در بخش نمایش نوجوان، 9 اثر پذیرفته شدهاند که همهی آنها در سال گذشته، به روی صحنه رفتهاند. در میان آنها دو نمایش «طبل بزرگ» به کارگردانی مجتبی مهدی و «بیچیز» به کارگردانی مهدی فرشیدیسپهر هم حضور دارند که اگر یادتان باشد، در شمارهی 714 هفتهنامهی دوچرخه، با یکی از بازیگران «طبل بزرگ» و کارگردان «بیچیز» گفتوگو کردیم. به همین خاطر، امروز حاصل گفتوگوهای کوتاه با هفت کارگردان دیگر را برایتان میآوریم.
* * *
رضا عبدالعلیزاده، کارگردان «افسانهی بچهگرگ استثنایی» است. این نمایش که آذر و دی پارسال، در تالار هنر اجرا شده بود، داستان بچهگرگی را روایت میکند که با همه فرق دارد و درست زمانی که تمام گله فکر میکنند، رئیس گلهی خودشان را پیدا کردهاند، بچهگرگ صدای نی چوپانی را میشنود و زندگیاش دستخوش تغییراتی میشود.
عبدالعلیزاده، به خبرنگار دوچرخه میگوید: «داستان این نمایش از کتابی با همین عنوان، نوشتهی ساسان فاطمی، اقتباس شده است و از صلح و دوستی و مهربانی حرف میزند.»
او ادامه میدهد: «هنر، باعث لطیف شدن روح انسان میشود. در نمایش هم ما به دنبال این هستیم که بگوییم حتی گرگها هم میتوانند لطیف باشند.»
علاوه بر نمایش قبلی، «امیر ارسلان نامدار» هم از تهران به جشنواره آمده است. متن این نمایش را مسعود ملکیاری نوشته و حسین چراغی آن را کارگردانی کرده است. این نمایش خرداد و تیر امسال در تالار هنر به روی صحنه رفته است. چراغی به خبرنگار دوچرخه میگوید: «فکر میکنم افسانهها و داستانهای ایرانی مهجور ماندهاند و کمتر کسی به سراغ آنها میرود. از طرفی در ذهن هر کسی این شخصیتها به شکلی نقش بستهاند و آوردن آنها بر روی صحنه کار سختی است.»
او در ادامه میگوید: «امیر ارسلان، جوان زیباروی ایرانی است که فرماندهی سپاه میشود و از جوانمردی و بزرگی او صحبتهای زیادی شده است. برای این نمایش، نقطههای عطف زندگی او را با زمینهای عاشقانه در نظر گرفتهایم.»
نمایش «راز دژ کلات» نوشتهی آتسا شاملو هم که رکسانه عبقری آن را کارگردانی کرده، از تهران به جشنواره آمده است. این نمایش آذر و دی پارسال در مرکز تولید تئاتر کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، به روی صحنه رفت و توانست توجه مخاطبان زیادی را به خود جلب کند.
این نمایش، برداشتی از شاهنامهی فردوسی است و گوشههایی از زندگی سیاوش را از زبان جریره، همسر اول او روایت میکند. همچنین، اتفاقهایی را روایت میکند که برای فرود، فرزند سیاوش و جریره در دژ کلات رخ میدهند.
کارگردان راز دشت کلات، به دوچرخه میگوید: «فکر میکنم توجه به شاهنامه، بهعنوان یکی از بزرگترین منابع ادبی کشور خیلی ضروری است. وقتی خانم شاملو این متن را به من پیشنهاد داد، علاوه بر اینکه شاهنامه را خیلی دوست دارم، احساس کردم جای شاهنامه در تئاتر نوجوانان خالی است و این متن را روی صحنه بردم.»
«من و برادرم اقبال»، عنوان نمایشی از همدان است، که محسن پورقاسمی آن را نوشته و کارگردانی کرده است. او در گفتوگو با خبرنگار دوچرخه میگوید: «داستان این نمایش، از یکی از مَثَلهای قدیمی ایرانی گرفته شده که با در کنار هم قرار دادن زمینههای بومی همدانی، آن را به روی صحنه آوردهام.»
او میگوید: «این نمایش، داستان دو برادر است که هرکدام ارث پدر را در راهی خرج میکنند که یکی موفق و دیگری ناموفق میشوند.»
این نمایش مرداد امسال در شهر همدان اجرا شده و تلفیقی از عروسک و بازیگر است.
«پادشاه خوابش میآید»، نمایش دیگری است که از همدان، در جشنوارهی تئاتر حضور دارد. نویسندگی و کارگردانی این نمایش را محمدمهدی کلهری برعهده داشته است. کلهری، کارگردان این نمایش که مرداد امسال در همدان اجرا شده است، میگوید: «ایدهی این نمایش از یک عکس شروع شد و داستان دربارهی سرزمینی است که پادشاه آن، سلطنت مجزایی برای خواب خود تشکیل داده و مردم با رکابزدن دوچرخهای، اسباب خواب پادشاه را فراهم میکنند. مشکل از جایی شروع میشود که مردم از شهر میروند و پادشاه بیخواب میشود.»
نمایش «مترجنگ» از تلفیق دو نام مترسک و جنگ در کنار هم به وجود آمده است. نویسنده و کارگردان این اثر، حمزه اقبالی است و برای اجرای این نمایش از قم به همدان آمده است.
اقبالی در گفتوگو با خبرنگار دوچرخه میگوید: «این نمایش، نگاه جدیدی به ژانر کودک و نوجوان دارد، چون شخصیت منفی ندارد و تمامی اتفاقهای آن بر اساس اشتباههای شخصیتها رخ میدهد.»
او در ادامه میگوید: «مترجنگ، صداقت و سادگی بچهها و غرور و خودبینی بزرگترها را مقایسه میکند و در پایان میگوید اگر صداقت از همان ابتدا و در همهی امور وجود داشت، همهچیز خوب پیش میرفت.»
سیدجواد رحیمزاده، نویسنده و کارگردانی مشهدی است که نمایش «بدون شرح» را در جشنواره به روی صحنه میبرد. این کارگردان دربارهی این نمایش، به خبرنگار دوچرخه میگوید: «بدون شرح، شرح حال نوجوانی است که وارد کارگاه تاریخ میشود و با یک عینک سهبعدی، قهرمانهای تاریخی را میبیند که زنده میشوند و با او حرف میزنند.»
به گفتهی رحیمزاده «این قهرمانها، همانهایی هستند که از کتاب ادبیات امروز حذف شدهاند و با نوجوانها از نبودنشان در ادبیات گله میکنند. میگویند ما میخواهیم بخشی از ادبیات زندگی مردم باشیم، نه اینکه در کتاب تاریخ ثبت شویم و هر از گاهی کسی سراغی از ما بگیرد.»