نوار مرزی 2 کشور در حال تردد بودند و دایره عمل آنها تا شهر کویته بیشتر نبود.
- قبل از دستگیری ریگی در رسانهها اخباری مبنی بر مناقشات ایران و پاکستان بهدلیل ورود نیروهای نظامی ایران به این کشور برای دستگیری ریگی مطرح شد...
نه ما هرگز این مسئله را نداشتیم. همیشه مرزهای ما مرزهای امنی بوده و طرفین به تمامیت ارضی 2کشور احترام گذاشتهاند و هیچگاه نیروهای ما وارد خاک این کشور نشدهاند. در همینجا باید به این نکته دقت کرد که در عرصه بینالمللی نیز 2 کشور همکاری و تعامل نزدیکی با یکدیگر دارند. پاکستان یکی از کشورهایی است که همواره از حقوق حقه کشورمان در برخورداری از فناوری صلحآمیز هستهای دفاع کرده است. ضمن اینکه 2 کشور در بسیاری از موضوعهای منطقهای و بینالمللی نیز مواضع مشترکی دارند.
- یکی از مسائلی که اتفاق افتاد مسئله دستگیری بن لادن در خاک پاکستان بود؛ شما در این زمینه اطلاعی داشتید با توجه به اینکه این دستگیری بهنظر یک بازی طراحی شده از سوی آمریکاییها بهنظر میرسید؟
یکسری حوادث در دنیا اتفاق میافتد که تا اندازهای میتواند رمز و رازآلود باشد؛ مثل خود حادثه 11سپتامبر که در آمریکا اتفاق افتاد وبه همان اندازهای که تبلیغات میشود که این یک عملیات تروریستی توسط عوامل بیرونی بوده به همان اندازه هم سؤال ایجاد میکند که چگونه این حادثه در داخل خاک آمریکا اتفاق افتاده و آنها متوجه این موضوع نشدهاند. موضوع بن لادن هم ازجمله این موضوعات است چرا که بالاخره آنها بن لادن و عوامل همراه وی را در خاک افغانستان رصد میکردند و سالها نتوانستند وی را دستگیر کنند؛ یعنی نزدیک 10سال طول کشید که آنها حمله افغانستان را انجام دادند و بن لادن ناپدید شد. طی این 10سال اگر واقعا آمریکاییها از پیدا کردن این آدم ناتوان بودند نشانه ضعف دستگاههای اطلاعاتی آنهاست و اگر توانا بودند و دست روی دست گذاشته بودند باز هم نشانه ناتوانی است. اما اگر ما ادعای آنها را بپذیریم که آنها بن لادن را در دوم می سال 2011در پاکستان دستگیر کردهاند این سؤال مطرح میشود که چرا کسی که این همه عملیات علیه آمریکا انجام داده باید کشته اعلام شود؟ بعد هم عکسهایی از وی منتشر شد که قبلا از وی انتشار یافته بود و جدید نبود؛ چرا جنازه بنلادن را به دریا انداختند؟
- درخصوص حضور بن لادن در پاکستان و عملیات آمریکا در این کشور آیا سفارت ایران مطلع بود؟
خیر، از این اتفاق هیچکس اطلاعی نداشت؛ حتی سفارت آمریکا هم اطلاع نداشت. این حادثه در ساعات اولیه بامداد اتفاق افتاد و نخستین کسی هم که مطلع شد شخص رئیسجمهور پاکستان بود؛ توسط تلفنی که از واشنگتن به وی شد. بعد از آن هم رسانهها از این خبر مطلع شدند که ساعت 8صبح از این طریق بقیه سفارتخانهها مطلع شدند چرا که کاملا عملیات امنیتی بود.