ترجمان نوشت: خانم «الیزابث کونرود مارتینث» در مقاله خود «رمانهای خلّاقانه دهه ۲۰ آمریکای لاتین: یک ارزیابی نوین» چهار رمان اوایل قرن بیستم را از چهار کشور مختلف آمریکای لاتین بررسی میکند. کونرود مارتینث توجّه خاصّی را به این قضیه معطوف میکند که این رمانها سعی داشتهاند با خلّاقیت و خرق عادات پیشین، روش روایی جدیدی به دست بیاورند.
این مقاله شامل مقایسهای بین آثار دههی ۱۹۲۰ «آرکِلِس بِلا»، «روبرتو آرلت»، «مارتین آدان» و «پابلو پالاثیو» با نوشتههای «جیمز جویس»، «ویرجینیا وولف»، «ویلیام کارلوس ویلیامز»، «آپتن سینکلر»، «ارنست همینگوی» و «ازرا پاند» است.
خانم کونورد مارتینث همچنین سعی میکند تا در این مقاله به مقایسه آثار جریان محبوب «بوم» در سالهای آتی با این رمانها بپردازد. هدف وی از این امر یافتن تأثیرپذیریهای نویسندگانِ جریان مشهور بوم از پدیدههایی است که در اصل دستآورد نویسندگان مهجور این سالها بودهاند. کونورد مارتینث ادّعا میکند که میتوان از طریق ارزیابی مجدّد نویسندگان این دوره و مقایسهی آنها با همتایان خلّاقشان در اروپا و آمریکا، دستآوردهای هنرمندان آمریکای لاتین را در سالهای نخست قرن بیستم تشریح کرد.
این سئوال ممکن است پیش آید که آیا نویسندگان پرویی، مکزیکی و باقی نویسندگان اهل آمریکای لاتین پیش از دههی ۱۹۶۰، زمانی که رمانهای آمریکای لاتین به محبوبیّتی جهانی دست یافتند و چیزی که ما آن را «واقعگرایی جادویی» میخوانیم پا به عرصه وجود نهاد، هم سبک خاصّی از داستاننویسی را خلق کرده بودند؟ حتّی کارهای تحقیقاتی تطبیقی به منظور مقایسه آثار ادبی آمریکای لاتین با آثار ایالات متّحده و اروپایی نیز تنها بر روی نیمه دوم قرن بیستم تمرکز دارند. به عبارت دیگر، به تولیدات ادبی اوایل قرن بیستم در آمریکای لاتین هیچ توجّه خاصّی نشده است. آن دوره بهخصوص تاریخی، زمان تغییرات سریع تکنولوژیکی، علمی و سیاسی بود که عمیقاً بر خلق ادبی تأثیر گذاشت.
در این دوره تاریخی بود که شهر به مرکز هویّت جامعه مدرن و نشانهای بر وجود بشر بدل شد. این مسائل در آثار روایی داستانی سالهای نخست قرن بیستم، چه آنها که در ایالات متّحده و اروپا نوشته شدند و چه آثار تولیدشده در آمریکایی لاتین، مشهودند. برای مثال تا کنون به این مسئله که «ویلیام فالکنر» و ادبیّات آمریکای لاتین در نیمهی دوم قرن بیستم اثرگذاری و اثرپذیری بسیاری بر یکدیگر داشتهاند بسیار پرداخته شده است، امّا هیچ مطالعه تطبیقی در این زمینه انجام نشده است که نویسندگان آمریکای لاتین و ارنست همینگوی در سالهای نخست نویسندگی او، چنین رابطهای با هم داشتهاند.
همچنین مطالعهای تطبیقی در مورد رابطه جیمز جویس و ویرجینیا وولف با همتایان آمریکای لاتینی آنها در زمان خودشان وجود ندارد. این دیدگاه غلط وجود دارد که رمانهای نوشتهشده در آمریکای لاتین، تنها پیرو و مقلّد جریانهای ادبی در اروپا و ایالات متّحده بودند در حالی که رمانهای نوشتهشده در دهه ۱۹۲۰ در آمریکای لاتین تولیدات خلّاقیّتهای ساختاری و بحثهای برآمده از تجربیّات شخصی هنرمندان آن دورهاند که در هر جای دیگر نیز در همان زمان به گونهای دیگر در حال رخ دادن بود.
«مدرنیسم» که شیوه غالب ادبی سه تا چهار دهه ابتدایی قرن بیستم است از خلق خلّاقانه هنری فراوانی بهره میبرد. رماننویسان و شاعران تحت تأثیر تکنولوژی، علم، افکار فلسفی و ایدئولوژیکی بودند که سریعاً تغییر میکردند و [از این رو] برای همیشه شعر و روایت داستانی معاصر را دستخوش تغییر کردند. جویس، وولف، «تی. اس. الیوت»، ازرا پاند و ویلیام کارلوس ویلیامز نویسندگان خلّاق انگلیسیزبان هستند. در حالی که این دوره، برهه ادبی محبوبی در دنیای انگلیسیزبان محسوب میشود، تولیدات ادبی آمریکای لاتین در همین زمان به شدّت نزد مخاطبان انگلیسیزبان مهجور میماند و توجّهات کمی را به خود معطوف میدارد.
در حقیقت «بانگواردیا»، که همان مدرنیسم اسپانیایی است، بسیار مهجور است و خیلی کم از آن یادی ذکر میشود. آن هم نه به عنوان یک مکتب ادبی. برای مخاطبان انگلیسیزبان نقطه آغاز ادبیّات خلّاقانهی آمریکای لاتین بوم است. نام بوم از آن رو به این جنبش اتلاق شد که منتقدان میپنداشتند ادبیّات آمریکا در سالهای دههی ۱۹۶۰ و اوایل ۱۹۷۰ با حالتی انفجاری وارد دنیای ادبیّات شد و به خوانندگان در ابعاد بینالمللی معرّفی شد. امّا ارائه روشی نوین، در فرم و محتوا، در حقیقت به وسیله نسل پیش از بوم صورت گرفته بود. جنبش پیش از بوم، به شدّت نویسندگان بوم را تحت تأثیر قرار داد و در خلق رمانهایی نظیر «صد سال تنهایی» اثر «گابریل گارسیا مارکز» نقش مؤثّر داشت. نویسندگان حال حاضر آمریکای لاتین به اعقاب بانگواردیایی خود افتخار میکنند امّا منتقدان انگلیسیزبان (با چند استثناء) هنوز هم نویسندگان خلّاق سالهای نخست قرن بیستم آمریکای لاتین را نادیده میگیرند.